ایرج افشار- سید حسن تقی‌زاده در نامه‌ مورخ 26 بهمن 1326، خطاب به‌ وزارت امور خارجه به موضوع نفت و مقاصد شوروی و انگلیس و آمریکا پرداخته است و از مقوله سیاست «موازنه منفی» سخن‌ به میان آورده و طبعا نظرش به نظریه‌ای ا‌ست که دکتر محمدمصدق در آن وقت عنوان و مصطلح کرد.
تقی‌زاده اعمال این سیاست را موجب کم شدن توقعات شوروی‌ دانسته و معتقد بوده که «سیاست مثبت» عواقبی نامناسب در پی خواهد داشت. وی نوشته است: «ظاهرا عقلای انگلیس به حصول‌ آنچه به قول بعضی ناطقین در ایران «موازنه منفی»نامیده شده، مایل‌ترند و گمان می‌رود بیشتر راغب باشند که هم روس‌ها عقب‌ بروند و هم خودشان... لیکن اگر روس‌ها یا مستقیما یا به وسایلی‌ غیر مستقیم تسلط خود را در ولایات شمالی مداومت بدهند، ناچار موضوع «موازنه‌ مثبت» به میان آمده، موجب اشکالات عظیمی‌ برای مملکت ایران خواهد شد... »

متن نامه‌ محرمانه
متن حاضر نامه‌ای ا‌ست‌ به خط خود تقی‌زاده که آن را در تاریخ ۲۶ بهمن ۱۳۲۳/۱۰ مارس ۱۹۴۵، توسط حسین‌ قدس نخعی از لندن به نصر الله انتظام وزیر امور خارجه‌ وقت‌ فرستاده است:

جناب آقای انتظام، وزیر امور خارجه
اگرچه تا حد امکان سعی کرده‌ام شمه‌ای را از آنچه از اوضاع‌ سیاسی بین‌المللی و این مملکت فهمیده و استنباط کرده‌ام مرتبا به وسیله‌ تلگرافات رمز معروض بدارم، ولی غالبا تصور می‌کردم که اگر می‌توانستیم هرچند یکبار یک چاپار سیاسی از لندن به تهران و بالعکس داشته باشیم، ممکن بود مطالب‌ را بهتر و بیشتر تشریح نموده، بی‌ملاحظه شرح داد.
در این موقع که اجازه فرمودید آقای قدس ‌[نخعی‌] به سمت‌ چاپار سیاسی عازم تهران شود، من می‌خواهم شرحی راجع به کلیه‌ اوضاع سیاسی، نه مطابق آنچه عین حقیقت است، بلکه مطابق فهم‌ و استنباط بنده و در واقع آنچه از این نقطه مشاهده می‌شود، عرض‌ کنم. قبلا لازم می‌دانم به سه نکته که برای رفع بعضی اشتباهات‌ بیان آنها ضروری به نظر می‌آید، اشاره کنم.
نخست، آنکه اطلاعات شخص خارجی صاحب‌نظر در سیاست‌ مملکت خود و امور بین‌الملل که در این مملکت (انگلستان) مقیم‌ است، در این زمان جنگ در درجه‌ اول از نشریات مختلفه از جراید و مجلات و کتب و رسایل و بعد از مذاکرات با اشخاص کم و بیش‌ باخبر از بطون امور حاصل می‌شود. این اطلاعات در حقیقت غالبا چیزی ا‌ست تهیه‌شده با نظر مدیران امور و وزارت اطلاعات و وزارت‌ خارجه و مقامات عالیه‌ نظامی و حاوی ا‌ست به آنچه صلاح یا لازم‌ می‌دانند اعلام کنند و به‌طوری‌که خود می‌خواهند نشر کنند. یعنی‌ چیزی ا‌ست که اولیای امور می‌خواهند مردم مملکت آن‌طور اعتقاد [پیدا] کنند و خارجیان نیز غیر از آن به چیزی پی نبرند و به اصطلاح‌ معروف آنچه را که می‌خواهند به خورد مردم بدهند، به دقت تهیه‌ کرده و نشر می‌دهند و اگرچه این ترتیب محدودیت دلیل آن نیست‌ که آنچه انتشار داده می‌شود، صحیح نباشد، بلکه قسمت زیادی از آن چون برای مردم خودشان و وکلای مجلس نیز همان را اظهار می‌کنند، دارای شمه‌ای از حقیقت است.
