کیمبرلی کیگن، فردریک کیگن، جنیفر کافرلا، هارلین گامبیر، کاترین زیمرمان
ترجمه: محمدحسین باقی

در بخش قبل به هسته‌ها یا سلول‌های مخفی داعش و القاعده پرداخته و گفته شد که رد پای این دو گروه در حمله به غرب کاملا محسوس است. همچنین به «عاملان حمله» و «بانیان تهدید» هم اشاره شد که هر یک در سلسله مراتب این گروه‌ها وظایفی دارند. همچنین به مسائل مالی و ضد اطلاعاتی این گروه‌ها هم اشاره شد. در زیر به ادامه بخش «ضداطلاعات» در برنامه‌های داعش و القاعده می‌پردازیم.

آنها همچنین باید بتوانند فعالیت‌های ضداطلاعاتی- ضدجاسوسی حداقلی و ابتدایی را انجام دهند تا اطمینان حاصل کنند که عملیاتشان به خاطر بی‌دقتی‌ها لو نمی‌رود. «گروه‌های حمله» که همزمان در اروپا و آمریکا شکل گرفته‌اند در برابر شناسایی یا لو رفتن بسیار آسیب‌پذیر هستند و این به دلیل فقدان آموزش، حرفه‌ای نبودن و فقدان حمایت مناسب در برابر فعالیت‌های ضد اطلاعاتی و ضد نظارتی است. گروه‌های سازمان‌یافته که از سوی رهبری داعش و القاعده شکل می‌گیرند هم آسیب‌پذیر بوده و با خطر لو رفتن گردانندگان کلیدی‌ای مواجهند که این عملیات و هسته‌ها را مدیریت می‌کنند.

پایگاه‌های امن منطقه‌ای آن خطرات را به روش‌های مختلفی کاهش می‌دهند. آنها پایگاه‌های امنی را فراهم می‌کنند که در آنها این گروه‌ها بتوانند رهبرانی را با تکنیک‌های ضداطلاعاتی آموزش دهند. آنها همچنین محیط‌هایی را ایجاد می‌کنند که نیروهای بالقوه می‌توانند وارد آن شوند تا رهبران اصلی بتوانند شخصا قابل اطمینان بودن آنها را بسنجند چنان که القاعده در شبه‌جزیره عربستان این کار را با «عمر فاروق عبدالمطلب» انجام داد. او فردی بود که در زیر لباس خود بمب حمل می‌کرد. افزون بر این، عاملان یا عملیات‌کنندگان می‌توانند در این پناهگاه‌های امن به یکدیگر معرفی شوند و شبکه‌ای قابل اعتماد به وجود آورند که می‌تواند به آنها در حفظ امنیت‌شان کمک کند البته آنگاه که به غرب (کشورهایشان) بازمی‌گردند چنان که در مورد عاملان حمله پاریس مصداق داشت. آنها در کسوت پناهنده وارد می‌شوند که در نهایت وارد عملیات‌های سلفی- جهادی می‌شوند.

پشتیبانی رسانه‌ای

«گروه‌های حمله» یا «گروه‌های تهاجمی» که در غرب دست به عملیات می‌زنند، همواره مایل به جلب توجه رسانه‌ها هستند. آنها این توجه را به‌صورت خودکار به دست می‌آورند. به یک معنا، این توجه را با انجام حمله‌ای موفق به دست می‌آورند. اما رسانه‌های غربی وقعی به آن گروهی که چنین حملاتی را مورد حمایت مالی قرار می‌دهد نمی‌نهد؛ چنان که در مورد ساقط کردن هواپیمای روسی روی صحرای سینا به دست داعش و حمله سن برناردینو مصداق داشت. مورد صحرای سینا به دلیل توانمندی داعش به منظور اثبات اینکه در آن هواپیما (برای مواجهه با تردیدهایی مهم - و غیرقابل توجیه- که در موردش وجود داشت) بمب‌گذاری کرده به‌طور خاص مورد توجه بود. این گروه ظرفیت‌های قابل توجه رسانه‌ای را به خدمت گرفت تا با استفاده از منابع قابل اعتماد و با ادعاهای مکرر این سقوط را به خود نسبت دهد و سپس تصاویری از دستگاه‌های انفجاری خود را در مجله رسمی «دابق» منتشر کرد. اگر آن «گروه تهاجمی» که بمب را در آن هواپیما قرار داده بود نمی‌توانست از منابع موجود در پایگاه منطقه‌ای داعش استفاده کند، جهان شاید هنوز در حال بحث بر سر نحوه سقوط این هواپیما بود.

