در این راستا یکی از چالش‌‌های اصلی که وی با آن روبه‌رو شد، حکومت محلی و قدرتمند شیخ خزعل در مناطق جنوبی خوزستان بود که از دو دهه پیش از آن با از میان برداشتن خونین پدر و برادران خود به‌صورت مستبدانه‌‌ای برقرار شده بود.

این حکومت محلی که حمایت‌‌های انگلیس را به همراه داشت، در تداوم خود گرفتار تثبیت قدرت مرکزی رضاخان از یکسو و خواست‌‌های سیاسی انگلیسی‌‌ها از دیگر سو شد.

بریتانیا به دفعات حمایت خود را از شیخ در برابر حمله و دخالت دولت مرکزی اعلام کرده بود. سال۱۳۰۱ش‌‌/ ‌‌۱۹۲۲م در دوره ریاست‌الوزرایی قوام‌‌السلطنه و وزارت جنگی سردارسپه، رضاخان درصدد حمله و لشکرکشی به خوزستان برآمد؛ اما با وساطت سر پرسی لورن مقرر شد که شیخ نماینده‌‌ای به تهران اعزام کند تا مساله مالیات معوقه شیخ به دولت مرکزی در جو مسالمت‌آمیزی حل شود و رضاخان هم قول داد تا مدتی نیرو به خوزستان نفرستد؛ اما در تیرماه ۱۳۰۱ش به‌صورت پنهانی یک نیروی ۴۰۰نفره به خوزستان اعزام کرد. نیروهای اعزامی در کوه‌های بختیاری در منطقه‌‌ای به نام شلیل، به وسیله عشایر بدوی کهگیلویه محاصره شده و در ۲۸ تیر ۱۳۰۱ش تمام نیروهای دولتی طی درگیری‌‌هایی قتل عام یا خلع سلاح شدند و یکی از بدترین شکست‌‌های رضاخان رقم خورد.

پس از این ماجرا، رضاخان ابتدا با استخدام میلسپو آمریکایی و بازگذاشتن دست وی راه را برای مالیات‌‌گیری از شیخ که نقطه ضعف مهم وی بود، باز گذاشت. این مهم با پادرمیانی لورن به مصالحه پرداخت ۵۰۰هزارتومانی شیخ منجر شد. اقدام بعدی رضاخان گسیل یک دسته از نظامیان به شوشتر بود که در نقطه بسیار حساسی قرار داشت و سومین اقدام هم اعزام احمد کسروی به خوزستان برای تاسیس عدلیه بود.

 تهدید و حرکت

در شهریور ۱۳۰۴ش شیخ خود را آماده مقابله با دولت مرکزی کرد؛ زیرا سپهبد احمدآقا امیراحمدی فرمانده لشکر غرب، خوانین لرستان را سرکوب و قتل‌‌عام کرد و راهی به سوی خوزستان شمالی باز کرد. غیبت لورن که در ماه عسل به سر می‌‌برد و آرنولد ویلسون در ایران موجب تسریع درگیری شد. اما پیام شخصی و شدیداللحن رمزی مک‌‌دونالد به رضاخان و توصیه‌هایی به خزعل برای برحذر‌‌داشتن شیخ از هرگونه اقدام شتابزده موجب آرامش موقتی شد. اما نامه رضاخان به شیخ مبنی بر بی‌‌اعتبار شدن همه فرامین مظفرالدین‌شاه در سال ۱۳۲۰ه.ق‌‌/ ‌‌۱۹۰۳م به شیخ، جرقه درگیری را روشن کرد. شیخ همراه روسای قبایل عرب سوگند یاد کرد که تا لحظه مرگ از خود دفاع کنند.

او خوانین لر و بختیاری را دعوت کرد و همچنین حاج رئیس‌التجار محمره‌‌ای را به پاریس فرستاد تا احمدشاه را به محمره دعوت کند. تلگرافاتی به مجلس و سفارت‌‌های خارجی و روحانیون فرستاد و رضاشاه را متهم به دشمنی با اسلام و شاه و قانون اساسی کرد.

