به درد دل ما برسید
میترا یزدچی
مرتضی، راننده‌ای که در خط فرودگاه ارگ جدید تا بم کار می‌کند، همین را می‌گفت؛ «در سطح شهر، هنوز مغازه‌ها ساخته نشده‌اند. الان بیشتر فروشنده‌ها، داخل کانکس اجناس‌شان را عرضه می‌کنند. علت عمده‌اش هم گرانی مصالح برای ساخت‌وساز است.»

شعر: علیرضا شجاع‌پور، طرح: ساسان ضرابی
محمود، بازنشسته ارتش که هنوز خانه‌اش را تکمیل نکرده است، درباره واحدهای تجاری معتقد است؛ «ظاهر و جلوه شهر به تجاری‌ها است. چون آنها ساخته نشده‌اند، شهر، خودش را نشان نمی‌دهد. در مرکز شهر، تعداد کمی خانه ساخته شده است، اما جلوه‌ای ندارند.»
عباس بعد از زلزله، جواز کسب گرفت. الان در یک کانکس، شیرینی‌فروشی دارد. خودش درباره مغازه‌اش می‌گوید؛ «بعد از زلزله، به ما دو تا کانکس دادند، یکی را برای اقامت‌مان نگه داشتم و یکی را هم گذاشتم برای کسب و کارم. الان دارم برای زمین خالی اینجا، ماهانه 50هزار تومان اجاره می‌دهم.»
محبوبه که زمان زلزله با بچه‌هایش بندرعباس بوده و در این حادثه شوهرش را از دست داده است، در یک کانکس، با چهار بچه زندگی می‌کند؛ «زمین‌اش مال پدرشوهرم بود. الان وارث‌ها دارند برای خودشان می‌سازند. اینجا را هم داده‌اند به من، اما برای ما نمی‌سازند.»
او که به طور مادرزاد معلولیت جسمی هم دارد، از چند ماه پیش از طرف بهزیستی به کار مشغول شده است. سخنگوی دولت هم نظرش این است که سرعت بازسازی چندان مورد نظر دولت نیست، هرچند باقی اقدامات مسیر طبیعی خودش را طی می‌کند؛ «بعد از اینکه دولت، کار را تحویل گرفت، رییس‌جمهور از بم بازدید کردند و حتی شبانه بخش‌های مختلف بم را دیدند و بعد از آن معاون اول و وزیر مسکن سفرهایی به بم داشته‌اند. البته گزارش‌هایی هم در این باره رسیده که شرایط در بم چندان مساعد نیست، از همین رو سرعت کار خیلی بیشتر شده و مردم به زندگی‌شان برگشته‌اند. اما رییس‌جمهور انتظار سرعت بیشتر دارند. حتی کسبه و بخش تجاری بم رونق بهتری گرفته‌اند. البته در بعضی موارد اصلاحاتی هم صورت گرفته است.»
وام بعد از بازسازی
غلامحسین الهام، سخنگوی دولت در آخرین جلسه مطبوعاتی خود، درباره کمک دولت به بازسازی بم گفت؛ «ابتدا قرار بود فقط به کسانی که خانه‌شان در زلزله بم خراب شده، وام بدهیم، اما کسانی که مستاجر بودند، با مشکل برخورد کردند. دولت نیز تصمیم خود را اصلاح و اعلام کرد به این افراد نیز وام می‌دهد، به شرطی که آنها خودشان زمینی را پیدا کنند و در آن خانه بسازند.»
«هنوز نتوانسته‌ام حتی یکی از هشت باب مغازه‌ام را بسازم. بعد از کلی دوندگی وام گرفتم، عوارض و مالیات پرداخت کرده‌ام، می‌گویند از سازمان میراث فرهنگی استعلام بگیر. آنها هم بعد از این همه دوندگی و پرداخت عوارض، از من می‌خواهند دو متر از ارتفاع مغازه‌ام کم کنم. خب، این را از اول می‌گفتید.» اینها را رضا می‌گوید که قبل از زلزله چهارباب مغازه‌اش را اجاره داده بود. دو بابش را هم خودش اداره می‌کرد و دو بابش هم خالی بود. او فعلا تا بتواند یکی از مغازه‌هایش را راه بیندازد، مسافرکشی می‌کند.»