لیکن، عیب کار در این‌جاست که به قول معروف انگلیسی، وقتی‌ اطمینان به یک اظهاری حاصل می‌شود که یقین توان داشت که آن‌ اظهار «مطابق حقیقت و کل حقیقت است و چیزی غیر از حقیقت در آن نیست»، آنچه در اظهارات از مجاری رسمی نقص دارد، این‌ است که شرط دوم و سوم را فاقد است، یعنی آنچه بیرون داده‌ می‌شود، غالبا تمام حقیقت نیست، بلکه قسمتی از آن است (اگر اصلا دارای حقیقت باشد) و قسمت‌های باقی حذف شده و نیز قسمت‌های‌ خلاف حقیقت گاهی به شکل قابل تاویل (یا به اصطلاح فرنگی‌مآب‌ها دروغ دیپلماسی) در آن داخل است.
این است که چون برای مشاهده منظره امور عالم و حقایق‌ اوضاع دنیا و جریان اصلی و حقیقی کارها چنانکه هست، از ده‌ دریچه فقط یکی را باز می‌کنند و باقی را می‌بندند و آنچه فقط از آن دریچه توانید دید نیز گاهی دارای اغفال بصر است، بنابراین‌ آنچه را که شخص مقیم لندن مثلا می‌شنود و می‌بیند، عین حقیقت‌ به تمامه نیست و ناچار باید فهم و عقل خود را به قدری که کم یا بیش خدا به او داده، اعمال نموده و نتیجه استنباط خود را بگوید و اینجا است که اختلاف اعتقاد در اشخاصی که در یک نقطه ساکن‌ هستند و همان جراید را می‌خوانند، پیدا می‌شود. پس اگر این‌جانب‌ مطالب را به نحوی بیان کنم که موافق با بیان یکی دیگر از آنها که بر همان منابع اطلاع دسترس دارند، نباشند، نباید موجب تعجب‌ گردد.
بعضی اوقات هم باید اقرار کنم که فهم من به بطونی که غالبا هموطنان ما برای هرچیزی قائلند- و علاوه بر بطن اول و دوم که‌ گاهی شاید من هم قبول داشته باشم، هر مطلبی را دارای هفت بطن‌ دانسته و فقط بطن هفتم را که البته به عقیده‌ آنها سری ا‌ست که‌ فقط در اسناد سیاسی محرمانه‌ جیب و بغل وزیر امور خارجه‌ انگلیس مکتوم است، مطابق حقیقت می‌شمرند لا غیر-نمی‌رسد و از درک آنها قاصر است... دست انگلیس به تدریج از علاقه‌جات خود در آمریکای شمالی و جنوبی و جزایر آنجا تا حدی کوتاه می‌شود و میدان برای آمریکا خالی‌تر می‌گردد و همچنین تا اندازه‌ای در شرق‌ اقصی که باز آمریکایی‌ها نفوذ کلی خواهند داشت و انگلیس فقط با برمه و مالای و سنگاپور برای حفظ تسلط کامل خود سعی خواهند نمود. ولی نهضت هندوستان برای استقلال، برای نفوذ او در خود هند خطر عظیمی ا‌ست که گمان نمی‌رود رفع آن خطر سهل باشد و ماده عاقبت منفجر نشود.
در میان جمله‌ این اوضاع عمومی عالم و نظر اجمالی به‌ اطراف آن، چیزی که بالخصوص با ما ارتباط مستقیم پیدا می‌کند، عبارت است از میزان علاقه و نفوذ انگلیس در شرق وسطی و اندازه‌ جد و عطف توجه آنها به این قسمت دنیا و درجه‌ ایستادگی و استحکام آنها در حفظ و بلکه تزیید نفوذ و منافع و تسلط خود در این منطقه و نیز مخصوصا وسعت دایره و حدود قسمت مورد علاقه‌ آنها، و از طرف دیگر، اصرار روسا است در ایجاد «مناطق امنیت» در پشت سرحدات خود که از نفوذ غیر در آن‌ مناطق مانع شود.