اگرچه رضاخان به اشتباه خود در لغو فرامین مظفرالدین شاه اقرار کرد، ولی شیخ که خود را در موقعیت برتر‌‌ می‌‌دید، در جواب نامه رضاخان او را غاصب دانست و به‌عنوان نخست‌‌وزیر به رسمیت نشناخت و علنا به قیام مسلحانه علیه رضاخان و دولت مرکزی اقدام کرد.

وضعیت به قدری خطرناک شد که دولت بریتانیا، سر پرسی لورن را بدون درنگ به ایران فرستاد تا مانع از لشکرکشی رضاخان به خوزستان و حل‌‌و‌‌فصل مساله از راه مسالمت‌آمیز شود.

شیخ برای مقابله با رضاخان، کمیته قیام سعادت را به همراه تعدادی از خوانین جوان بختیاری، والی پشتکوه، حسین خان بهمئی و صولت‌الدوله قشقایی تشکیل داد. رضاخان به کمک سردار اسعد سوم وزیر پست و تلگراف توانست خوانین قدیمی بختیاری را از پیوستن به شیخ برحذر دارد. بنابراین به سردار ظفر مقام ایلخانی و به سردار جنگ مقام ایل‌‌بیگی عطا کرد.

صولت‌الدوله قشقایی در آخرین لحظه با پیشنهاد و وساطت مستوفی‌‌الممالک و ملاقات با سرهنگ ساعدالدوله و سرهنگ کوپال و پذیرفتن نمایندگی مجلس از همراهی با شیخ صرف‌‌نظر کرد. تنها ایل بهمئی گرمسیر به رهبری حسین‌خان بود که تا آخر با شیخ بود و تنها درگیری با قوای دولتی در منطقه وی رخ داد. سرانجام با وساطت و پافشاری لورن، سردار سپه و شیخ در اهواز با یکدیگر ملاقات کردند و شیخ امان‌‌نامه گرفت و در بصره اقامت کرد. توپ‌‌ها و قورخانه و مرکز حکومت خود را به ماموران نظامی واگذار کرد و متعهد شد که یک کرور پول به‌عنوان مجازات لشکرکشی به دولت بپردازد. بعد از تسلیم شدن شیخ، ‌‌اگرچه وی همچنان در ظاهر قدرت داشت، ولی در باطن تمام قدرت در دست ماموران دولتی و نظامی بود.

رضاخان در ابلاغیه‌ها و اطلاعیه‌های خود به مردم خوزستان وعده وعیدهای دلفریب می‌‌داد؛ اما افسران و سربازان را برجان و مال و ناموس مردم حاکم کرد تا جایی که صدای احمد کسروی که از طرفداران سرسخت رضاخان بود، درآمد. وی در این‌باره می‌‌نویسد افسران از روزی که رسیدند به ظلم و ستم پرداختند و هریک از راه ‌‌دیگری به ثروت‌اندوزی پرداختند.

 دستگیری شیخ خزعل

۳ ماه پس از توافق میان خزعل و رضاخان به تهران خبر رسید که شیخ قصد خارج شدن از ایران و اقامت در بصره دارد. رضاخان از این خبر نگران شد و دستور دستگیری او را صادر کرد. رضاخان از این می‌‌ترسید که چنانچه خزعل دور از نظارت و دسترس او باشد، باز ممکن است دردسر درست کند، قبیله خود و قبیله‌های مجاور را به شورش وادارد و پادگان خوزستان پیوسته گرفتار آرام‌‌کردن آنها باشد.

رضاخان از شیخ خواست که به تهران بیاید؛ ولی شیخ می‌‌ترسید که رفتن او دیگر بازگشتی نداشته باشد و دیگر مالک اموال و املاک خود نباشد. بنابراین از رفتن خودداری کرد. به هرحال تمرد شیخ و اقدامات تحریک‌‌آمیز اطرافیانش از جمله عبدالمسیح انطاکی باعث توقیف و دستگیری شیخ شد.

 شیخ خزعل در شب چهارم خرداد ۱۳۱۵ش در ۷۵سالگی در منزلش توسط ماموران شهربانی خفه شد و به قتل رسید.

منبع: سر پرسی لورن، شیخ خزعل و پادشاهی رضاخان، ترجمه: محمد رفیعی مهرآبادی

انتشارات فلسفه، چاپ اول، ۱۳۶۳