بازخوانی انقلاب صنعتی در آمریکا
پایان کار سنتی
در سالهای میانی دهه۱۹۵۰، خودکارسازی در بخش صنایع تولیدی کشور شروع به گرفتن قربانی کرد. مشاغل فاقد مهارت در صنایع گوناگون که کارگران سیاه پوست در آنها متمرکز بودند، شدیدتر از همه آماج حمله قرار گرفت. در سالهای ۱۹۵۳ تا ۱۹۶۲، ۶/ ۱میلیون از مشاغل کارگران یقه آبی در بخش تولیدی حذف شد. درحالیکه بین سالهای ۱۹۴۷ تا ۱۹۵۳، نرخ بیکاری سیاهپوستان آمریکا از ۸/ ۵درصد و نرخ بیکاری سفیدپوستان از ۶/ ۴درصد هرگز فراتر نرفت، در سال۱۹۶۴ نرخ بیکاری سیاه پوستان به ۴/ ۱۲درصد رسید؛ درحالیکه نرخ بیکاری سفیدپوستان فقط ۵/ ۹درصد بود. از سال ۱۹۶۴ به بعد میزان بیکاری سیاهپوستان در ایالات متحده همواره دوبرابر بیکاری سفیدپوستان باقی مانده است.
تام کان، یکی از فعالان حقوق مدنی، در کتاب خود مساله جنبش سیاهان در سال۱۹۶۴ چنین نوشت: «سیاهان را در جایگاه اقتصادیشان بررسی کنید و به او بنگرید که چگونه تکنولوژی این جایگاه را نابود میکند. نژادپرستی همین است.» از اواسط دهه۱۹۵۰ شرکتها شروع به ساختن کارخانههای تولیدی خودکار در شهرکهای صنعتی نوپا در خارج از شهرها کردند. خودکارسازی و تاسیس کارخانهها در خارج از شهر برای کارگران ناماهر سیاهپوست بحرانی پدید آورد که ابعادی دردناک داشت. کارخانههای چند طبقه قدیمی شهرهای مرکزی جای خود را به کارخانههای جدید یک طبقهای داد که با تکنولوژیهای خودکارسازی سازگاری بیشتری داشت. محدود بودن دسترسی به زمین و صعود نرخ مالیات شهری باعث شد تا شرکتهای تولیدی به شهرکهای جدید هجوم آورند.
سیستم جدید بزرگراههای درون ایالتها و اتوبانهای شهری که پیرامون شهرهای شمالی احداث شده بود، موجب شد تا حمل و نقل کالاها با کامیون، اقتصادیتر از قطار تمام شود. همین عامل انگیزه دیگری برای تغییر مکان کارخانهها به شهرکها بود. نهایتا کارفرمایان شدیدا خواهان تقلیل هزینه کار و تضعیف قدرت اتحادیههای کارگری بودند؛ زیرا اتحادیهها جابهجایی کارخانهها را شیوهای برای ایجاد فاصله میان کارگران کارخانهها و تجمعات اعتراضآمیز اتحادیهها ارزیابی میکردند. نهایتا همین احساسات ضداتحادیهای موجب شد تا شرکتها کارخانههای خود را به جنوب، مکزیک و خارج از کشور انتقال دهند.
استراتژی جدید خودکارسازی و احداث کارخانهها در حومه شهرها بلافاصله در صنایع اتومبیلسازی پدیدار شد. مجتمع فوردز ریور روژا در دیترویت مدتهای بسیار پیشتاز عملیات گسترده خودکارسازی بود. کارخانه روژ همچنین مرکز محلی اتحادیه رزمنده و فعال اتومبیلسازان ایالات متحده بود که ۳۰درصد اعضای آن از سیاهپوستان تشکیل میشد. این اتحادیه محلی چنان قدرتمند بودکه با ۶۰۰ نفر کارگر عضو آن، توانست تمام عملیات کارخانه فورد را تنها با یک اعتصاب فلج کند.
