از بازی نفت تا رسیدن به واترگیت

ریچارد نیکسون

آنچه می‌خوانید بخش دوم از مقاله «فونتن» سردبیر سیاسی سابق روزنامه «لوموند» است که مناسبات میان افزایش قیمت نفت و مسائل داخلی آمریکا را بررسی کرده است. در دسامبر ۱۹۷۰، اوپک تقاضای افزایش بهای اعلام‌شده نفت را کرد که کارتل نفتی ناچار به قبول آن شد و بهای نفت «سبک عربی» که در حدود ۸۰/۱ دلار بود به سه دلار افزایش یافت و ضمنا قیمت نفت خام لیبی هم دو برابر شد.

در فوریه ۱۹۷۱ در نتیجه به بن‌بست رسیدن مذاکرات بین فرانسه و الجزایر، دولت الجزایر تولید و حمل محصولات نفتی خود را ملی کرد.

عراق در ژوئن ۱۹۷۲ و لیبی در تابستان ۱۹۷۳ از این اقدام پیروی و منابع نفت خود را ملی کردند و این امر باعث شد که نیکسون در ۱۷ آوریل آن سال پیامی درباره مساله انرژی به کنگره آمریکا بفرستد و در مورد خطرات ناشی از افزایش مداوم بهای نفت وارداتی به آمریکا هشدار بدهد.

با این مقدمات، وقتی در ۱۷ اکتبر ۱۹۷۳ کشورهای عربی صادرکننده نفت تصمیم به استفاده از حربه نفت به منظور فشار آوردن به اسرائیل و حامیانش گرفتند، در موقعیت کاملا مناسبی قرار داشتند. اغلب کشورهای غربی مجبور به محدود کردن مصرف انرژی و حتی در بعضی کشورها ممنوع کردن استفاده از اتومبیل‌های شخصی در روزهای یکشنبه و تعطیل شدند. در مصرف برق خیابان‌ها و شوفاژ منازل صرفه‌جویی شد، در حالی که بهای نفت همچنان رو به افزایش بود.

به دنبال خاتمه یافتن جنگ شش روزه، استفاده از حربه نفت به عنوان فشار به اسرائیل، علت وجودی و کارآیی خود را از دست داد و صدور نفت به اروپا به تدریج به صورت عادی درآمد، ولی نگرانی و دستپاچگی اروپا و ژاپن در این جریان، به کشورهای صادرکننده نفت نشان داد که بدون قبول کوچک‌ترین خطری می‌توانند باز هم به بهای نفت خود اضافه کنند.

در اکتبر ۱۹۷۳ بهای یک بشکه نفت خام «سبک عربی» ۱۱/۵ دلار بود و در پایان آن سال به ۵۶/۱۱ دلار رسید. سایر کشورهای عضو اوپک؛ یعنی ونزوئلا، نیجریه، ایران و اندونزی هم دلیلی نداشت که از فرصت استفاده نکنند و بهای نفت خود را افزایش ندهند، بنابراین ارز اضافی که کشورهای سرمایه‌داری غرب فقط در سال ۱۹۷۴ برای خرید نفت پرداختند بالغ‌بر ۵۰ میلیارد دلار می‌شد.

بحران اقتصادی قبلا به طور محسوس آغاز شده بود، ولی افزایش بهای نفت نقش عمده‌ای در بر هم زدن موازنه پرداخت‌ها و تشدید تورم و بیکاری در کشورهای مزبور داشت. پنج سال بعد از وقایع ماه مه ۱۹۶۸ که ضعف پایه‌های اخلاقی سیستم غربی را آشکار کرده بود، اینک نخستین ضربه نفتی نشان می‌داد که پایه‌های اقتصادی این کشورها نیز تا چه حد سست و ضعیف است و جامعه فراوانی و رفاه دارد اعتماد به نفس خود را از دست می‌دهد.

افزایش درآمد نفت باعث بلندپروازی‌های بزرگی شد. شاه ایران که گمان می‌کرد همه چیز را می‌توان با پول خرید، مقاومت مردم در برابر غربی کردن اجباری جامعه را ناچیز شمرد و به این فکر افتاد که کشورش را به صورت ژاپن خاورمیانه و ژاندارم منطقه درآورد. این اقدام برای او و کشور ایران بسیار گران تمام شد. قذافی نیز به صورت رهبر معنوی و الهام‌بخش کلیه نهضت‌های انقلابی روی زمین از ایرلند تا فیلیپین درآمد.

