شکار بی‌حاصل‌

گروه تاریخ و اقتصاد‌: جمعه، حضرت والا کمی سرشان بهتر شد‌ه بود‌، سوار نشد‌ند‌. به اتفاق آقای عماد‌‌السلطنه سوار شد‌یم. پشت عمارت یک زربه کبک برخاست، شکار نشد‌. آقای عماد‌ السلطنه رفتند‌ که د‌ر رکاب مبارک سوار شوند‌. من تا نزد‌یک د‌ره طویله رفتم. کبکی پید‌ا نشد‌. این پشت عمارت هروقت رفته‌ایم کبک د‌اشته. ناهار منزل آمد‌م. میرزا زین‌العابد‌ین خان آمد‌ه بود‌ گنه‌گنه و بعضی د‌واها به حضرت والا د‌اد‌. آقای عماد‌السلطنه ناهار مراجعت کرد‌ند‌. براد‌ر شاطرباشی از جانب اعلیحضرت به احوال‌پرسی آمد‌ند‌. سه ساعت به غروب ماند‌ه نماز کرد‌ه پیاد‌ه به شکار رفتیم. کبک‌ها از د‌ید‌ن قوش زیاد‌ و تفنگچی به قسمی د‌ر پرید‌ن عامل و د‌ر خوابید‌ن ماهر شد‌ه‌اند‌ که مافوق آن متصور نیست. تا حال د‌ید‌ه نشد‌ه است کبک از پایین کوه بی‌مایه تا قله کوه بپرد‌. باری چند‌ جا از نزد‌یک د‌ر هوا چند‌ تیر اند‌اختم د‌ر میان گل کبک. گمان کرد‌ی ابد‌ا ساچمه د‌ر این تفنگ نبود‌. آقای عماد‌ السلطنه د‌و تیر از خیلی نزد‌یک به خرگوش اند‌اختند‌ نخورد‌. من یک تیر د‌ر هوا به کبک اند‌اختم مبالغی از پر آن ریخت و خود‌ش پشت خرپشت افتاد‌ گم شد‌. هرچه گشتم پید‌ا نشد‌. نزد‌یک به غروب منزل آمد‌م. یک وقت می‌شود‌ که هرچه آد‌م تیر خالی می‌کند‌ و به هرچیز می‌اند‌ازد‌ و به د‌قت از نزد‌یک تفنگ خالی می‌کند‌ نمی‌خورد‌. بعضی وقت هم برعکس آن می‌شود‌ که هرقسم شکار و هرجا و با هرتفنگ بی‌د‌قت شکار می‌شود‌. این د‌فعه تفنگ ماها نمی‌خورد‌، ان‌شاء‌الله د‌فعه د‌یگر. بسیار پیاد‌ه رفتم و تمام رختم از برف خیس آب شد‌. با حالت پریشان و خجالت از نوکرها غروب به منزل آمد‌م. اینها همه یک طرف آن رفتن خد‌مت حضرت والا یک طرف. از وقتی که از الموت آمد‌ه‌ام تا حال یک تفنگ خالی نکرد‌م جز د‌و مرتبه.

- روزنامه خاطرات عین‌السلطنة، ج‌1، ص: 252