با اینکه مجتمع روژ از فضای کافی برای گسترش برخوردار بود، مدیریت فورد تصمیم گرفت بخش اعظم تولید خود را به کارخانههای خودکار جدید در شهرکها انتقال دهد، عمدتا به این خاطر که اتحادیه را تضعیف کند و بر عملیات تولیدی کنترل داشته باشد. در سال۱۹۴۵ کارخانه روژ ۸۵هزار کارگر داشت. تنها پانزده سال بعد، میزان اشتغال به کمتر از ۳۰هزار نفر کاهش یافت. توماس ج.سوگرو، تاریخدان مینویسد که از اواخر دهه ۱۹۴۰ تا ۱۹۵۷، شرکت فورد بیش از ۲/ ۵ میلیارد دلار برای خودکارسازی و گسترش کارخانه هزینه کرد. شرکتهای جنرالموتورز و کرایسلر از ابتکارات فورد تقلید کردند. این سه شرکت بزرگ اتومبیلسازی در شهرکهای اطراف دیترویت ۲۵کارخانه جدید خودکار ساختهاند.
در سالهای دهه۱۹۵۰، شرکتهای وابسته که خدماتی را برای صنعت اتومبیلسازی انجام میدادند؛ بهویژه شرکتهایی که ابزارهای ماشین، سیم، قطعات اتومبیل و دیگر محصولات فلزی میساختند، شروع به خودکارسازی تولید خود کردند. بسیاری از تولیدکنندگان قطعات اتومبیل مانند کارخانه تولیدی دیترویت بریگس و موری اتو بادی مجبور شدند کارگاههای خود را از اواسط دهه۱۹۵۰ تا اواخر آن تعطیل کنند؛ زیرا غولهای اتومبیلسازی فرآیندهای تولید خود را یکپارچه و ادغام کرده بودند و کار بسیاری از تولیدکنندگان قطعات اتومبیل را در خطوط تماما خودکار و جدید تولید انجام میدادند. در اواسط دهه۱۹۵۰، میزان مشاغل تولیدی در دیترویت در نتیجه خودکارسازی و انتقال کارخانهها به شهرکها بهشدت کاهش یافت.
کارگران سیاهپوست که تنها چند سال پیش به خاطر ماشینهای مکانیکی پنبهچینی از روستاهای جنوبی رانده شده بودند، بار دیگر قربانی مکانیزه شدن شدند. در سالهای دهه۱۹۵۰، ۷/ ۲۵درصد از کارگران کرایسلر و ۲۳درصد از کارگران جنرالموتورز کارگران آفرو آمریکن بودند. کارگران سیاهپوست که بدنه اصلی نیروی کار ناماهر را تشکیل میدادند، از نخستین کسانی بودند که با رواج خودکارسازی کار خود را از دست دادند. در سال۱۹۶۰، در میان ۷۴۲۵کارگر ماهر شرکت کرایسلر فقط ۲۴کارگر سیاهپوست وجود داشتند. در جنرالموتورز تنها ۶۷کارگر سیاهپوست از مجموع ۱۱هزار کارگر ماهر در فهرست حقوق قرار داشتند.
میزان بهرهوری و بیکاری باقی داستان را برایمان بازگو میکند. میان سالهای ۱۹۵۷ تا ۱۹۶۴، میزان تولید در ایالات متحده دوبرابر شد؛ درحالیکه تعداد کارگران سیاهپوست یقه آبی به ۳درصد کل کارگران رسید. بار دیگر، بسیاری از نخستین قربانیهای خودکارسازی جدید کارگران سیاهپوست بودند که به نحو نامتناسبی در مشاغل ساده و بینیاز از تخصص گرد آمده بودند، همان مشاغلی که ماشینهای جدید در وهله نخست حذف کردند. خودکارسازی و انتقال کارخانهها به شهرکها در عملیات تولیدی در سراسر کمربند صنعتی شمال و جنوب، از کارگران سیاهپوست ناماهر تلفات میگرفت و دهها هزار نفر از مردان و زنان بیکار را برای همیشه به حال خود رها کرد. رواج کامپیوترها و تکنولوژیهای کنترل عددی در محیط کارخانهها در دهه۱۹۶۰ فرآیند بیکاری تکنولوژیک را تشدید کرد.
