زندگی روزمره در بازار تهران

ارنست اورسل (متولد ۱۸۵۸ ) سیاح و سفرنامه نویس بلژیکی در دوره قاجار بوده است. به گفته برخی محققان ، اورسل از معدود اروپایی هایی بوده که نه برای سیاست یا تجارت، بلکه با هدف سیاحت و تحقیق به ایران آمده است. او با چند زبان آشنا بوده و به تاریخ و فرهنگ مشرق زمین اشراف داشته است و پیش از آهنگ سفر به مشرق زمین، اغلب منابع تاریخی و سفرنامه‌های مربوط به ایران و آسیا را به دقت مطالعه کرده است. او سفرنامه قفقاز و ایران را در سال ۱۸۸۵ در پاریس منتشر کرد که یکی از بهترین سفرنامه های توصیفی آن روزگار است. در اینجا بخشی از این سفرنامه و وصف بازار تهران را می خوانید.

بازار یا اگر بهتر بگوییم محله بازار تمام قسمت جنوب شهر را اشغال کرده است. از میدان توپخانه به وسیله کوچه‌های مختلفی می‌شد به آنجا راه یافت، ولی خیابان الماسیه کوتاه‌ترین و زیباترین راه بود. این خیابان پهناور و پر رفت و آمد به در اصلی اندرونی شاه (که در الماسی نام داشت) منتهی می‌شد. سردر الماسیه (باب‌همایون امروزی) عبارت از طاق بزرگ سرخ‌رنگی بود که تزئینات زیادی به شکل ستاره یا لوزی آیینه‌کاری شده‌ای داشت و تلألو بلورهای سطح سردر آن بحق این دروازه را با این عنوان محتشم معروف کرده بود. در طرفین در ورودی، داخل طاقچه‌ها، چند مجسمه‌ مفرغی که مشعلدانی به‌دست داشتند، جای گرفته بود. قسمت فوقانی طاق جایگاه پهناوری داشت که شاه از آنجا مراسم کشتی‌گیری را که در بعضی از عیدها برگزار می‌شد، تماشا می‌کرد. بازار به تنهایی شهر بی‌کم و کاستی است که در طول روز حدود ۲۰ تا ۲۵هزار نفر جمعیت را در درون خود جای می‌دهد و کوچه‌ها، راهروها، میدان‌ها، چهارراه‌ها، مهمانخانه‌ها و مسجدهای مرتبی دارد.

راهروهای وسیع پیچ در پیچ سرپوشیده‌اش تماما زیرگنبدهای آجری روزنه‌داری قرار گرفته‌اند و این روزنه‌ها طوری تعبیه شده‌اند که نور و هوا از خلال آنها به داخل بازار نفوذ می‌کند، ولی بازاری‌ها و آنهایی که آنجا کار یا آمد و رفت دارند، از گرمای طاقت فرسای هوا و از تابش آفتاب سوزان تهران به هیچ‌وجه احساس ناراحتی نمی‌کنند. کاسب‌کاران در گوشه دکان‌های خود می‌نشینند و انبوه جمعیت رنگارنگی را که از بام تا شام، با عجله، از برابر آنها به این طرف و آن طرف می‌روند، تماشا می‌کنند. بازار علاوه بر بزرگ‌ترین محل کسب و تجارت پایتخت و امپراتوری ایران گردشگاه مناسبی برای بی‌کاره‌ها و وعده‌گاه و جای ملاقات انواع و اقسام مردمی است که آنجا همدیگر را می‌بینند تا کارهای دولت را ارزیابی کنند، از اخبار دست اول روز اطلاعاتی به‌دست آورند، یا شایعات و اکاذیبی را که دهان به دهان در شهر می‌گردد و یک کلاغ چهل کلاغ می‌شود را از همان جا به سراسر شهر نشر دهند. در بازار، میرزاها دکان به دکان، سرا به سرا و راسته به راسته آخرین شوخی‌ها و متلک‌های روز را به دهان‌ها می‌اندازند. زن‌ها دوتا دوتا، چهارتا چهارتا و با هم راه می‌روند، نقال‌ها داستان‌های شاهزاده‌ها و شاهزاده خانم‌های هزار و یک شب را نقل می‌کنند و نوازنده‌ها فتوحات رستم دستان یا رستم فرخزاد را همراه با صدای ساز می‌خوانند.

