گروه تاریخ اقتصاد- با وجود اینکه حقوق خوبی در شرکت ملی نفت می‌گرفتم، اما فکر می‌کردم احتیاج دارم درآمد خودم را بهتر بکنم، برای اینکه زندگی‌ام را به معنی واقعی کلام از صفر شروع کرده بودم.
همسرم هم کار می‌کرد، ولی با همه اینها احتیاج داشتیم برای تربیت بچه‌هایمان، برای اینکه برای خودمان مسکنی درست بکنیم و درآمد بیشتری داشته باشیم. درآغاز شروع کردم به‌کار ترجمه و کتابی ترجمه می‌کردم به نام «نفت و دولت در خاورمیانه» نوشته جورج لنچاوسکی. به من بابت ترجمه این کتاب، ۶ هزار تومان دادند که در آن زمان برای من پول خیلی خوبی بود. در این ضمن، به خاطر آشنایانی که پیدا کرده بودم، اتاق بازرگانی تهران با من تماس گرفت و گفتند دنبال یک کارشناس اقتصاد می‌گردند که به عنوان مشاور، عصرها برایشان کار بکنم، که من البته با کمال میل پذیرفتم. بنابراین، ساعت ۴ که از شرکت نفت مرخص می‌شدم، از چهارونیم تا شش و نیم یا هفت و نیم، بعد از ظهرها می‌رفتم به اتاق بازرگانی تهران و این دو مرتبه به‌کار بعدی من فوق‌العاده کمک کرد. برای اینکه نه فقط با تقریبا تمام صاحبان صنایع فعال و سرشناس آن روز آشنایی پیدا کردم و با بعضی شان دوستی پیدا کرده بودم، بلکه به مسائل و مشکلات آنها و گرفتاری‌هایی که احیانا دولت برای آنها ایجاد می‌کرد و نیز دیدی که آنها نسبت به‌کار خودشان داشتند، آشنایی خیلی نزدیک پیدا کردم. ولی، البته، در آن زمان وظیفه من این بود که بگویم این اتاق بازرگانی، که نماینده بخش خصوصی است، چه می‌خواهد و دولت برای این بخش خصوصی چه کار باید بکند. این یک کارآموزی فوق‌العاده‌ای بود برای من که مسائل را از ‌نظر کسانی که با دولت رو‌به‌رو هستند و هزار گرفتاری دارند، ببینم.
از گفت‌و‌گو با علینقی عالیخانی
غلامرضا افخمی