خطر بزرگ ایران از آن است که اصرار روس در این نظر شامل‌ ایران شمالی هم شده و انگلستان در مقام عجز از عقب نشاندن آنها از آن خطه، خود نیز محض جلوگیری از پیشرفت آنها رو به جنوب، دست از محکم کردن ریشه‌ تسلط خود در قسمت مرکزی و جنوبی‌ ایران برنداشته، بلکه بر میزان تسلط و حتی اشغال نظامی بیفزاید. ظاهرا عقلای انگلیس به حصول آنچه به قول بعضی ناطقین در ایران «موازنه‌ منفی» نامیده شده، مایل‌ترند و گمان می‌رود بیشتر راغب باشند که هم روس‌ها عقب بروند و هم خودشان و باز مملکت حائل مستقر شده سر و سامانی گرفته، موجب اطمینان از نگاه داشتن روس در پشت سرحد شمالی گردد.
لیکن اگر روس‌ها یا مستقیما یا به وسایلی غیر مستقیم تسلط خود را در ولایات شمالی مداومت بدهند، ناچار موضوع«موازنه‌ مثبت»به میان آمده، موجب اشکالات عظیمی برای مملکت ایران‌ خواهد شد. در این زمینه، روس‌ها مشغول اقداماتی مستمر و منظم و تدریجی هستند و نه تنها مسلک کمونیسم را با همه‌ قوا و وسایل و مداخلات و تحریکاتی که دارند نشر و تقویت می‌کنند و مانند لوبلین‌ در لهستان شرقی جمعی کمونیست را میدان داده و تقویت کرده، مخالفین آنها را سرکوب یا تهدید می‌کنند و مانند غالب جاها که‌ قوای مسلح خارجی در آنجاست، به این رویه که شاهد قول‌ سعدی‌ است عمل می‌شود و«سنگ را بسته و سگ را می‌گشایند. »
بلکه خیلی خیلی بدتر و خطرناک‌تر از آن نغمه آذربایجان‌ جنوبی و شمالی و تبلیغات اتحاد میان دو «آذربایجان» است که به‌ انواع وسایل از باکو و گنجه و قراباغ به تبریز و اردبیل و مرند و خوی و ارومیه سرازیر شده ماجراجویان آن‌ نقاط را دعوت به یگانگی و برادری می‌نمایند و حتی مامورین نظامی‌ و کشوری روس و شاید بعضی نمایندگان قونسولی را از آنها قرار می‌دهند و به این طریق می‌خواهند ترتیبی جعلی و مصنوعی تهیه‌ کرده و فراهم بیاورند که آن جمع فتنه‌جوی که شاید صد یک مردم‌ هم نیستند، علم افراشته از قول ملت بگویند: ما طالب مجزا شدن از ایران هستیم و مایل اتحاد باهم‌زبانان خودمان و باقی مردم از ترس‌ جان جرات اظهار علنی عقیده‌ مخالفت نکنند.
با این تدبیر، البته در مقابل ممالک دیگر و مخصوصا آمریکا و انگلیس که حاضر بلعیدن این نوع تظاهرات (با علم به جعلی بودن‌ آنها) در مقابل زورگویی روس هستند، ظاهرا قلم خواهند داد که به‌ مقتضای منشور آتلانتیک مردم آذربایجان حق شرعی الحاق به‌ جمهوری باکو دارند. چاره این کار سهل نیست و محتاج به اتخاذ تدابیر خیلی‌ عاقلانه است و شکی نیست که با همه وسایل ممکنه باید مقاومت‌ شود و برای باطل السحر این‌گونه نیرنگ‌های شیطانی باید کوشید. خواه آن تدابیر نتیجه بدهد و موثر باشد یا نه. و بنده در قلب خودم هیچ شکی ندارم که اولین مقدمه هر تدبیری برای حفظ مملکت و وحدت ملی و تمامیت ملکی و استقلال‌ آن و موجودیت ملت، با اتحاد ملی و ثبات و قدرت حکومت و فداکاری و گذشت و مقدم داشتن منافع عالیه‌ ملی و رضای صرف‌ الهی بر اغراض خسیسه و منافسات شخصی یا منافع مادی ا‌ست و مخصوصا امساک از یاوه‌گویی و بیهوده‌نویسی و بحث و جدال‌های‌ بی‌معنی کوته‌نظرانه در موقع اندیشه‌ خطر براساس دوام حیات‌ ملت و بقای دولت قدیم که آنجا که خانه از پای‌بست ویران است، نباید در بند نقش ایوان بود.