در چنان ازدحام و هرج و مرج عجیبی که همه نژادهای آسیایی در زیر گنبد بازار با هم مخلوط شده‌اند، باز کردن راه‌کار بس مشکلی است؛ و این مشکل چند برابر می‌شود اگر کسی با جمعی از خواجه‌ها و خدمتکارانی که خانم متشخصی را همراهی می‌کنند یا با دسته‌ای از الاغ‌ها که ضربات شلاق‌های زنجیری که مرتب به کفل آنها می‌خورد و وادارشان می‌کند با سرعت هرچه تمام‌تر راه بروند و مردم را میان دیوار و خودشان له و لورده کنند یا با قطار درازی از شترها (که با طمأنینه و خونسردی تمام سرشان را به راست و چپ برمی‌گردانند تا هیچ جنسی را که با سلیقه‌ای خاص در مغازه‌ها روی هم چیده شده است، از نظر دور ندارند)... مواجه شود. ولی عبور از کنار اسبی که وارد بازار شده است، نسبتا آسان است؛ چون غلامی که به همراه اسب راه می‌رود، طبق یک سنت مرسوم مرتب با صدای بلند داد می‌زند: «خبردار!» و متعاقب هر خبردار گاهی ضربه شلاقی نیز بر سر عابری که به موقع خود را از سر راه اسب کنار نکشیده است، فرود می‌آورد. البته ماموران اروپایی و اعیان و اشراف بدون همراهی اسکورت کاملی از غلام‌ها پا به بازار نمی‌گذارند. اگر کسی تصادفا این سعادت را داشته باشد که با ملتزمین یکی از آن شخصیت‌ها برخورد کند، صلاح در آن است که بلافاصله خود را به یکی از راهروهای جنبی بازار دور از مسیر آنها برساند، و الا از حمله ناگهانی آنها یا دست کم از چند لگد و جفتک مرکب‌هایشان بی‌نصیب نخواهد ماند و بدون تردید با پای شکسته یا له شده‌ای به خانه برخواهد گشت.

بولوار ایتالیایی‌ها، لاپوئرتادلسول، لواسترند با راهروها و راسته‌های این بازار و جمعیت انبوهی که این طرف و آن طرف می‌روند هرگز نمی‌توانند قابل قیاس باشند. جالب آنکه با وجود بی‌نظمی ظاهری که در چشم هر تازه واردی عجیب می‌نماید، هر صنعت یا حرفه‌ای، بازارچه، راهرو و سرای خاصی برای خود دارد و هرکس به درستی می‌داند برای انجام کار خود دقیقا به کجا باید مراجعه کند. بازاری منحصرا به مسگرها اختصاص دارد که سروصدای گوشخراش کوبیدن دیگ‌ها هر مسافر ناآشنا را از آن محوطه فراری می‌دهد. ولی در همین بازارچه ظرف‌هایی در اشکال مختلف و عجیب روی هم تل شده است و کارگران که تنها افزار و اسباب کارشان عبارت از یک چکش و یک قلم حکاکی است، با مهارت و دقت خاص چنان نقش و نگارهای جالب روی ظرف‌های مسی نقر می‌کنند که تماشای همه آنها برای علاقه‌مندان به اینگونه اشیای تجملی، بی‌نهایت مغتنم و ستایش انگیز است.

