گروه تاریخ و اقتصاد: شنبه ۸ شهر شعبان المعظم- منزل حکیم کاسون رفتم. همان دوای بدمزه را داد. از آنجا خدمت حضرت والا رفتم. عصر، ولف وزیرمختار انگلیس با جنرال «گردن» آتاشه‌میلیتر تازه سفارت آمد. جنرال مشارالیه مدتی در هند و مدتی در تبت و بخارا بوده. زبان فارسی را حرف می‌زند. کتابی نوشته اسمش «روف آودی ورلد» یعنی سقف دنیا که کنایه از کوه هیمالیا است. کوهی از این بزرگ‌تر در دنیا نیست.قله‌های آن بیست و نه هزار فوت انگلیسی است و چهل فرسنگ عرض کوه است.

فاصله میان تبت و هندوستان است. تمام سال برف دارد. گفت کتاب را خواهم فرستاد که حضرت والا بخوانند. خودش نقاشی کتاب را کرده. آدم باعلم و زرنگی است. زود رفتند. چند روز است که اختیار خرید و فروش تنباکو را به ماژور تالبوت انگلیسی واگذار کرده‌اند. مشارالیه در اسکاتلند مهماندار اعلیحضرت بود و چند ماه است آمده و این کار بزرگ را به تدبیر سر هنری ولف گرفته. سالی سیزده هزار لیره انگلیسی و ربع منفعتش را به شاه می‌دهد. خیلی کار بدی شد. خدا به قلیان‌کشها و سیگارکشها رحم فرماید. این مرد به هر قیمتی که می‌خواهد تنباکو را خواهد خرید و به هر نرخی که میل دارد خواهد فروخت. مجبورا باید فروخت و مقهورا باید خرید. حالت معلوم است و همین‌طور انگور و شراب ایران را هم شخص دیگر در عهده گرفته که سالی مبلغی بدهد و او انگور و شراب را خرید و فروش کند به تفصیل تنباکو. کمی مانده است که نمک و باقلا و نخود را اجاره کنند. کار بر مردم سخت خواهد شد. انگور به دست نخواهد آمد. شرابی که بطری‌اش یک لیره و دو لیره در فرنگ فروش می‌رود چرا آن مرد احمق انگورش را چارکی یک شاهی در طهران خواهد فروخت و در ولایات به قیمت ارزان‌تر، تمام را پیش‌خر می‌کند و شراب و کشمش کرده به فرنگ روانه می‌کند. خداوند ما را از دست این گرگها خلاص کند که احاطه کرده‌اند ماها را. تمام این قرارنامه‌ها در خلوت صورت می‌گیرد. جز شخص همایون و یک نفر دیگر کسی مطلع نیست. تا قرارنامه به طبع رسد و کار گذشته باشد مردم دیگر بفهمند. زیاده چه نویسم.

دوشنبه ۱۰ شهر شعبان المعظم- صبح منزل حضرت والا بودم. شاهزاده مؤید الدوله با نظام الملک آمدند. صحبت زیاد شد. دیشب را منزل فخر الملک بودیم.

آقای عماد السلطنه و دائی جانم تشریف داشتند. بسیار خوش گذشت. مزه دائی جانم حد و اندازه ندارد. برای صحبت بهتر از ایشان کسی نیست و نخواهد بود. عصر منزل آمدم. باغ جزئی صفائی گرفته بود. پارسال در این وقت تمام گلهای بهاری تمام شده بود و شکوفه هیچ نبود. امسال هنوز شکوفه زردآلو درست بیرون نیامده و گل هیچ نیست جز در گلخانه. بهار خوبی است. دیروز یک ساعت باران آمد.

بعد آفتاب شد. خیلی مصفا بود. دیروز منزل ایلخانی پسر عضدالملک رفتم. امیرزاده محمد حسن میرزا دیروز چهار ساعت به غروب مانده از منزلش حرکت کرده بود. خانه من و خانه آقای عماد السلطنه و خانه میرزا علی اصغر خان و رضا قلی خان رفته بود. جز میرزا علی اصغر خان هیچ کدام منزل نبودیم و دو ساعت و نیم به غروب مانده خدمت حضرت والا آمد. پنج دقیقه نکشید با من سوار شد به خانه خودش رفت. آدم خوب است این طور دیدن برود. با وجودی که نوکر من صبح به ایشان گفته فلانی خانه نخواهد بود با یک ساعت زحمت شش کس را بازدید کند.

-روزنامه خاطرات عین‌السلطنه، ج‌1، ص: 269