خیامی‏‏‏‏‌ها و رویای ایران‌ناسیونال

سید‌علی‌اکبر خیامی مردی روحانی و زمینداری کوچک از طبقه متوسط رو به پایین مشهد بود. او ۹ فرزند (۶ دختر و ۳پسر) داشت.  در سال‌۱۳۰۳ شمسی احمد به دنیا آمد. او عاشق کارهای فنی بود و  بسیاری  از اوقات هنگام فراغت از مدرسه به شست‌و‌شوی اتومبیل و کمی که بزرگتر شد به تعمیرات ساده اتومبیل می‌پرداخت و در سرمای زمستان مشهد روی اتومبیل‌ها کار می‌کرد و به همین دلیل، دست‌هایش ترک می‌خورد. به روایتی، شایعه اتومبیل شویی در دوره نوجوانی را اشراف زمین‌دار گسترش داده بودند. علت این امر نیز نفرتی بود که به علت ثروت و نفوذ سیاسی برادران خیامی در دهه‌چهل و پنجاه در دل این طبقه نسبت به آنها ایجادشده بود. احمد به مدرسه و آموزش‌های رسمی علاقه‌ای نداشت؛ از این‌رو، پس از کلاس نهم، دبیرستان شاهپور را ترک کرد و بعدها در مدرسه رازی به‌صورت شبانه، ادامه تحصیل داد. او پس از ترک مدرسه، شغل‌‌‌‌‌های مختلفی را به‌عنوان شاگرد مغازه تجربه کرد.

محمود خیامی copy

روزی که در خردسالی نخستین دوچرخه‌اش را تهیه کرد همه آرزوهایش آن بود که یک موتورسیکلت را جانشین آن کند. وقتی توانست یک موتورسیکلت کهنه را به‌صورت نقد و اقساط خریداری کند، چشمش به اتومبیل‌های معدودی بود که در آن سال‌ها از خیابان‌های مشهد عبور می‌کردند.   در آن زمان، اتومبیل یک وسیله اشرافی و بسیار گران محسوب می‌شد و احمد نمی‌توانست با پولی که از حمل مسافر - با موتورسیکلت یا کرایه‌دادن آن به نوجوانان - به‌دست می‌آورد، اتومبیلی بخرد. به‌زودی توانست با موتور اتومبیل آشنا شود و بعدها در گاراژهای مشهد به تعمیر آن بپردازد. سال‌ها بعد حتی زمانی‌که در کارخانه‌اش چند‌هزار کارگر و کارمند داشت و تولید سالانه پیکان به حدود صد‌هزار رسیده بود، هر وقت اتومبیلش ایرادی پیدا می‌کرد آستین‌ها را بالا می‌زد و مشغول تعمیر آن می‌شد. در شهریور۱۳۲۰ کنترل مشهد به‌دست قوای روسیه افتاده بود. بنابر قول علی بهزادی، سید‌علی‌اکبر خیامی با شریکش چند کامیون برای حمل‌بار داشت؛ اما قوای شوروی آن را برای جابه‌جایی محصولاتشان از دست وی خارج و محل کامیون‌ها را تصرف کردند. با اتمام جنگ و خارج‌شدن نیروهای روسیه از مشهد، محل کامیون‌ها آزاد شد؛ ولی از کامیون‌ها خبری نبود.  بنابر روایتی، دیگر علی‌اکبر خیامی مقداری از زمین‌های کشاورزی و باغ خویش را فروخت و سرمایه آن را به پسرانش داد. احمد با آن سرمایه، گاراژی در فلکه برق مشهد خرید. او اتومبیل‌های دست‌دوم بنز ۱۸۰ و ۱۹۰ را از تهران می‌خرید و پس از تعمیراتی آنها را به‌طور قسطی به راننده‌های تاکسی می‌فروخت.