در بازارچه عطرفروشان بوی سنگین و گیج‌کننده عطرها در تمامی فضای بازار موج می‌زند. در همین بازارچه است که آب نارنج کازرون، جوهر سدر قره‌داش، آنتیموان برای چشم، حنا برای ناخن و ریش، مشک، مغزپسته، نوره برای ستردن موهای زاید، گلاب شیراز و فیروزآباد را می‌فروشند. در بازار میوه فروشان، در بساط هر دکاندار، بسته‌های خرمای خوشرنگ و براق فارس، بادنجان‌های رشت، هندوانه‌های اصفهان، انارهای کوچک و سرخ رنگ گیلان، انواع انگور قزوین (که بهترین نوع انگور در ایران است) تل هلو، گلابی، زردآلو، پرتقال، بادرنگ (ترنج)، لیموی مازندران و میوه‌های دیگر را با سلیقه خاص روی هم چیده‌اند. بعد از بازار میوه‌فروشان اینک به بازارچه قلیان‌فروشان می‌رسیم. اینجا انواع و اقسام قلیان را روی قفسه‌هایی به ردیف چیده‌اند، قلیان‌هایی که کوزه‌شان از سنگ مخصوص آبی خراسان یا حتی از پوست کدوی ساده ساخته شده است تا نارگیله‌ (قلیانی که کوزه‌اش از پوست نارگیل است)های بسیار پرتجمل و زیبایی که مزین به سنگ‌های قیمتی از قبیل فیروزه، یاقوت کبود و زبرجدند. خستگی اندرون‌نشینان و ناراحتی ماموران دولت با چنین قلیان‌هایی رفع می‌شود. در بازارچه کلاه‌فروشان همه نوع کلاه آسیایی به چشم می‌خورد، پاپاق‌های پرپشم و مخروطی‌شکل ترکستان، عرق‌چین‌های نمدی خاکستری‌رنگ که مردم عادی به سر می‌گذارند، کلاه‌های کوچک از ماهوت سیاه که مد روز است، فینه‌های ترک، کلاه‌های بلند استوانه‌ای خیوه‌ای که آنها را با ترتیب خاصی در کاغذ ابریشمی پیچیده‌اند، کلاه‌های پوستی بلند بخارایی به شکل مخروطی ناقص که هنوز هم خاص اشخاصی است که به لباس و سنن قدیم خود وفادار مانده‌اند.

کفاشان نیز بازارچه ویژه‌ای دارند. در این بازارچه انواع مختلف کفش به شکل‌های عجیب و غریب که هیچ‌یک شباهتی به یکدیگر ندارند، به معرض تماشا و فروش گذاشته می‌شوند: پاپوش‌هایی از چرم زردرنگ بدون پاشنه با نوک تیز و برگشته، چکمه‌های اروپایی که کفاشان شاهرود برای افسرها می‌دوزند، چاروق‌هایی با بند کلفت که برای مردم عامی مناسب است، کفش‌های راحتی ظریف و زیبای زردوزی شده‌ای که لبه‌ای پاشنه از یک ورقه نقره‌ای ساخته شده و ظاهرا این پاشنه‌ها برای این بوده است. در بازار زرگرها و جواهرفروشان اجناس زیادی در معرض دید مشتری‌ها گذاشته نشده، ولی دور از دید خریداران عادی در حقیقت گنجی در پستوی این دکان‌های تاریک نهفته است. اجناس معمولی که هر عابری می‌تواند آنها را ببیند و بخرد عبارتند از فیروزه‌های کمرنگی که آنها را روی حلقه‌های فلزی کار گذاشته‌اند و گل‌های سرخ طلایی کوچکی که زن‌های بعضی از قبایل آنها را به پره چپ بینی‌شان می‌زنند، سنگ‌های معمولی و جواهرات بازاری و کم ارزش... ولی مرواریدهای هرمز، زمردهای سینا، الماس‌های کلتور، فیروزه‌های مشهد (در سه رنگ مختلف)، یاقوت‌های کبود و لعل مکران در صندوق‌های آهنی که دارای قفل‌های محکمی هستند، به دقت محافظت می‌شود.

