در میهن‌پرستی کمونیست‌های ما تردیدی نبود

حالا که سنی از همه ما گذشته، وقتی با برادرم که آن زمان کمونیست بود یا با دوستان دیگری که کمونیست بودند صحبت می‌کنم، می‌بینم در ورای همه اینها، همه ما به‌شدت ناسیونالیست بودیم، ولی هر کدام دنبال یک راهی می‌گشتیم که کشورمان را نجات بدهیم و الا، در میهن‌پرستی هیچ کدام ما تردیدی نبود. در واقع همان حالتی که می‌شود گفت در چین کمونیست به وجود آمد. یعنی کمونیسم چینی در اصل واکنش ضد جنگ تریاک و ستمگری بعدی غربی‌ها در چین بود و احتمالا تنها راه بسیج مردم. در ایران هم شاید بعضی‌ها این راه را فکر می‌کردند، ولی با این تفاوت که با جثه ما و چند هزار کیلومتر مرز با شوروی، معنی‌اش این بود که ایران تبدیل بشود به ایرانستان که این را هیچ‌وقت من نمی‌توانستم بپذیرم.

تجلی سیاسی‌ پان‌ایرانیسمی که در ذهن شما و دوستانتان بود، در حکومت پادشاهی مصداق پیدا می‌کرد؟

نه الزاما، نه. بین ما کسانی بودند که اصلا به پادشاهی اعتقاد نداشتند. منظورم آن سال‌های اول که هنوز این فکرها به این صورت نضج پیدا نکرده بود نیست، بعد از آن را می‌گویم؛ مثلا داریوش فروهر که سال‌های بعد به جمع ما پیوست، به‌شدت مخالف سلطنت بود، همیشه؛ بنابراین ایرادی نداشت کسی مخالف سلطنت باشد ولی پان‌ایرانیست باشد.