عشق بورس برای حفظ ارزش پول

بسیاری از آلمانی‌ها برای اینکه خودشان را در برابر کاهش ارزش مارک محافظت کنند، شروع به خرید سهام کردند که به نظر می‌آمد تنها سرمایه‌گذاری امن باشد. موجی از سفته‌بازی‌ها گسترش یافت. خامر در فوریه سال۱۹۲۳ به خوانندگانش گفت: «در حال حاضر در برلین تمام دوستان شما در حال رصد کردن بازار هستند و هرگز برای یک ثانیه هم که شده چشم از دلار برنمی‌دارند.» در بانک‌ها شور و هیجانی از فعالیت مردم وجود داشت که برای خرید سهام هجوم آورده بودند. هیچ سرمایه‌گذار حرفه‌ای در بازار نبود و فقط آماتورهایی بودند که سعی می‌کردند بختشان را امتحان کنند. لوین سوهن در نوامبر سال۱۹۲۲ خاطرنشان کرده بود: «از بازنشستگان نیمه‌گرسنه تا سورچی‌ها همه اینجا هستند. یک دیوانه بازی برای قمار شکل گرفته است.»

برای سهام تقاضای بیشتری نسبت به قبل وجود داشت. هانس اسوالد در سال۱۹۳۱ به خاطر می‌آورد: «مردم هرروز درکافه‌های محل دیدارشان، هر صبح در آرایشگاه‌ها، در اتوبوس و درقطارهای بین شهری رو کول آنها (کارگزاران) سوار می‌شدند. عاشق‌ها هم حتی زبانشان را به زبان مبادله سهام تغییر داده‌اند و هرکسی می‌داند که چه سهامی را باید می‌خرید.» اما هر کسی هم راضی به بازی در این زمین نبود. برای مثال، ‌پدر هافنر که یک لیبرال و اصلاح‌طلب آموزش و پرورشی بود و می‌خواست در دوران جمهوری وایمر مدیر حکومتی بشود، وارد تب و تاب سهام و اوراق قرضه نشد. معروف است که او می‌گفت: «یک پروسی دولتی سفته‌بازی نمی‌کند.» پسر او این گفته را که در خاطراتش به‌عنوان هیتلر نافرمان آورده آن را ناشی از تنگ‌نظری فوق‌العاده او می‌دانست.

فقط در دورنمای آینده بود که او قادر شد بفهمد که تنفر پدرش ناشی از هیجانات اطراف بازار سهام بود. واکنش کلمپرر در مقایسه با پدر هافنر متفاوت بود. در ماه مه۱۹۲۳، ‌او به یک فامیلش اجازه داد تا با او درباره گذاشتن پولش در یک سهام حرف بزند که از نظرش ارزش پول او را در یک بازه زمانی کوتاه‌مدت دو برابر می‌کند. کمپلرر نوشت: «در این وضعیت، سفته‌بازی در بازار ذهن همه را در همه ساعت پر کرده است. زمان در کل از ریل خود خارج شده است.» اما درست یک ماه بعد با کاهش ارزش دوباره مارک، پول بادآورده‌اش بی ارزش شد و کمپلرر این گله را کرد، «تورم بی حساب‌شده همه چیز را شست و برد.» 

در اواخر ماه ژوئن سال۱۹۲۳ کلمپرر برای اولین‌بار تصمیم گرفت به بانک دولتی درسدنر برود و ۲میلیون سهم از بورس بخرد؛ حرکتی که خود او در خاطراتش یک حرکت «جسورانه غیرمرسوم» نامیده بود. او چند روز بعد نوشت: «من تمام‌قد وارد شدم. بازی کردن در بازار علاوه بر اینکه منشأ نگرانی و انحراف است یک هیجان دائمی هم دارد.» او بعد از آنکه شاخص‌های بازار به‌طور موقت سقوط کردند، ‌نوشت: «این بازار کارش جلو افتادن و عقب افتادن است. این یک حس اعصاب خردکردنی دارد. دوباره و دوباره، ‌مردم می‌گویند که پشت این اعداد بزرگ خبری نیست و دوباره و دوباره آنها آلوده این کار می‌شوند.»