در محله بازار آن‌قدر از این بازارچه‌ها وجود دارد که اگر انسان از راه رفتن خسته نشود، باید فقط یک روز تمام، برای تماشای سطحی آنها وقت صرف کند. مثلا بازارچه بزازان در این بازار عبای نمدی لار، کرباس و قدک نخی قزوین در کنار مخمل‌های کاشان و زربفت‌هایی که به دست زنان زردشتی یزد بافته می‌شوند یا پارچه‌های ابریشمی بورسه و قاهره روی هم انباشته شده است. شال‌هایی که به تقلید از شال‌های کشمیر با پشم شتر در کرمان می‌بافند، در کنار پارچه‌های زردوزی شده اصفهان آویزان است. زن‌ها دسته دسته به این مغازه‌ها هجوم می‌آورند، پارچه را قیمت می‌کنند، بعد وارد مغازه دیگری می‌شوند و مدتی آنجا چانه می‌زنند بی‌آنکه چیزی بخرند. سرانجام پارچه را انتخاب می‌کنند و خوشحال از خریدی که کرده‌اند، از مغازه بیرون می‌آیند. در این بازار است که می‌توان به مد و آرایش زنان ایرانی تا حدی بهتر توجه کرد. این آرایش البته در زیر چادر و چاقچور پنهان است، ولی گاه به گاه موقعی که آنان از دکانی به دکان دیگر می‌روند، گوشه‌ای از چادر کنار می‌رود و صورت و لباس آنها هویدا می‌شود. نزدیک بازار بزازان بازارچه توتون‌فروشان قرار دارد. بوی تند «تنباکو»، نوعی توتون که در جنوب، به‌ویژه در شیراز کاشته می‌شود و آن را داخل کیسه‌هایی از پوست بز نگاهداری می‌کنند، چنان فضا را پر کرده است که نفس در سینه سنگینی می‌کند. تنباکو خیلی قوی‌تر و سیاهرنگ‌تر از توتون است. اگر آن را با آبی که به وسیله عطر گل‌ها معطر شده است و در کوزه قلیان غلغل می‌کند، ملایم نکنند دودش را نمی‌شود به سادگی فرو برد.

بازار فرش‌فروشان شاید از نظر اروپایی‌ها دیدنی‌ترین و جالب‌ترین بازار دنیا باشد. در این بازار فرش‌هایی در اندازه‌ها و نقشه‌های مختلف، برای هر سلیقه و هر نوع قدرت خرید، به معرض فروش گذاشته شده است. نمدهای زبر و ضخیم ترکستان، فرش‌های هرات که بافت مرغوبشان زمینه سفید و نقشه‌های رنگارنگی دارد، قالی‌های خوی با رنگ‌آمیزی بسیار هنرمندانه و باب سلیقه افراد با ذوق و دیرپسند، همچنین فرش‌هایی که اغلب به تقلید نقشه‌های اروپایی در همدان بافته می‌شود. جاجیم‌های کرمانشاه با لوزی‌های سرخ و آبی رنگ، قالیچه‌های داغستان که مرغوب‌ترینشان زمینه کرم و نقشه‌های ابتکاری جالبی دارد. تمامی اینها در کنار پرده‌های گلدوزی معروف رشت روی هم انباشته شده است و چشم از دیدن این همه نقش و نگار، طرح‌های عجیب و شاخ و برگ، گل و بوته و حیوانات خیالی سیر نمی‌شود. اما بازارچه اسلحه و عتیقه‌فروشان برای کسی که علاقه‌مند به جمع‌آوری اشیای تجملی و قدیمی باشد، حتی اگر در دسترس خود ثروت یک لرد انگلیسی یا نواب هندی را نداشته باشد، می‌تواند در عرض دو ساعت یک دنیا اسباب و اثاث جالب تهیه کند. ظروف مسی یا نقره‌ای کنده‌کاری و قلمزنی‌شده زرگری‌های قدیم اصفهان، آفتابه لگن‌های مفرغی که رویشان با طلا کار شده است، الواح و چینی‌آلات میناکاری شده که آنها را کارگرانی که به دستور شاه عباس از چین آورده بودند، با دست ساخته‌اند؛ خنجرهای قدیمی کردها که مانند داس، هلالی‌شکل است، شوشکه دربند، تبرهای مخصوص که البته نوعی سلاح جنگی است ولی مانند جواهر ارزش دارد، زره و کلاه‌خودهای طلا یا نقره‌کوب شده، ترکش‌هایی از پوست ساغری که رویشان مرواریدهای ظریفی دوخته‌اند، شمشیرهای خراسان؛ تیغه‌های قدیمی کرمان و شیراز؛ یاتاقان‌هایی که در غلاف نقره‌کاری شده جا گرفته‌اند، قمه‌هایی با دسته مزین به فیروزه و یاقوت کبود و سلاح‌های دیگر...