محمود درباره اینکه چرا هنوز خانه خودش را بازسازی نکرده است، می‌گوید: «وام پرداخت شده، تناسبی با هزینه‌های ساخت‌وساز ندارد. البته آنهایی که همان ماه‌های اول ساختند، پول وام برایشان کافی بود. اما الان دیگه کفاف نمی‌دهد. اجناس خیلی گران شده است. البته من کارهای پیمانکاری ساختمانم را خودم انجام می‌دهم تا هزینه‌هایم کمتر شود.»
محبوبه در مورد اینکه چرا خودش به فکر خانه‌سازی نیست، می‌گوید: «حقوقی که دستم را می‌گیرد، حدود ۹۰هزار تومان است، با خرج چهار تا بچه. حدود یک سال هم هست که مستمری بهزیستی قطع شده است. از همه اینها گذشته، چون زمینی ندارم، به من وامی نمی‌دهند. خانواده شوهرم که زمین، متعلق به آنها بوده، فقط این قطعه زمین و کانکس را به من داده‌اند که بتوانم زندگی کنم. آنها برای خودشان می‌سازند. من، نه پول دارم که از آنها بخرم و نه می‌توانم اینجا را بفروشم. بفروشم، کجا بروم؟»
یاد حرف‌های امرا... می‌افتم؛ «متاسفانه الان سه ماه است که دیگه هیچ فریادرسی در ستادهای بازسازی نیست. قبلا خوب بود. با ستاد کرمان سروکار داشتیم و مشکلی نبود. از زمانی که ستاد کرمان زیر پوشش ستاد خراسان رفت، متاسفانه ما به مشکل خوردیم. با در دست داشتن سه تا سند اصلی و پرونده‌های آواربرداری، هیچ کس به داد ما نمی‌رسد. بعد از یازده ماه که ما پرونده سازی کردیم و سه ماه هم دوندگی کردیم، هیچ فریادرسی نداریم. تنها چیزی که به ما می‌گویند این است که وقت بازسازی تمام شده است. حالا دیگر وام نمی‌دهند.»
ستادهای بازسازی بم، از همان ابتدا تقسیم شد بین استانداری‌های استان‌های مختلف تا هر کدام با امکانات و مدیریت خود، کاری از پیش ببرند. به گفته علی، شهروند بمی «هر کدام از استان‌ها وظیفه اجرای بخشی از اقدامات عمرانی در شهر را برعهده گرفتند. به این ترتیب شهر تقسیم شد بین استان‌های مختلف. به طور مثال استان تهران بازسازی بخشی از شهر را برعهده گرفت که قبرستان هم جزو آن بود. ماه‌ها از بازسازی گذشته بود و هیچ اقدام عملی در زمینه ساماندهی در این بخش اتفاق نیفتاد. تنها بعد از فشارهایی که به شهرداری و شورای شهر تهران به عنوان مجری بهینه‌سازی قبرستان بم آوردیم، توانستیم اعتبار مختصری بگیریم و نسبت به ساماندهی مختصر آن اقدام کنیم تا جایی که من می‌دانم وضع سایر بخش‌های شهر نیز بهتر از این نبود.
فقط «پرونده» بازسازی بسته می‌شود
خبرگزاری سلام روز یکشنبه، به نقل از نصرا‌... دهقان، رییس ستاد کل بازسازی بم، آورده است: تاکنون حدود ۵هزار و ۴۰۰ واحد از منازل مسکونی در شهرستان بم ساخته شده است و اگر روال بازسازی، همین روند را طی کند، تا پایان سال ۸۵، پرونده بازسازی شهرستان بم به پایان خواهد رسید.
