مهران خسروزاده/ دانشجوی کارشناسی ارشد اقتصاد دانشگاه صنعتی شریف
یکی از روایتهای رایج در زمینه تاریخ عقاید اقتصادی به این موضوع اختصاص دارد که آدام اسمیت، کارل مارکس و جان مینارد کینز، نمایندگان سه مکتب اقتصادی اثرگذار در دوران مدرن به شمار میروند. در این تصویر، چینش افراد به این صورت است که اسمیت نماینده سرمایهداری محسوب میشود، مارکس مرشد فکری سوسیالیسم است و کینز کسی است که با ایدههای بدیع خود سرآغاز شکلگیری اقتصاد کلان شد و دو نحله فکری قبلی را ذیل اندیشه اقتصادی خود آشتی داد.
رکود بزرگ اقتصادی که سال۱۹۲۹ میلادی از ایالات متحده آمریکا آغاز شد و به مرور بخش بزرگی از جهان را در خود بلعید، باعث شد تا ادبیات علم اقتصاد با تحول چشمگیری مواجه شود. در خلال سالهای ۱۹۲۹ تا سال ۱۹۳۲ میلادی، تولید ناخالص داخلی (GDP) جهان به اندازه ۱۵درصد کاهش پیدا میکند.
جان مینارد کینز به یادبود درگذشت معلم خویش آلفرد مارشال در یک قرن پیش اینچنین نوشت؛ «اقتصاددان متبحر باید ترکیبی نادر از انواع استعدادها را داشتهباشد... او باید ریاضیدان، تاریخدان، سیاستمدار و فیلسوف باشد.» کینز شاید خودش را توصیف میکرده است. او علم اقتصاد را علمی پایبند به اخلاق ملاحظه میکرد که باید از یک فرهنگ گسترده و متنوع کمک بگیرد، درحالیکه «دید باز و بدون تعصب نسبت به تصویر دائم متغیر تجربهها» را حفظ کند. جهان امروز نیاز فوری به ترکیب نادری دارد که کینز برای یافتن مسیر از میان…