در این هنگام جهان سوم سعی کرد نه تنها از نفت، بلکه از کلیه مواد خام خود استفاده کند و شرایط مبادله کالا با دنیای ثروتمند را مورد تجدیدنظر قرار دهد، ولی از آنجایی که قسمت عمده بعضی از مواد اولیه مانند سرب و روی و نیکل و تا حدودی مس، در کشورهای صنعتی تولید می‌شوند و ضمنا کشورهای مزبور مخصوصا آمریکا از لحاظ تولیدات مواد غذایی برتری دارند، این کار با اشکال مواجه شد. از جانب دیگر کشورهای فقیر نمی‌توانند از کالاهای ساخته شده و اعتبارات مالی غرب چشم‌پوشی کنند. مجموع بدهی کشورهای در حال توسعه به کشورهای ثروتمند در سال ۱۹۸۱ به مبلغ افسانه‌ای ۵۰۰ میلیارد دلار بالغ می‌شد، در حالی که کمک‌هایی که کشورهای ثروتمند به آنان دادند از ۲۵ میلیارد دلار تجاوز نمی‌کرد. رشد درآمد خالص ملی اغلب کشورهای قرض‌گیرنده کمتر از ۷ درصد پیش‌بینی شده از طرف سازمان ملل در برنامه «بیست سال پیشرفت» است و تعداد کشورهای جهان سوم که توانسته‌اند سیل کالاهای ساخته‌شده خود از قبیل لباس و وسایل الکترونیکی را به بازارهای غربی سرازیر کنند، بسیار ناچیز است و فقط چهار تای آنان یعنی کره جنوبی، تایوان، هنگ‌کنگ و سنگاپور توانسته‌اند معادل نصف صادرات کالاهای ساخته‌شده در کشورهای جهان سوم به غرب را به خود اختصاص بدهند.

اکنون که کلیه عوامل را در نظر می‌گیریم به این نتیجه می‌رسیم که تنها برنده جنگ اکتبر، عربستان سعودی، کویت، قطر، بحرین و سایر شیوخ خلیج‌فارس بوده‌اند که بعد از عزیمت انگلیسی‌ها در سال ۱۹۷۱ فدراسیونی به نام امارات‌متحده عربی تشکیل دادند. در واقع، بدون کمک مالی کشورهای مزبور جنگ اکتبر صورت نمی‌گرفت، زیرا با وجوه نقد آنها بود که مصر و سوریه توانستند از شوروی اسلحه بخرند.

افزایش بهای نفت به کشورهای مزبور اجازه داد ذخایر ارزی خود را به ارقام نجومی برسانند. آنها این پول‌ها را فقط صرف خرید عمارات مجلل در شهرهای بزرگ غرب و اسلحه و وسایل پیشرفته یا سپردن در بانک‌ها و استفاده از بهره آن نکردند، بلکه این ذخایر به دولت ریاض و دوستانش در خلیج فارس قدرت سیاسی عظیمی اعطا کرد.

واترگیت که معنی تحت‌اللفظی آن «دروازه آب» می‌شود عبارت از یک مجموعه بزرگ ساختمانی متشکل از آپارتمان‌های مسکونی و اداری و یک هتل می‌باشد که در شهر واشنگتن، در نزدیکی محلی که سابقا سد میان رودخانه‌های راک کریک و پوتومک وجود داشت بنا شده است. در جریان انتخابات ریاست‌جمهوری سال ۱۹۷۲، حزب دمکرات ستاد انتخاباتی خود را در این مجموعه قرار داده بود و سناتور مک‌گاورن مخالف درجه یک جنگ ویتنام که مدت کوتاهی معبود جوانان روشنفکر آمریکایی بود، از آنجا مبارزه انتخاباتی خود را علیه نیکسون اداره می‌کرد. باید در نظر داشت که در اوایل سال ۱۹۷۲ از محبوبیت نیکسون به طرز قابل ملاحظه‌ای کاسته شده بود؛ به این جهت به فکر دوستان نزدیکش رسید که برای مقابله با این وضع نامساعد، متوسل به روش‌های غیرقانونی بشوند. شخص نیکسون در ژوئیه ۱۹۷۰ به کار بردن چنین روش‌هایی را برای به دست آوردن اطلاعات دست اول درباره خطرات داخلی کشور مجاز دانسته بود و از آن تاریخ، گروهی به ریاست جان ارلیشمن یکی از اشخاص بسیار مورد اعتماد نیکسون که به او «کیسینجر امور داخلی» لقب داده بودند، در کاخ سفید تشکیل شده بود که کارش ضبط مکالمات تلفنی، باز کردن نامه‌های پستی، بازجویی مخفیانه منازل، جاسوسی الکترونیکی و استفاده از نامه‌های جعلی بود.

