نظریه اقتصاد کلان، ما را انتخاب کرده است!
در حقیقت، این موضوع به نوعی بررسی رفتار انسانی است؛ رفتاری که پیرو مبنای این یادداشت، باید در ارتباط متقابل فرد و محیط مورد بررسی قرار گیرد. به عبارت دیگر، دانشجوی اقتصاد ایرانی بهعنوان سوژه در مواجهه با وضعیت کشورش بهعنوان ابژه، به کدام نظریه اقتصادی تمایل بیشتری خواهد داشت؟ در گام نخست برای پاسخگویی به این پرسش، بیان میکنیم که نظریات اقتصاد خرد و اقتصاد کلان به بررسی چه موضوعاتی میپردازند؛ سپس، در گام دوم به شرایط موجود کشور اشاره میکنیم تا در نهایت برمبنای آنها بتوانیم بیان کنیم که کدام نظریه میتواند ابزار مناسبی برای دانشجوی اقتصاد ایرانی بهمنظور حل تعارضات میان خود و محیط پیرامونش باشد.
در این راستا باید بیان کرد که نظریه اقتصاد خرد یا بهزعم برخی نظریه قیمت، چند اصل موضوعه و دو بازیگر برای خود تعریف میکند تا بتواند به سهپرسش اساسی که در پیشروی خود دارد، پاسخ دهد. بیان اصول موضوعه اقتصاد خرد از حوصله این یادداشت خارج است و ضرورتی ندارد؛ اما دو بازیگر این نظریه عبارتند از: بنگاه اقتصادی و خانوار. سهپرسش اساسی این نظریه نیز عبارتند از: چه کالایی تولید شود؟ این کالا به چه میزان تولید شود؟ این کالا چه قیمتی باید داشته باشد؟ به عبارت دیگر، این نظریه با تقسیم ابژه به دو بازیگر خانوار و بنگاه، به دنبال یافتن میزان تولید هر کالا (Q) و قیمت کالای تولیدی (P) پیرو روابط متقابل خانوار و بنگاههای اقتصادی است. در طرف دیگر، نظریه اقتصاد کلان یا به زعم برخی نظریه درآمد ایستاده است.
این نظریه که با تاخیر زمانی نسبت به نظریه اقتصاد خرد به وجود آمد، از همان اصول موضوعه اقتصاد خرد پیروی میکند؛ اما نظریه اقتصاد کلان پای بازیگر سومی را به میان میکشد و به دنبال تبیین و محاسبه سه شاخص اقتصادی متفاوتی است. این نظریه مضاف بر بنگاه اقتصادی و خانوار، بازیگر سومی بهنام دولت را معرفی میکند و با تقسیم ابژه به سهبازیگر دولت، بنگاه و خانوار به دنبال تبیین و محاسبه سهشاخص اقتصادی تورم، بیکاری و رشد اقتصادی است. اکنون پس از بیان فضای ذهنی دو نظریه اقتصاد خرد و نظریه اقتصاد کلان، در گام دوم باید نگاهی اجمالی به شرایط اقتصادی کشور بهعنوان ابژه دانشجوی اقتصاد ایرانی داشته باشیم. وضعیت اقتصاد کشور ما همواره تحت تاثیر نقشآفرینی بازیگری به نام دولت بوده است. این بازیگر اقتصادی از هر لحاظی در قیاس با دو بازیگر دیگر، یعنی بنگاه اقتصادی و خانوار، نقش بیشتری در تعیین سرنوشت اقتصادی کشور ما داشته است. مضاف بر این، وضعیت سهشاخص اقتصادی کلان کشور، یعنی تورم، بیکاری و رشد اقتصادی از چند دهه گذشته تاکنون شرایط نامناسبی داشته است. وضعیت نامطلوب شاخصهای اقتصادی کلان در کشور به شرایطی رسیده است که هر بنگاه اقتصادی را درون بنبست ناخواستهای قرار داده است که در نتیجه آن میتوان ادعا کرد، تا هنگامی که بازیگر سوم اقتصاد کلان یعنی دولت در کشور ما نقش خود را بهدرستی ایفا نکند و وضعیت سهشاخص اقتصاد کلان این کشور را از بحران خارج نکند، وضعیت بنگاههای اقتصادی و خانوارها از این بنبست ناخواسته خارج نخواهد شد. حال در چنین شرایطی که کشور ما دهههاست با تورم مزمن دورقمی روبهروست و در حل آن همچنان اندر خم کوچه اول است؛ در شرایطی که بیکاری به معضل لاینحل تبدیل شده و مساله رشد اقتصادی، گهی تند و گهی خسته، گهی مثبت و گهی منفی است و از رشد پیوسته و افزایشی خبری نیست؛ همچنین در شرایطی که دولت با دست پرزور خود بیشتر از دو بازیگر دیگر در مناسبات اقتصادی نقشآفرینی میکند؛ به زعم شما، دانشجوی اقتصاد ایرانی در مواجهه با این ابژه باید دست به دامان کدام نظریه اقتصادی شود؟ طبیعی است که این دانشجو به نظریه اقتصاد کلان بیشتر از نظریه اقتصاد خرد تمسک خواهد جست. در نتیجه میتوان ادعا کرد که با شرایط موجود، دانشجوی اقتصاد ایرانی نیست که نظریه اقتصاد کلان را انتخاب کرده؛ بلکه نظریه اقتصاد کلان است که دانشجوی اقتصاد ایرانی را انتخاب کرده است.