از سکه‌های پادشاهان قدیم زردشتی واحد پول داریوش یا سکه‌های طاهریان، صفاریان یا سکه‌های یونانی، رومی، عرب، بیزانس، ترک و ایرانی یا سکه‌هایی که در زمان سلسله‌های مقدونی، بلخی و رخجی ضرب شده‌اند، هرکدام را که ترجیح بدهید در اینجا به سهولت در اختیارتان است. یک مسافر خارجی در این بازار، بیش از بازار فرش‌فروشان با وسوسه درون مواجه می‌شود. جاذبه این همه اشیای زیبا که در معرض دیدگان مردم گذاشته شده است هر عابر بی‌تفاوتی را از حرکت بازمی‌دارد. در بازار نه تنها برای حرفه‌های مختلف، بلکه برای صاحبان ادیان خارج از اسلام و اقلیت‌ها نیز بخش‌های خاصی در نظر گرفته شده است. ارمنی‌ها بازار و کاروانسرایی منحصر به خود دارند. زردشتی‌ها نیز در سرای درازی داد و ستد می‌کنند که بالای سردر اغلب دکان‌های آن تصاویری از صحنه‌های شاهنامه نقاشی شده است. در بازار، مسجدهایی نیز وجود دارد. به نظرم در حدود چهار باب است ولی در این مورد اطلاعات من نمی‌تواند دقیق و درست باشد، چرا که ایرانیان مایل نیستند خارجی‌ها یا به قول آنها اجنبی‌ها از این اماکن مقدس دیدن کنند. در تقاطع بازارچه‌ها، چهارسوق‌های سرپوشیده وجود دارد که گنبد و دیواره آنها با کاشی‌های زیبا به طرز چشم‌گیر و جالبی تزئین شده است. چهارسوق (تیمچه) یکی از آنها است و تقریبا کلیه مغازه‌هایش اختصاص به کتاب‌فروشان دارد و محل مراجعه و اجتماع ملاها، دانشمندان و میرزاها است. این افراد باسواد و کتاب‌دوست و اهل علم در آن بازار جمع می‌شوند تا ضمن بررسی کتاب‌های جدید درباره اعمال حکومت نیز بحث کنند. ضمنا مطالب و یاوه‌هایی که درباره شهر و دربار بر سر زبان‌ها جاری است، در همان جا تکرار و بازگو می‌شود و با چاشنی شوخی و گزاف و مضمون و متلک به هم می‌آمیزد و خوراک گفت‌وگوی تازه‌ای برای مردم تهیه می‌شود. «چارسو بازار» که زندان مخصوصی نیز دارد، یکی از این جاها است.