همان‌طور که در فصل سوم مشاهده کردیم، روزنامه «نیویورک تایمز» در ژوئن ۱۹۷۲ مبادرت به انتشار «اسناد پنتاگون درباره ویتنام» کرد و این امر باعث شد که نیکسون که اصولا شخص مظنونی است معتقد شود که دستگاه حکومتی پر از جاسوسان و عمال دشمن شده است، لذا دستور داد تحقیق شود چه چیز باعث شده است که یکی از کارمندان عالیرتبه دولت به نام الزبرگ اطلاعات مزبور را در اختیار روزنامه قرار دهد و همدستان او چه کسانی هستند. تحقیقات شروع شد و حتی پرونده پزشکی الزبرگ را از مطب پزشک روانکاوی که او را معالجه می‌کرد سرقت کردند. برای جواب به گزارش منتشره در روزنامه، نیکسون دستور داد مدارکی تهیه کنند که براساس آن کندی دستور قتل دیم را صادر کرده بود و دموکرات‌ها مسوول اصلی درگیری آمریکا در جنگ ویتنام می‌باشند.

در چنین محیط پر از سوءظن و دسیسه بود که در ۱۷ ژوئن ۱۹۷۲ یکی از نگهبانان مجموعه ساختمانی واترگیت متوجه یک قطعه نوارچسب روی قفل یکی از درهای ورودی گردید و بزرگ‌ترین رسوایی تاریخ آمریکا را به وجود آورد که منجر به استعفای رییس‌جمهوری شد و اثرات عمیقی در سیاست خارجی آن کشور به جای گذاشت. دامنه سوءظن و بی‌اعتمادی که این حادثه نسبت به دستگاه ریاست جمهوری و دولت جمهوریخواه به وجود آورد، به قدری وسیع بود که سرانجام منجر به انتخاب جیمی کارتر بیچاره به ریاست‌جمهوری آن کشور شد و باعث ریختن آبروی «عموسام» گردید که چند سالی تاب ایستادگی در برابر ابرقدرت حریف و جلوگیری از پیشرفت آن را از دست داد.

پلیس واشنگتن شکستن در ورودی مجموعه را به قصد سرقت تایید کرد و بازجویی‌هایش منتهی به بازداشت پنج نفر به اصطلاح لوله‌کش شد که دو نفرشان از مهاجرین کوبایی بودند و قصد کار گذاشتن میکروفن در مرکز ستاد انتخاباتی حزب دموکرات را داشتند. دو نفر دیگرشان هم یکی کارمند سابق سیا و دیگری عضو ستاد انتخاباتی نیکسون بود. نیکسون در فلوریدا بود که این اخبار را در روزنامه «میامی هرالد» خواند. وی در خاطراتش می‌نویسد: «به هیچ وجه ناراحت نشدم، زیرا اینگونه جاسوسی از زمانی که ضبط صوت اختراع شده رواج دارد.» در سراسر این قضیه نیز همین واکنش را از خود نشان داد و بدون شک در آن صمیمی بوده است. او می‌گفت سیاست بچه‌بازی نیست و قبل از او هم دیگران دست به این‌گونه اعمال زده بوده‌اند، پس چرا باید فقط او مورد اتهام قرار بگیرد و به همین جهت تصور می‌کرد مورد بی‌عدالتی بزرگی قرار گرفته است.

در ۲۰ ژوئن قضیه اهمیت پیدا کرد چون روزنامه «واشنگتن پست» که نقش مهمی در مبارزه علیه رییس‌جمهوری ایفا می‌کرد خبر داد که در جیب یکی از بازداشت‌شدگان قضیه واترگیت، به نام هوارد هانت کارمند سابق سیا، اسم چارلز کولسون همکار نزدیک و پادوی نیکسون را یافته‌اند. این شخص بی‌درنگ هرگونه دخالت کاخ سفید در این قضیه را تکذیب کرد ولی دموکرات‌ها قانع نشدند و موضوع را پیگیری کردند. در اول ژوئیه، جان میچل وزیر سابق دادگستری که ریاست کمیته انتخاباتی نیکسون را به عهده داشت از سمت خود استعفا داد و اعلام کرد که کوچک‌ترین مسوولیتی در قضیه دزدی نداشته است. میچل همان کسی است که در انتخابات ریاست‌جمهوری سال ۱۹۶۸ شعار «نظم و قانون» را برای نیکسون تهیه کرده بود. در این هنگام افکار عمومی آمریکا هنوز توجه چندانی به این قضیه ننموده و تحریک نشده بود، به‌طوری که نیکسون در ماه نوامبر مجددا به ریاست جمهوری انتخاب گردید ولی بعد از آن به تدریج قضیه واترگیت بالا گرفت.