یکی از اهالی بم هم می‌گوید: «طوری شعار می‌دهند که مردم خیال می‌کنند اینجا چه خبر است. خبری نیست؛ کل خانه‌های اطراف بم را که ترک هم نخورده بودند، ساختند، اما اینجا چی؟ هیچی. به ما 13میلیون وام برای ساخت خانه دادند که در ازای آن، 15میلیون سفته گرفتند، تازه این وام را باید برگردانیم به خودشان.
اینها را عباس می‌گوید. او الان ترجیح می‌دهد که به جای تکمیل خانه‌اش که نیمه‌کاره رها شده، مغازه‌اش را حفظ کند. خودش می‌گوید: گفته‌‌‌‌‌اند اینجا می‌‌خواهیم مغازه بسازیم، باید از اینجا بلند شوید. یک بار دیگر هم این را گفتند، ما را از محل قبلی کاسبی‌مان بلند کردند، الان آن خیابان، نیمه‌متروکه شده است. مهدی، کارمند آموزش و پرورش، درباره وضعیت خانه‌سازی در بم بعد از سه سال می‌گوید: بازسازی بم، از نظر آنها تمام شده؛ چون هشت تا ساختمان ساخته‌اند و همیشه تصویر آنها را از تلویزیون نشان می‌‌دهند. خانه خودم به سفت‌کاری رسیده و مانده. حقوق‌ام چندان زیاد نیست و نمی‌توانم از خودم پول زیادی خرج ساختمان‌سازی کنم. البته دهقان کمبود سیمان را به عنوان بزرگ‌‌ترین مشکل فعلی در بازسازی شهرستان بم مطرح می‌کند و قبول دارد که میزان سیمانی که روزانه وارد شهرستان بم می‌شود از نیاز روزانه این شهرستان بسیار کمتر است. زهرا درباره وضعیت ساخت و ساز در بم نظر خودش را می‌گوید: به پسرم ده‌میلیون وام داده‌اند، اما توی بازسازی خانه‌‌اش مانده، آهن گران است، سیمان گران است. مگر در این شهر چقدر درمی‌آورد که بتواند این مخارج را تامین کند؟ علی یکی از شهروندان بمی که در جریان زلزله، همسر و کودک پنج‌ساله‌اش را از دست داده، مشکل ساخت‌وساز را گران شدن مواد اولیه موردنیاز می‌داند و معتقد است که دولت در این زمینه نقش مستقیم داشته است؛ قرار بود با ۲۲۰میلیون دلار وامی که از بانک جهانی گرفته‌‌اند، نیاز شهر برای تامین مواد اولیه ساخت‌وساز را تامین کنند. چند ماه بعد از شروع ساخت و سازها قیمت‌‌‌‌ها بالا کشید. او حتی از نقش تعدادی از نهادهای رسمی دولتی مرتبط با بخش مسکن یاد می‌کند که با حضور در بازار عرضه مصالح موردنیاز برای ساخت‌وساز، توازن این بخش را بر هم زد و گرانی زودهنگام و بی‌رویه قیمت‌ها را موجب شد.
چهارسال بعد...
لی‌لی اسلامی- آفتاب نزده، پایه‌های تخت می‌لرزد، آنقدر که استانی را به کوچه بکشاند، آنجا که اهالی‌اش دیگر از لرزه‌های گاه و بی‌گاه به خود نمی‌لرزند. می‌گویند «بدجوری خراب شد» اینجا بم است. شهر؟ نه! زمین مدفون زیر خشت‌های ریخته، اینجا بم است! گورهای دسته‌جمعی و خانواده‌های فروپاشیده که برای به خاک سپردن عزیزانشان، اجازه درنگ ندارند.
ماشین‌های امداد میدان‌ها را پر کرده‌‌اند؛ یکی غذای ظهرش را می‌فرستد و دیگری پتوی خانه‌اش. زمستان است، زمستان کویر... می‌گویند سرمایش استخوان می‌سوزاند. اینجا بم است، ماشین‌های غارت شده امداد، امدادرسان‌هایی که با مدیریت ضعیف و شک‌زده به جایی نمی‌رسند. اطراف شهر ویران شده، خانه‌های گرم اطراف پر است از پتوهایی که به نام زلزله‌زده‌ها فرستاده‌اند، پر است از آذوقه‌هایی که به دهان‌های گرسنه و ویرانه‌ها نمی‌رسند.