آلمانی‌هایی که به ارز دسترسی داشتند از مزایای بزرگی لذت می‌بردند. کارل اشترنهایم سناریونویس در اواخر ماه ژانویه سال۱۹۲۳ از اتوویل سویس به ناحیه درسدن رفت و توانست در مقابل ۱۰۰فرانک سوئیس بیش از ۴۰۰هزار مارک آلمان بگیرد، در ماه ژوئن او برای ۸۰فرانک یک میلیون مارک گرفت. تئودور هاوس، ‌سیاستمدار لیبرال‌محور و استاد دانشگاه دانشکده علوم سیاسی برلین با کار کردن برای روزنامه‌های خارجی از استکهلم گرفته تا بوینس آیرس و نیز برای روزنامه‌ای که توسط ساکسون‌های آلمانی‌تبار منتشر می‌شد به خوبی از ماه‌های ابرتورم جان سالم به در برد. او به خاطر می‌آورد،  «زمانی که به کرون‌های سوئد، ‌پزوهای آرژانتینی و لی رومانی فکر می‌کنم متاثر می‌شوم که ناگهان یک نفر ثروتمند شده بود.»

هاوس که در نوشتن قانون اساسی آلمان غربی بعد از جنگ جهانی دوم مشارکت داشت مخالف مشارکت در بازار سهام نبود و در اوایل فوریه سال۱۹۲۳ سعی کرده بود که پدر زنش، ‌جورج فردریش ناپ را قانع کند تا همان کار را انجام دهد. «من نمی دانم آیا شما تغییرات بازار سهام را دنبال می‌کنید یا خیر؟ در ماه سپتامبر یکی از دوستان من ۳۷هزار مارک سرمایه‌گذاری کرده بود، ‌امروز ارزش آن سهام ۳.۵میلیون مارک است. داستان سهم‌های دیگر هم همین‌طور است.»

توماس مان هم یکی ازآن افرادی بود که درگیر کاهش ارزش و سرگیجه‌کننده مارک شده بود. پس‌انداز او هیچ شده بود و خانواده همسر مونیخی‌اش، ‌پرینگشهایمز، ‌اکثر ثروتشان را از دست دادند و زمانی که مجله آمریکایی «دایال» بابت هر مقاله‌ای که از او در این مجله چاپ شده بود ۲۵دلار داد، مثل یک هدیه آسمانی برای او بود. برنده جایزه ادبی نوبل به‌طور مکرر کار بر روی «کوهستان جادو» را رها می‌کرد تا «نامه‌های آلمانی»اش را برای آن مجله بنویسد. در اوایل سپتامبر سال۱۹۲۳ او گله‌مند بود که به محض آنکه نفسی تازه می‌کنم مجبورم مقاله آمریکایی دیگری بنویسم. بچه‌هایم برای غذاگریه می‌کنند.

سیگفرید فون وگساگ در تاگه بوخ چنین سروده بود:

ارز بخر

به‌ویژه اون‌هایی که دوست‌داشتنی‌ترن

اسکناس‌های دلار و پوند انگلیس

گیلدرهای هلندی و کرون سوئدی

حتی لیره هم ارزش داره

فرانک سوئیس و ین ژاپن هم خیلی خوبه

ذخیره‌ای از اون‌ها را داشته باشی

همه چیز را می‌تونی بخری

اگر نقد داشته باشی

و با کمی کرون چک

می تونی یک کسب‌وکار کوچیک راه بندازی

در برلین، «غرفه‌های دلار» -کیوسک‌های تبدیل- در هر گوشه شهر برپا شده بود. اگون اروین کیش گزارشگر مشاهده کرده بود که «در این غرفه‌ها پر از مردم است و از آنجا که فضای کمی هست مردم به هم فشار می‌آورند. بازارها بدون وقفه نرخ تبدیل را گزارش می‌دهند. لی، پزو، مارک لهستان، کرون‌های چک و اتریش، دلار و ین دست به دست می‌شوند. اینجا همان جایی است که «تجدید ارزیابی تمام ارزش‌ها»ی نیچه در جریان است. کیوسک‌ها معبد آن است.»