اهمیت پشتیبانی رسانه‌ای فراتر از تضمین حقی می‌رود که این گروه به‌خاطر عملیات از آن منتفع یا با آن اعتبار می‌یابد. القاعده و داعش از این گروه‌های تهاجمی در خارج استفاده می‌کنند تا نه با نابودی هدف، بلکه با طرح‌هایی برای بهره‌برداری از این حملات در حوزه اطلاع‌رسانی به اهداف بسیار خاصی برسند. از آنجا که حملات داعش در غرب عموما به دنبال برانگیختن عکس‌العمل ضداسلامی غرب و واکنش افراطی به منظور رادیکال ساختن جوامع اسلامی در تمام جهان است اما کنترل این‌گونه پیام‌رسانی پس از حمله بسیار مهم است. بدون چنین «کنترل - پیام‌رسانی»‌ای، این حمله یک حادثه تروریستی دیگر است که ممکن است طرح عملیاتی داعش را به پیش ببرد یا نبرد. از این‌رو، توانایی شکل دادن و تقویت پیامی که از سوی این حمله ارسال می‌شود جزء اصلی خود حمله است. یک گروه تهاجمی انفرادی چنین توانی ندارد. چنین گروهی در واقع امید ندارد تا چنین ظرفیتی داشته باشد، زیرا بسیاری از مهاجمان در این حمله می‌میرند. ظرفیت‌های رسانه‌ای آن پایگاه حمایتی منطقه‌ای همان چیزی است که از نظر مهاجمان و به واسطه انتشارات برجسته‌ای مانند « Inspire» و «دابق» و از طریق رسانه‌های اجتماعی رسمی و غیررسمی به این عملیات معنا می‌دهد.

آموزش و شست‌وشوی مغزی

حملات موفق تروریستی در غرب می‌طلبد که مهاجمان کاملا به تلاش ایدئولوژیک، دینی و عاطفی متعهد باشند. شست‌وشوی مغزی افراد به حدی که مایل باشند به خود مواد منفجره بسته و انسان‌های بی‌گناه را پیش از اینکه خودشان کشته شوند به شکل توده‌وار بکشند مساله‌ای پیش پا افتاده نیست. خشم نسبت به خشونت‌های ارتکابی از سوی غرب علیه مسلمانان در خاورمیانه یا سرکوب مسلمانان در جوامع غربی کافی نیست. خشم فرو می‌نشیند اما آماده‌سازی برای حمله‌ای جدی ماه‌ها یا شاید سال‌ها زمان می‌برد. داشتن عزم برای انجام حمله مستلزم القای این باور مثبت به تمام اعضای آن «گروه تهاجمی» است که این حمله به لحاظ اخلاقی، معنوی و مذهبی الزامی است و توجیه برنمی‌دارد. افراد یا حتی زوج‌هایی نادر هستند که می‌توانند چنین تفسیری برای انجام حمله را بپذیرند و مدت‌ها پیش از حمله چنین باوری را در خود پرورش دهند. ایجاد و حفظ این اعتقاد ضروری معمولا تماسی دوره‌ای با یک یا چند فرد یا منبع خارجی را می‌طلبد که آن مهاجمان به راهنمایی قابل اعتماد و رفتار درست‌شان باور داشته باشند. ایفای نقش چنین راهنمایی مستلزم مهارت است؛ خواه این ارتباط فردی باشد (که تمام اعضای این گروه‌ها ترجیح می‌دهند) خواه الکترونیکی. انور العولقی، از اعضای برجسته القاعده در شبه‌جزیره عربستان، این نقش را بسیار عالی ایفا کرد و به‌طور مستقیم با «نزال مالک حسن»- که 13 نفر را در فورت هود، تگزاس، در سال 2009 کشت- و رهبر شبکه جهاد در ویرجینیا که در سال 2003 از سوی FBI محاصره شد ارتباط برقرار کرد.