مدرسه‌های اطراف پر می‌شود از دانش‌آموزان بی‌مدرسه‌ای که از هیجان آنچه گذشت، آرام ندارند. اینجا بم است، کانکس‌های جمعی، بی‌آب، بی‌‌برق، بی‌گرما، در سرمای زمستان که می‌گویند استخوان‌ها را می‌سوزاند.
اینجا بم است، یک کنسرو؛ غذای یک روز خانواده؛ دختران افسرده؛ بچه‌هایی که قرار است بازی‌های دسته‌جمعی را فراموش کنند. شهرهای اطراف، پر است از چادرهایی که گروه‌های امداد فرستاده‌اند؛ پیاده‌روهای اطراف، پتوهای مسافرتی می‌فروشند؛ می‌گویند سرمای کویر استخوان‌سوز است. اینجا بم است، پس از چهارسال، در انتظار وعده‌هایی که محقق نمی‌شوند.
همه چیز با گریه و زاری
میرمحمد طجوزی- سال 1382 بود، اتفاقا ما آن شب میهمان داشتیم و تازه حدود ساعت 4 و پنج صبح بود که به رختخواب‌هایمان رفتیم غافل از آن اتفاقی که برای هموطنان بمی ما افتاده بود.
صبح که از خواب بیدار شدم متوجه حال و هوای عجیب خانه شدم، هر کس از اعضای خانواده را که نگاه می‌کردم با بغض جواب مرا می‌داد ابتدا فکر کردم اتفاقی برای اقوام افتاده است؛ اما وقتی که موضوع را فهمیدم نمی‌دانستم که چه‌قدر باید به جای تمام کسانی که عزیزانشان را از دست داده‌اند گریه کنم و چه‌قدر دلسوزی برای آن همه خوبی و صحبت که یکدفعه زیر خروارها خاک آرمیده بود.
از خانه بیرون زدم؛ چرا که می‌دانستم مردم شهر تهران نیز مردمان کاملا احساسی و خونگرم هستند. به هر حال سر خیابان رسیدم باورم نمی‌شد طی یکی دو ساعت اول صبح اینقدر وسایل و پول جمع شده باشد. هر کس به هر طریقی که می‌توانست وسیله‌هایی را که فکر می‌‌کرد به درد برادران و خواهران بمی می‌خورد جمع می‌کرد.
خلاصه تا شب هر کاری که از دستم برمی‌آمد، انجام دادم و به خانه برگشتم. نمی‌دانید چه‌قدر آن روز برای من طولانی شد؛ چرا که هر چیز یا هر کاری که انجام می‌دادم یاد بچه‌های بمی می‌افتادم. سر سفره شام هنگامی که در جمع پدر و مادر نشسته بودم تمام لحظات را با گریه سپری می‌کردم ؛چرا که من در کنار پدر و مادرم نشسته بودم و با خیال راحت غذای گرم خود را می‌خوردم، ولی بودند کسانی که آغوش سرد پدر و مادرهایشان را در زیر خروارها خاک جست‌وجو می‌کردند و به جای آنکه به راحتی و آرامش در جایی کاملا گرم و نرم بخوابند مجبور بودند در آن سرمای پنجم دی‌ماه زیر سایه خانه‌های نیمه‌سالم بخوابند و خدایا قسمت می‌دهم به روشنایی دریا و درخشش خورشید که دیگر هیچ بنده‌ای از بندگان خود را به این شکل امتحان نفرما.
ای کاش می‌رفتم
علیرضا بهداد- آذرماه ۸۲، برای یک همایش به کرمان رفته بودم، قرار بود روز آخر همایش بازدیدی از نقاط دیدنی کرمان داشته باشیم. ارگ بم، معدن مس سرچشمه، ماهان و بازار کرمان. باید یکی از این چهارگزینه را انتخاب می‌کردم. به دوستان گفتم، ارگ بم که همیشه هست بیایید برویم معدن مس سرچشمه شاید این فرصت دیگر تکرار نشود.