بازار دارای کاروانسراهای متعددی است که همه به هم شباهت دارند: یک حیاط چهارگوش با درختان انبوه زیاد دور حوضی که همیشه پر از آب است. در اطراف این حیاط‌ها، داخل ساختمان‌های یک یا دوطبقه، مال التجاره‌ها را روی هم انباشته‌اند. در بین کاروانسراها از همه قابل‌توجه‌تر کاروانسرای حاجب‌الدوله است که در زمان شاه فعلی ساخته شده است. اینجا جایگاه بزرگی پر از چلچراغ‌ها و بلورها و محل تجمع و گردشگاه اشخاص صاحب ذوق و چشم‌چران است. حتی بعضی از اعیان و اشراف نیز بدشان نمی‌آید که گاهی سری به آنجا بزنند. اکثر کاروان‌هایی که قالی یا توتون حمل می‌کنند به کاروانسرای حاج ملاعلی وارد می‌شوند و حیاط آن کاروانسرا همیشه پر از کالسکه‌هایی است که از پاریس یا وین وارد می‌شوند. پست‌خانه مرکزی در کاروانسرای امیر قرار دارد که در حیاط آن چنارهای زیبایی سر به آسمان کشیده است. این حیاط همیشه به علت رفت و آمد کاروان‌های شرکت زیگلر (که انحصار ارتباطات تجارتی ما بین اروپا و ایران را در دست دارد) بسیار شلوغ و پرازدحام است. حوالی ظهر سراها و راهروهای بازار یکباره از جمعیت خالی و خلوت می‌شوند، زیرا مشتری‌ها و کسانی که برای گشت وگذار آمده‌اند، ولو اینکه بعد از ظهر دوباره به بازار برگردند، برای خوردن ناهار به خانه‌های خود می‌روند اما خود بازاری‌ها، رو به سوی قبله، در دکان‌های خود مشغول نماز و عبادت می‌شوند.

پادوها و شاگرد مغازه‌ها مقداری میوه، پنیر یا نان سنگک برای ارباب‌های خود می‌آورند. ولی اشخاص غنی‌تر یا دست و دل‌بازتر دور سفره رنگینی که غذاهایی از قبیل آبگوشت، کباب و پلو در آن است، جمع می‌شوند. بعد از ناهار وقت نوشیدن چای و کشیدن قلیان و استراحت و کیف و حال است. از ابتدا تا انتهای بازار، از سرای تجار معتبر و مغازه‌های لوکس گرفته تا بازارچه کهنه‌فروشان و کسبه کم‌بضاعت، همه جا جز ناله جوشیدن سماور یا غلغل آب قلیان صدای دیگر به گوش نمی‌رسد. از ساعت ۲ دوباره جمعیت به بازار هجوم می‌آورد و سروصدا و ازدحام عجیبی این شاهرگ اقتصادی بزرگ را که از آنجا زندگی و فعالیت تجاری به تمامی نقاط آسیای مرکزی جریان پیدا می‌کند، فرامی‌گیرد. از غروب آفتاب به بعد، در اغلب بازارچه‌ها، درهای سنگین دکان‌ها را می‌کشند و با قفل‌های زمخت و عجیبی آنها را محکم می‌بندند. فقط چند شمع یکی دو بازارچه را که هنوز دکان‌هایشان باز است، روشن می‌کند. رداهای سیاه و بلندی در سایه روشن بازار و تاریکی اوایل شب که به زحمت دیده می‌شوند، آرام آرام در راهروها و چهارسوق‌ها می‌لغزند. سرانجام سر گزمه‌ها سراسر بازار را (که دیگر احدی آنجا پیدا نمی‌شود) تحت نظارت کامل خود می‌گیرند و گزمه‌هایشان از هرچه در بازار است(اعم از کهنه پاره‌های کثیف و کم‌ارزش بازارچه کهنه فروشان یا گنج گران‌قدر مغازه زرگرها) به دقت مراقبت می‌کنند.

منبع: ارنست اورسل، سفرنامه قفقاز و ایران، ترجمه علی‌اصغر سعیدی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1382.