جفری وود

مترجم: جعفر خیرخواهان

افزایش قیمت بیش از نرخ تورم بد است

اکنون هر زمان اداره مسافربری لندن و راه‌آهن انگلیس کرایه وسایل حمل‌ونقل را اعلام می‌کنند، اگر این افزایش نرخ‌ها بیشتر از نرخ تورم سال قبل باشد، ناگهان صدای اعتراض از همه جا بلند می‌شود؛ از جمله اینکه چرا کرایه‌ها بیشتر از نرخ تورم افزایش یافته است.

سایر دلایل برای مخالفت با افزایش نرخ‌ها شاید درست یا نادرست باشد؛ آنها را در اینجا بحث نمی‌کنیم. تمرکز این ستون بر آن ادعایی است که می‌گوید افزایش کرایه‌ها بد است؛ چون بیش از نرخ تورم افزایش یافته‌اند.

این مخالفت به شیوه‌ای خیلی روشن، واقعا از سر نادانی است. نرخ تورم را میانگین تغییرات قیمت تعریف می‌کنند. پس گریزناپذیر است که برخی از این تغییرات قیمت، قاعدتا بالاتر و برخی دیگر پایین‌تر از نرخ تورم خواهد بود. (حالت دیگر که بسیار بعید است اما ناممکن نیست این است که قیمت همه کالاها دقیقا به یک اندازه تغییر کند؛ در آن حالت آن مقدار نیز میانگین تغییر قیمت خواهد بود.) پس خیلی ساده از نظر ریاضی معنایی نخواهد داشت که افزایش قیمت یک کالا را تقبیح کنیم فقط به صرف اینکه چرا بالاتر از نرخ تورم قرار دارد. این اعتراض مثل این می‌ماند که شکایت کنیم چرا قد عده‌ای از مردم، بلندتر (یا کوتاه‌تر) از میانگین قد آدم‌ها است.

ایراد دیگر هر چند کمتر بدیهی؛ اما به همان اندازه مهم در مخالفت با افزایش یافتن قیمت‌ها بالاتر از نرخ تورم (یعنی بالای میانگین) نیز وجود دارد. اگر چه تورم به صورت میانگین تغییرات قیمت‌ها اندازه‌گیری می‌شود، اصولا متفاوت از هر تغییر قیمت انفرادی است. تورم را کاهش در قدرت خرید پول یا افزایش در سطح عمومی قیمت‌ها می‌نامند. تغییر قیمت یک کالا، تغییر در آنچه که قیمت نسبی می‌نامند است؛ یعنی قیمت یک کالا در مقایسه با سایر کالاها. ما قیمت‌های نسبی را با پول می‌سنجیم؛ اما اطلاعاتی که آنها واقعا انتقال می‌دهند این است که شما مجبورید چه مقدار از یک کالا را از دست بدهید تا کالای دیگر (یا سایر کالاها) را به دست آورید.

تغییر این قیمت‌های نسبی، هم بر تولید و هم بر مصرف تاثیر می‌گذارد. آنها با تغییردادن انگیزه‌ها برای عرضه کردن کالاها و انگیزه‌ها برای خرید آنها، بر تخصیص منابع تاثیر می‌گذارد. تغییرات قیمت از این نوع بسیار مفید هستند. بر عکس، تورم هیچ فایده‌ای به بار نمی‌آورد (اگر چه به دولت کمک می‌کند تا درآمدش را بالا ببرد.)

بنابراین افزایش قیمت بالاتر از نرخ تورم - یعنی بگوییم بالای میانگین - این علامت را می‌دهد که آن کالا نسبت به دیگر کالاها کمیاب‌تر و با ارزش‌تر شده است. افزایش قیمت، انگیزه‌های مصرف‌کردن آن کالا را کاهش می‌دهد و انگیزه‌های عرضه‌کردن آن را افزایش می‌دهد. افزایش قیمت کالا کمتر از نرخ تورم، علامت‌های مخالفی ارسال می‌کند.

دیدن قیمت‌های نسبی که دائما بالا و پایین می‌‌روند و اطراف میانگین حرکت می‌کنند معمولا نشانه وجود یک اقتصاد سالم است، اقتصادی با نوآوری‌هایی که در فنون تولید به عمل می‌آید و تغییر سلیقه‌های مردم که در واکنش به افزایش رفاه اقتصادی است. البته این تغییرات قیمت همچنین می‌تواند خبر بدی برای مصرف‌کنندگان باشد (مثل افزایش قیمت نفت که در چند سال قبل اتفاق افتاد)، اما حتی چنین تغییراتی، هر چند برای برخی ناخوشایند است، یک هدف مهم را تامین می‌کند؛ مصرف‌کنندگان را ترغیب می‌کند تا از مصرف آن کالا بکاهند و به دنبال جانشین‌های ارزان‌تر باشند.

اکنون به جایی رسیده‌ایم که می‌توان نکات بالا را جمع‌بندی کرد. ماهیت تورم به گونه‌ای است که برخی افزایش قیمت‌ها باید بیشتر از نرخ تورم و برخی دیگر کمتر از نرخ تورم باشند. مهم‌تر اینکه تغییر قیمت هر کالایی، تغییر قیمت نسبی است؛ برعکس، تورم کاهش در ارزش پول است. اولی هدف مفیدی را تامین می‌کند، در حالی‌که دومی این‌طور نیست. حقیقتا تورم واقعا مانع از وظیفه تخصیص منابع توسط تغییرات قیمت نسبی می‌شود. چون اگر میانگین سطح قیمت‌ها تکان نخورد (یعنی تورم صفر داشته باشیم) پس روشن است که همه تغییرات قیمت‌ها، تغییرات قیمت نسبی هستند که جامعه مطابق آن واکنش نشان می‌دهد. اگر تورم وجود داشته باشد پس لازم است تا آن مقداری از تغییر قیمت یک کالا که تغییر قیمت نسبت به سایر کالاها است و آن مقداری از تغییر در ارزش کالا که نسبت به پول است از هم جدا شود. تنها بخش اول تغییر قیمت، نشانه بازتخصیص تولید و مصرف است.

اگر اصلا تورمی وجود نمی‌داشت، هر گونه افزایش قیمتی، بالاتر از نرخ تورم می‌بود. در آن حالت هم احیانا دلایلی پیدا می‌شد تا از چنین افزایش قیمتی شکایت کرد. شکایت کردن در این زمینه‌ها مستلزم دو نوع خطا است. یکی اینکه نشان می‌دهد هیچ درکی از تعریف تورم نداریم و دیگر اینکه نقش حیاتی قیمت‌های نسبی در اقتصاد را درک نمی‌کنیم.