20روز بعد....
ارگ بم ویران شد، کسی در آن روزها در مورد ارگ سخن نمی‌گفت، فاجعه انسانی به حدی رسیده بود که کمتر فردی به خود جرات می‌داد درباره بزرگ‌‌‌ترین اثر خشتی جهان سخن بگوید. ای کاش به بم می‌رفتم. چه اشتباهی، بم همیشه هست؟! نه، ۲۰روز بیشتر نگذشت که برای همیشه ارگ بم نابود شد. اکنون چهار سال از آن روزها می‌گذرد بیش از ۵بار به معدن مس سرچشمه رفته‌ام، اما هنوز در حسرت دیدار ارگ بم هستم.
تنهایی بد دردی است
مریم خباز- غم تنهایی بد دردی است. گنج دولت تاریک است. تو مسافر هزارتوی بن‌بست خورده آرزویی. کسی نیست، کسی با تو نیست. دستت تنهاست. قلبت رمق ندارد. تو قاصدکی سرگردانی، مرغ دلت جان ندارد او اسیر زندانی ابدی است، دیگر آوازی ندارد. ذهنت منجمد است. تنهایی، تنها، غریبی، غریب. با همه‌ای، اما کسی با تو نیست. خاک تنها تسلی تو است. از او بی‌زاری، اما عاشقش. روحت آنجاست، دفن شده حادثه. بی‌کس. دلت می‌ریزد، خاک سرد است و خاطره گرم. تصاویر پیش چشمانت رژه می‌روند. دقایق قاتل، ناقوس می‌زنند. گنج دلت تاریک است. نفست نا ندارد. تو گمشده جفای ایامی و دلت مقتول حادثه‌ها. غم تنهایی بد دردی است، درمانی ندارد. تو آنی را می‌خواهی که زنگ صدایش می‌نوازد گوش را. آرام نمی‌گیری، دستهایش را می‌خواهی و شانه‌اش، عجیب آرام است و مطمئن. بی او هیچی، گمگشته تاریخ، ورقی جا افتاده از تقویم و یادها که فراموشت کرده‌اند. او را می‌خواهی، سفر کرده به دنیای پسین. او نمی‌آید، تو می‌خواهی بروی. دوستش داری، دلت تنگ او است. غم تنهایی بد دردی است، مسافر هزار توی بن‌بست خورده آرزویی، قلبت داغ خورده اوست، خاک را دوست داری، خاک اوست.
ب مثل بم
مهدیس فرقانی- تپه‌های تاریخی «بیدرون» و «تل آتشی» گواه بر قدمت تاریخی شهر بم و نشان دهنده یکی از کهن‌ترین مراکز شهرنشینی ایران است. بم به علت قرار گرفتن در مسیر یکی از مهم‌ترین شاهراه‌های بین‌‌المللی عهد باستان «راه ادویه» نام گرفته بود که از شعب اصلی و مهم راه ابریشم محسوب می‌شد.
شهرهای بزرگی مانند برماشیر، ریگان، وارزین و سنا در این منطقه وجود داشته که این شهرها تا قرن 6 هجری از آبادانی فراوانی برخوردار بوده و در دوره‌های بعدی تاریخ از بین رفته است.
اما شهر و قلعه بم یکی از یادگارهای شگفت‌انگیز معماری فلات مرکزی ایران از آن دوره به جا مانده است و باقیمانده آثار قلعه‌هایی مانند قلعه پیر
ماه شاه، قلعه جمالی، قلعه نعیم‌آباد و دارستان دلیلی دیگر برای اثبات کهن بودن این منطقه است.
شهر بم به دو قسمت مجزا تقسیم می‌شود، یکی شهر قدیم بم که از آن به عنوان ارگ بم یاد می‌کنند که همین امر سببی برای اعتبار و ارزش این شهر است و قسمت دیگر شهر جدید بم که این شهر ۴۰ محل قدیمی و همین طور قصبه‌های قدیمی را در خود جای داده است و در نهایت شهر امروزی بم از دوران قاجار با تخلیه تدریجی ارگ از ساکنین آن شکل گرفته است.