Template-Pichy copy

در این دوره محمود مسوول کارهای فنی احمد، مسوول کارهای مالی و حسابرسی و پدرش صندوق‌دار بودند، پس از دو سال‌نمایندگی فروش بنز را نیز گرفتند. این شرکت به‌خاطر موفقیت در فروش بالا، یک اتومبیل بنز به آنها هدیه داد. احمد خیامی پس از چهار سال‌کار در گاراژ و نمایندگی بنز به تهران رفت و مغازه فروش لوازم اتومبیل را در خیابان چراغ گاز یا امیر‌کبیر اجاره کرد. محمود خیامی تحصیلاتش را تا دیپلم در مدرسه روزانه ادامه داد.  با پایان اشغال کشور در سال‌۱۳۲۵ امنیت در کشور برقرار شد و رفت و آمد زائران مشهد دوباره شروع شد. همین امر موجب رونق دوباره کسب‌وکار و حمل‌ونقل به مشهد شد. توانایی برادران خیامی در تعمیر ماشین و نیاز بازار به این مهارت سبب رونق کار آنها شد. با توجه به اینکه مشهد، مقدس‌ترین شهر ایرانیان - بعد از مکه ،کربلا و نجف - است، با وجود مشکلات سفر خارجی در آن روزها مشهد قابل‌دسترس‌ترین مکان زیارتی برای ایرانیان بود. در آن سال‌ها دو شرکت ایران‌تور و تی‌بی‌تی اولین سیستم حمل‌ونقل اتوبوسرانی را بین تهران و مشهد برقرار کردند. هر روز دو اتوبوس از تهران به مشهد و بالعکس می‌رفتند. خراب بودن جاده‌ها در کنار اتوبوس‌های قدیمی، باعث شد تا این اتوبوس‌ها نیازمند قطعات و تعمیرات مداوم باشند. کمبود نیروی فنی و ظرفیت خالی بازار برای تعمیر ماشین زمینه رونق کسب‌وکار، انباشت سرمایه و تجربه را برای برادران خیامی فراهم کرد.

آنها مدتی به این کار ادامه دادند. کار زیاد و تجربه‌عملی موجب شد که آنها تا حد زیادی با اصول فنی ماشین آشنا شوند. در آن دوره کلاس‌های فنی برای آموزش این تخصص در سطح کشور بسیار کم بود. بسیاری از آموزش‌ها در مغازه‌ها و کارگاه‌ها و طی سال‌ها تجربه به‌دست می‌آمد. توسعه‌طلبی، احمد خیامی را احتمالا در سال‌۱۳۳۳ به تهران کشاند.مردان خود ساخته در طول عمر خود دست به‌کارهای متعدد می‌زنند؛ بارها ناکام می‌مانند؛ اما ناگهان از میان آن همه ناکامی موفقیت با آنها همراه می‌شود و به هدف می‌رسند. احمد بعد از مدتها کرایه‌دادن دوچرخه و موتورسیکلت و آوردن اتومبیل از تهران به مشهد و کار در تعمیرگاه مشهد به این نتیجه رسید‌که در زادگاهش بیش از این امکان ترقی وجود ندارد. گاراژ و تعمیرگاه را به برادر کوچک‌ترش، محمود سپرد و در آستانه 30 سالگی، (۱۳۳۳) عازم تهران شد. آن زمان در تهران کسانی وجود داشتند که اتاق اتوبوس می‌ساختند؛ مانند اتوبوس شمس‌العماره و اتوبوس ایران‌پیما. آنها شاسی اتوبوس را از خارج وارد می‌کردند و با چوب و آهن و اره و چکش برای آن اتاق می‌ساختند. احمد، شیفته کار این صنعتگران با ذوق شده‌بود؛ کسانی که صنایع‌دستی را جایگزین یک کار کاملا صنعتی کرده‌بودند. آرزو داشت خودش هم دست به چنین کاری بزند؛ اما این کار پول زیادی لازم داشت. او تصمیم گرفت کاری کند که احتیاجی به سرمایه زیاد نداشته‌باشد.