در چهار شهر بزرگ کشور یعنی نیویورک، شیکاگو، فیلادلفیا و دیترویت که سیاهپوستان درصد بزرگی از نیروی کار ناماهریقه آبی را تشکیل می دادند، در نتیجه جایگرین شدن تکنولوژی بیش از یک میلیون تولید کننده کوچک و بزرگ از جریان اقتصادی حذف شدند. جیمز بوگس، نویسنده با اعلام اینکه «استفاده از کامپیوتر در تولید...به معنای حذف «مشاغل سیاهان» است»، نگرانی بسیاری از افراد جامعه سیاهپوستان را بیان میکرد. به دنبال انتقال کارخانهها به شهرکها، میلیونها نفر از سفیدپوستان طبقه متوسط و کارگر نیز به شهرکهای کوچک نقل مکان کردند. شهرهای مرکزی در دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ به نحو فزایندهای مملو از سیاهپوستان و تهیدستان شد.
ویلیام جولیوس ویلسون، جامعهشناس خاطرنشان میکند: «میزان سیاهپوستانی که در سال۱۹۶۰ در داخل شهرهای مرکزی زندگی میکردند از ۵۲درصد به ۶۰درصد در سال۱۹۷۳ رسید؛ درحالیکه میزان جمعیت سفیدپوست ساکن در شهرهای مرکزی از ۳۱درصد به ۲۶درصد رسید.» ویلسون کاهش نرخ مالیات در شهرها که منجر به مهاجرت دستهجمعی به آنها شد، افت شدید خدمات عمومی و اسیر شدن میلیونها آمریکایی سیاهپوست در چرخهای خودماندگار از بیکاری دائمی و کمک عمومی را از جمله عوامل این روند میداند. در سال۱۹۷۵ در نیویورک، بیش از ۱۵درصد از اهالی به نوعی به کمکهای عمومی و وابسته بودند. در شیکاگو این رقم تقریبا به ۱۹درصد رسیده بود. در دهه۱۹۸۰ بسیاری از شهرهای شمالی کشور، با تبدیل به کانونهای جدید اقتصاد اطلاعاتی تا اندازهای حیاتی تازه یافتند. انبوه مراکز تجاری شهر شرایط گذار از «مراکز تولید و توزیع اجناس به مراکز اجرایی و مبادله اطلاعاتی و ارائه خدمات سفارشی پیشرفتهتر» را فراهم آوردند.
ظهور صنایع بر پایه دانشبنیاد به معنای مشاغل بیشتر برای کارگران یقهسفید ماهر و بخش خدمات بود. با این حال، برای بخش وسیعی از آفرو آمریکنها، حیات مجدد شهرها فقط در خدمت تشدید شکاف وسیع اشتغال و درآمد بین سفیدپوستان فرهیخته و سیاهپوستان ناماهر تنگدست بود. تنها افزایش چشمگیر اشتغال در میان آمریکاییهای سیاهپوست در سال گذشته در بخش دولتی بوده است: بیش از ۵۵درصد از بیستوپنج مشاغلی که سیاهپوستان در دهه ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ یافتند، در این بخش بوده است.
بسیاری از متخصصان سیاهپوست با برنامههای دولت فدرال و ابتکارات پروژه «جامعه بزرگ» لیندون جانسون، کار پیدا کردند. بقیه سیاهپوستان در سطوح محلی و ایالتی کار یافتند و مسوول اجرای برنامههای خدمات اجتماعی و رفاهی شدند. این برنامهها اساسا برای آن دسته از اعضای بیکار جامعه سیاهپوست طرحریزی شده بود که در نتیجه خودکارسازی و انتقال کارخانهها به شهرکها، شغل خود را از دست داده بودند. در سال۱۹۶۰، ۳/ ۱۳درصد از مجموع نیروی کار سیاهپوست که شغلی داشتند در بخش دولتی فعالیت میکردند. یک دهه پس از آن، بیش از ۲۱درصد از کل کارگران سیاهپوست در آمریکا در فهرست حقوقبگیران دولتی بودند. دولت تا سال۱۹۷۰، ۵۷درصد از مردان سیاهپوست و ۷۲درصد از زنان سیاهپوست را که فارغالتحصیل دانشگاه بودند، استخدام کرده بود.