اما بم امروزی (البته قبل از وقوع زلزله) شهری با خانه‌هایی از جنس خشت است که این سبک خانه سازی از گذشته تا به حال دست به دست چرخیده به گونه‌ای که مغازه‌های این شهر شکل سنتی و قدیمی خود را حفظ کرده‌اند و حرفه اصلی بومیان این شهر کشاورزی است که از تمایزات مهم آن تنوع محصولات به علت وجود درختان گرمسیر و سردسیر در آن است.
همه چیز خوب پیش می‌رفت و مردمان این شهر سرگرم زندگی خود بودند تا این که یک شب آرام که همه در خواب بودند و غافل از این که چه اتفاقی قرار است بیفتد ناگهان زمین زیر پایشان به لرزه درآمد. لرزه‌ای با قدرت باور نکردنی، لرزه‌ای با ایجاد ترس و هراس بسیار، تا حدی که خیلی‌ها قبل از این که به ذهنشان برسد که چه شده چشم از این دنیا فرو بستند.
خبر این حادثه در دقایق بعد از وقوع مانند بمبی در دنیا منفجر شد که چه بسا خبرنگاران و گزارشگرانی از تلویزیون و مطبوعات داخلی و خارجی برای تهیه لحظه به لحظه خبر خود را در اولین فرصت به شهر بم می‌رساندند. با دیدن این شرایط اسفناک، افرادی از دیگر شهرها و حتی دیگر کشورها داوطلب برای کمک‌های مالی به این شهر شدند و اینجا بود که یک دست شدن جهانیان برای کمک به مردم بم حماسه شد. علاوه بر این دولت که نقش اساسی در یاری رساندن به شهرهای آسیب‌دیده از بلایای طبیعی دارد، سرمایه‌ای برای بازسازی و مرمت این شهر تعیین کرد و قرار شد طبق تاریخ مشخصی عملیات بازسازی آغاز شود و دولت وعده مرمت شهر بم با مقاوم‌سازی خانه‌های مسکونی و دیگر اماکن را بر طبق اصول شهرسازی مدرن و استاندارد را به بازماندگان بم بدهد.
با گذشت چندین روز از این واقعه و بعد از کشف اجساد در میان ویرانه‌ها و مراسم خاکسپاری آنها، مرحله پاکسازی شهر از مواد بجا مانده از ویرانی‌ها شروع شد. قسمت اعظم بازسازی شهر بم به عهده وزارت مسکن و شهرسازی بود، اما دیگر نهادها مانند وزارت نیرو، مخابرات، وزارت راه‌و‌ترابری و حتی وزارت بهداشت نقش مهمی در این پروژه داشتند.
شایان ذکر است که برخی از مهندسین خارجی دوش به دوش همکاران ایرانی خود در امر بازسازی فعالیت می‌کردند و در نهایت چون زمین‌شناسان تایید کرده بودند که بم روی خط گسل قرار دارد، دست‌اندرکاران با توجه به این نکته تمام سعی خود را برای مقاوم‌سازی هر چه بیشتر به کار گرفتند.
یاد و خاطره جان‌باختگان زلزله بم گرامی باد.
به نظر او کسانی که هنوز بهت‌زده حادثه‌اند، وقتی توانستند بر خودشان مسلط شوند و شروع کنند به ساخت‌وساز، دیگر قیمت محصولات بسیار گران شده بود.
