برجام بلاتکلیف نظام بین‌الملل در حال گذار

به عبارت دیگر بروز آشکار خصومت و رقابت در روابط قدرت‌های بزرگ به‌ویژه چین و روسیه با آمریکا که در مقطع منجر به توافق برجام همسوتر بودند، نشان می‌دهد که اجماع نظر بر سر هنجارها و رژیم‌های بین‌المللی از سوی این سه بازیگر کمتر از مقطع قبل شده است. از زاویه چنین تحولی است که می‌توان گفت آن اجبار و اضطراری که در سال‌های منجر به توافق برجام زمینه‌های شکل‌گیری این توافق را فراهم کرد، در شرایط کنونی به آن میزان وجود ندارد. اگرچه مساله غنی‌سازی ۶۰‌درصد به بالای ایران، سانتریفیوژهای جدید و نصب آبشارها همچنان فاکتور مهمی در ذهنیت قدرت‌های بزرگ نسبت به دستیابی ایران به بمب هسته‌ای است، اما درخصوص سطح و آستانه آن واقعیت این است دیگر اضطرار همگرایانه‌ای در میان نیست.

اضطراری که خود را در همراهی چین و روسیه با قطعنامه‌های شورای امنیت سازمان ملل با محوریت آمریکا نشان داد و شاهد تحریم‌های گسترده بین‌المللی علیه ایران و رعایت آن از سوی چین و روسیه بودیم. در وضعیت جدید اما خود روسیه و چین در سیبل تحریم‌ها و تهدیدهای آمریکا و متحدان غربی قرار گرفته‌اند و اظهارنظرهای خصمانه و تهدیدآمیز بر سر اوکراین و تایوان جای ادبیات مشترک سابق را گرفته است. در واقع برجام ۲۰۱۵ در فضای نظام بین‌الملل تثبیت شده و اجماعی میان قدرت‌ها و در دوره نظم یک چندقطبی با هارمونی و اجماع نظر حاصل شد که محصول آن همکاری و همراهی روسیه و آمریکا در دوره مدودف بود. این در حالی است که نگرش و ادراک پوتین از غرب مبتنی بر تهدید و مهار روسیه است و واقعیت‌های بین‌المللی به آن شکل واقع‌گرایانه‌تری بخشیده است.

با همین استدلال روس‌ها تا قبل از جنگ کریمه و به‌خصوص جنگ اوکراین تاکید بیشتری روی توافق برجام داشتند. این در حالی است که وقوع جنگ اوکراین در اوج مذاکرات احیای برجام در اسفند ۱۴۰۰ تا شهریور ۱۴۰۱ که ایران به بسته مسوول سیاست خارجی اتحادیه اروپا پاسخ منفی داد، در عمل شاهد تغییر ادبیات مذاکراتی روس‌ها بودیم که حتی در مقطعی منجر به طرح شروط روسیه از جمله اینکه تحریم‌ها نباید مانع از بهره‌مندی مسکو از توافق هسته‌ای شود، شد.

مضاف بر این، با گسترده شدن تحریم‌ها علیه روسیه به نوعی این کشور از آن نظام بین‌الملل اجماعی خارج شده، از مشارکت در بخشی از پیمان‌ها اجتناب یا اینکه تعلیق شده و حتی تهدید به استفاده از سلاح‌های تاکتیکی اتمی کرده است. بنابراین در چنین فضایی روسیه انگیزه لازم در محیط جدید را برای فشار بر تهران ندارد و طبیعتا ادراک متفاوتی از مقطع ۲۰۱۵ نسبت به ایران دارد. روند رو به گسترش همکاری‌های نظامی تهران و مسکو به‌ویژه ارسال پهپادها و موشک‌ها بخشی از این فرآیند در حال وقوع است. در چنین زمینه‌ای است که به نوعی باور روس‌ها می‌تواند این باشد که با احیای برجام ایران از محیط عملیاتی روسیه فاصله خواهد گرفت. در خصوص چین نیز این مساله اگرچه به اندازه روسیه برای غرب شکل خصومت‌آمیز ندارد، اما رشد تهدیدهای چین و افزایش نقش آن در ساختارها و مناسبات سیاسی و امنیتی که نمونه آن را در میزبانی پکن از توافق ایران و عربستان سعودی مشاهده کردیم، در حال افزایش است.

مضاف بر اینکه چین و روسیه اشکال بیشتری از همگرایی سیاسی و امنیتی را که سال‌ها غرب تلاش می‌کرد بر شکاف بین چین و روسیه مانور دهد، بروز داده‌اند که تقویت سازمان شانگهای و گسترده کردن حوزه ماموریت آن با پیوستن عربستان سعودی به عنوان شریک گفت‌وگوها بخشی از این روند است که می‌تواند به وجود‌آورنده یک بلوک اگر نگوییم ضد‌آمریکایی اما متوازن‌کننده نقش آمریکا در نظام بین‌الملل در حال‌گذار خواهد بود.

در شرایط کنونی که شکل و شمایل نظام بین‌الملل فعلا مشخص نیست، دو پرسش حائز اهمیت است: آیا برجام در چنین محیطی قابلیت احیا دارد؟ و اگر هم قابلیت احیا داشته باشد آیا از همان کارکردهایی که در مقطع ۲۰۱۵ داشت برخوردار خواهد بود و دوام و ماندگاری خواهد داشت؟ پاسخ به این پرسش‌ها منوط به چگونگی حل و فصل بحران‌های موجود به‌ویژه اوکراین در روابط روسیه با غرب است که نقش تعیین‌کننده‌ای بر سایر مسائل از جمله احیای برجام خواهد داشت. واقعیت این است که به فرض حل و فصل این بحران آن‌هم نه در کوتاه‌مدت که شرایط برجام آن را می‌طلبد، اما مساله مواضع روسیه و از آن مهم‌تر مهار و حضور در حیاط خلوت آن مساله‌ای نیست که بخواهد به سرعت از ذهن تصمیم‌گیرندگان این کشور پاک شود و مجددا طرفین را به پیش از جنگ اوکراین باز گرداند.

همراستا با این مساله، تشدید رقابت چین و آمریکا نیز موضوع دیگری است که به نظر می‌رسد هنوز آثار واقعی خود را بروز نداده و می‌تواند بیش از پیش بر شکاف موجود اضافه کند. بنابراین اگرچه برجام می‌تواند در مسیرهای دیگر برای مدیریت شرایط کنونی به شکل تاکتیکی مورد توافق قرار گیرد، اما احیای آن در فرمت ۲۰۱۵ و مهم‌تر از آن اجماع قدرت‌های بزرگ بر کارکردهای کنترلی آن با واقعیت‌های برنامه جامع اقدام مشترک متفاوت است.