اگر عقل سیاسی و رشد ملی در ارباب سیاست و گویندگان و نویسندگان نمودار شود و از گفتار کم‌فایده و حملات به همدیگر و اختلافات بی‌معنی خودداری نموده، با وسعت صدر و صبر زیاد ائتلافی ثابت تشکیل داده، حکومت قادر و ثابتی را تقویت و پشتیبانی‌ کنند، شاید دولت خود نقشه‌ای برای مبارزه‌ فعلی و انفعالی با این‌ خیالات فاسد و مهلک خارجیان پیش‌گرفته و وکلا و نویسندگان و علمداران میدان سیاست تهران را نیز هدایت کرده، به همدستی‌ یکدیگر صف متحدی نشان بدهند و مخصوصا هیات‌هایی از اشخاص بی‌غرض آذربایجان در تهران و سایر ولایات تشکیل داده، آنها را وادار به کارکردن و مکاتبه و مراوده با اهل آذربایجان‌ کرده، در تبلیغ از راه محبت بکوشند.
و نیز دولت باید نسبت به اهالی آذربایجان ولو ناز کنند و زیاده‌روی و تندی نمایند، روی محبت زیاد نشان بدهد و مامورین‌ آذربایجانی‌الاصل وطن‌پرست به ادارات آنجا مامور کند که هم‌ ایرانی واقعی بوده و هم با زبان خود اهل محل به آنها حرف بزنند و نصیحت کنند و حتی از خرج کردن وجه لازم به‌طور مشروع برای این‌ نوع تبلیغات وطن‌پرستانه کوتاهی نباید بشود.
فرستادن کتب مفیده‌ آسان به مقدار زیاد و ارزان یا مجانی به‌ آن نواحی مفید است. دیوان قطران تبریزی و صائب تبریزی را بدون‌ تظاهر و سروصدا انداختن باید در آذربایجان منتشر کرد. البته‌ داخل شدن بنده در این نوع تفصیلات که بر اولیای دولت به مراتب‌ روشن‌تر از من است، خارج شدن از موضوع اصلی ا‌ست. لیکن چون‌ خطر جدی ا‌ست و جادوی دیو قوی را به آسانی نتوان دفع کرد، تصور می‌کنم برای هریک از رجال دولت و ملت فرض است که به قدر قوه‌ خود جهاد کند و مایوس نشود و البته در این نوع امور صبر و حوصله لازم است و کوشش که اگر به صبر بکوشیم «حق رها نکند، چنان عزیز نگینی به دست اهرمنی»
به نظر بنده در این موضوعات نزدیکی با ترکیه و نصیحت و کمک معنوی و فکری خواستن از آنها شاید بی‌فایده نباشد. ولی‌ این‌کار باید در آنقره (آنکارا) به عمل بیاید نه به واسطه‌ سفیر آنها در تهران که غالبا مردمان با شائبه‌ ذهن هستند و مخصوصا باید به‌ این نکته توجه داشت که در واقع مقصود باطل و فسادآمیز آنها الحاق‌ آذربایجان به ترکیه بوده، حالا شاید با الحاق آذربایجان به باکو و در واقع به روسیه مخالف باشند و اصلا برخلاف این منظور سعی کنند. زیرا که‌ از دست رفتن آذربایجان و جدا شدن آن از ایران و الحاق به روسیه‌ برای آنها خطرناک و بسیار نامطلوب است. خود آنها هم در این‌ اوقات برای مملکت خودشان خالی از اندیشه نیستند و قطعا از تزاید قوت و نفوذ روس پشت‌شان می‌لرزد.