«رفتم وام بگیرم، می‌گویند تا حالا کجا بودی؟ چون دیر آمده‌ای وام نمی‌‌دهیم. کجا بودم؟ پی بدبختی‌هایم. همسر و فرزندانم زیر آوار کشته شدند. من هم مدتی از شهر رفتم بیرون. حالا آمده‌‌ام که خانه‌ام را بسازم و در شهر خودم زندگی کنم، به من وام نمی‌دهند.» رضا تازه از ستاد بازسازی بم برگشته است. رییس ستاد بازسازی بم هم در گفت‌وگو باخبرگزاری مهر این موضوع را تایید کرده است؛ دهقانی در خصوص ارائه تسهیلات جدید به ساکنان بم برای نوسازی و بازسازی واحدهای مسکونی و تجاری آسیب‌دیده بر اثر زلزله گفت: هیچ دلیلی برای به تاخیر انداختن کار ساخت‌وساز در بم وجود نداشته و کسانی که تا نیمه اول سال ۸۵ هیچ اقدامی در رابطه با دریافت تسهیلات انجام نداده‌اند، نباید منتظر ارائه تسهیلات دوباره وجدید برای ادامه عملیات نوسازی واحدهای خود باشند و فعلا تحقق چنین امری منتفی است.
یک کارشناس روانشناسی اهل بم، وضعیت مردم بم بعد از بحران را این‌گونه توصیف می‌کند؛ مردم بعد از حادثه دچار افسردگی بودند. در این شرایط باید کمک می‌شد که مردم به زندگی برگردند. این افراد آمادگی ساخت‌وساز نداشتند. با این حال، در بم مردم مایل بودند که بازسازی را هر چه زودتر شروع کنند. اما تا هشت ماه بعد از زلزله نقشه جامع شهر آماده نشده بود. این موضوع باعث شد تا مردم کم‌کم انگیزه‌شان را از دست دادند و بعضی‌ها حتی شهر را ترک کردند. رفت‌وآمدها به ادارات دولتی و مشاوران برای گرفتن نقشه و تایید آن و سایر مسائل از این دست، همه مردم را خسته کرد و هم‌ زمان زیادی را از آنان گرفت. گرانی مصالح هم که به اینها اضافه شد و مردم را خسته‌تر کرد». این کارشناس درباره وضعیت روحی مردم برای بازسازی تاکید می‌کند؛ «مردمی که مشکلات روحی و جسمی ناشی از زلزله را بر دوش داشتند، فرصت کافی برای بازسازی نداشتند. اما چون ضرب‌الاجلی برای بازسازی تعیین شده بود، خیلی‌ها به زودی از ساخت خانه‌هایشان محروم می‌شوند. اما دولتمردان می‌خواهند جشن بازسازی بگیرند.» البته هستند کسانی که برای رفع مسائل روحی و حل مشکلات جسمی بمی‌ها تلاش می‌کنند. انجمن قطع‌نخاعی‌ها، آشیانه علی، انجمن حمایت از حقوق کودک، خانه چکاوک، پارسا بانوی بم و انجمن همراهان بم، از جمله انجمن‌های غیردولتی هستند که در بم، کرمان یا تهران به فعالیت خود مشغولند و برای رفع گوشه‌هایی از نیازهای مردم شهر یا کشورشان تلاش می‌کنند. موسس یکی از این گروه‌ها معتقد است؛ نهادهای زیادی پیش از زلزله فعال بودند اما از آن میان، تعداد اندکی برجا مانده‌اند. آنچه هم نهادهای قبلی ایجاد کردند، به دلیل بسترسازی نشدن، از میان رفت. امر‌ا... هنوز دارد حرف می‌زند؛ «اگر مسوولی که می‌خوانی، با سلام؛ خواهش رسیدگی داریم؛ اگر هموطنی، فقط بدان؛ اگر خبرنگاری، حداقل به گوش بقیه هم برسان. اگر جناب آقای سعیدی‌کیا، شما می‌خوانی، سه‌دفعه دستور شما برای رسیدگی به کار ما شفاهی بود، دردی از دل من برنداشت و متاسفانه ما مشکل قبل را هنوز داریم. اگر مسوولان محترم کشور، جناب آقای رییس‌جمهوری وقتی داشتند و این روزنامه را دیدند، خواهشی که داریم این است که به درد دل ما برسند. ما دیگر کشش و برش دوندگی را نداریم؛ توان روحی‌اش را هم نداریم».
منبع عکس‌ها: آرشیو