زنان در تب‌وتاب انقلاب مشروطه-بخش دوم (پایانی)
گروه تاریخ اقتصاد- آنچه می‌خوانید بخش دوم (پایانی) مقاله خانم منصوره اتحادیه است که قسمت اول آن با عنوان «زندگانی زنان در آستانه مشروطه» در شماره پیشین منتشر شد، به علت در دسترس نبودن منابع مستندی که زندگانی عموم زنان را در دوره مشروطه نشان دهد، منابع مورد استفاده در این مقاله مکاتبات خانوادگی دختر و همسر حسین قلی‌خان نظام‌السلطنه و رضاقلی‌خان نظام السلطنه (از رجال سیاسی دوره قاجار) است.1
***
حضور عده‌ای مجاهد و بختیاری مسلح در شهر موجب ناامنی بود و شکایت در روزنامه‌ها زیاد بود. قتل سیدعبدالله بهبهانی و دو نفر به انتقام او موجب شد بالاخره مجاهدان را خلع سلاح کنند؛ ولی این واقعه نیز بدون خونریزی انجام نگرفت. زهراسلطان برای برادر خود چنین نوشت: «از اخبار اینجا خواسته باشید، این‌قدر‌ها خبرهای تازه جور به جور زیاد است که آدم وقت شنیدن ندارد. چند روز بعد از کشته شدن آقا سید عبدالله یک روز سه نفر را توی شهر کشتند که یکی‌اش میرزاعلی‌محمدخان نام بود که از قرار یکی از روزنامه‌ها، از روسای مشروطه‌طلب بود. در مجلس خیلی گفت‌وگو در باب جلوگیری از این بی‌نظمی کردند و مجری کردن قانون ترک سلاح را از وزرا خواستند. وزرا هم یک اعلانی کردند که هر کس اسلحه دارد تا دو روز بعد از آن اعلان، که شنبه آخر ماه رجب می‌شد، مهلت دارد که اسلحه‌اش را به دولت بفروشد و پول نقد دریافت کند. هر کس هم نداد، به قوه جبریه از او گرفته خواهد شد و خودش هم مجازات خواهد شد. خیلی از مردم و مجاهدین دادند؛ اما اغلب از مجاهدین و جمعی از اهل شهر و کسبه در پارک اتابک دور ستارخان و باقرخان جمع شدند و اسلحه نمی‌دادند. از طرف دولت هر چه به آنها در باب دادن اسلحه اخطار شد قبول نکردند و در پارک اتابک تهیه جنگ را حاضر کردند. از طرف دولت هم سوار بختیاری، اجزای نظمیه، سرباز و سوار امنیه حکم شد که دور پارک را تماما سنگربندی کردند. چندین توپ هم از توپخانه بردند. روز یکشنبه غره شعبان، از چهار به غروب مانده شروع به جنگ کردند، یعنی اول مجاهدین سه نفر از بختیاری‌ها را کشتند که قشون دولتی هم شروع به جنگ کردند. دیگر نمی‌دانید که چه صداهای جورواجور می‌شنیدیم. هر دقیقه هزار جور صدا از توپ، تفنگ، بمب و نارنجک. هر چند بیش از ۹ ساعت نبود، اما سخت بود، این آخر‌ها که صدای اهل پارک که فریاد یا علی می‌کشیدند و امان می‌خواستند هم قاطی صدای توپ و تفنگ شده بود. باری، آخر در پارک را نفت زده، داخل شدند. ستارخان و باقرخان و سردار محی رشتی را با ۵۵۰ نفر دیگر زنده گرفتند، اما ستارخان گلوله به قلم پایش خورده و زخمش کاری است، تمامشان را حبس کردند. صبح آن روز هم اول در پارک را بسته و هیچ کس را راه نمی‌دادند. تا کشته‌ها را جمع کردند از قراری که می‌گفتند، از اهل پارک خیلی کشته شده بودند. جسد‌ها را با گاری و درشکه می‌آوردند سر قبرستان. باری، قانون ترک سلاح مجری شد، اما شلوغی تهران تمام نشد. مردم تمام بازار را دو روز است بسته‌اند. درست معلوم نیست که چرا بسته‌اند. اما از قراری که می‌گویند حرفشان این است که چرا با ستارخان جنگ کرده و به روی او توپ بسته‌اید. زیاده عرضی ندارد.» از جمله وظایف زهرا سلطان جوان رسیدگی به مساله ارسال مخارج برادران بود به اروپا و نامه‌های متعدد در این باره نوشته است از جمله: «از بابت خرجی مرقوم فرموده بودید که زود‌تر بفرستیم، با پست قبل ۳۸۰ منات فرستادیم، برات دومش هم در جوف پاکت است، باقی‌اش را هم حضرت علیه خانم به مغیث‌السلطنه (پیشکار) گفته‌اند که بگیرد.» زهرا سلطان که بحث‌های مربوط به مشروطه، آزادی، مجلس شورای ملی و انتخابات را می‌شنید و گهگاه خبری از فعالیت زنان به گوش او می‌رسید به مرور تحت تاثیر هیجان و شور این رویداد‌ها قرار می‌گرفت. او در نامه‌ای بی‌تاریخ نوشته: «از قراری که شنیده‌ام تبریز خیلی رو به ترقی است. مثلا چند وقت پیش یکی از خانم‌های معتبر تبریز، مهمانی بزرگ کرده بود و تمام خانم‌های محترم تبریز را وعده گرفته بود. نطقی کرده بود از این قرار که خانم‌های محترم ما تا به حال هر چه به زور از شوهر‌هایمان، پول می‌گرفتیم و خرج لباس مخمل و اطلس می‌کردیم حالا بس است و به همین چیت فرنگی اکتفا کنیم و با پول اطلس و مخمل یک مدرسه برای دختر‌ها درست کنیم.»
وی همچنین می‌نویسد: «خانم‌های ایران یک شرکت خیریه درست کرده‌اند و دیروز که جمعه بود، در پارک اتابک یک مجلس کنفرانس و سینماتوگراف دادند و با پولی که جمع می‌شود، می‌خواهند یتیم‌خانه و مریض‌خانه و مدرسه برای دختر‌ها درست کنند. بلیت هم چاپ کرده بودند، از پنج هزاری تا دو تومانی.‌‌ همان طور که وقتی شما اینجا بودید، در منزل ظهیرالدوله برای مرد‌ها درست کرده بودند.»
زنانی که در دوره مشروطه به فعالیت اجتماعی و فرهنگی پرداختند متعلق به طبقه متوسط جامعه بودند. پدران و شوهران آنها تحصیلکرده، روشنفکر و مشروطه‌خواه بودند به همین سبب همسران و دخترانشان را نیز به تحصیل تشویق می‌کردند، ولی زنان و دختران رجال و طبقات اشراف اگر هم به مشروطه علاقه‌مند بودند در تظاهرات و فعالیت زنان شرکت نمی‌کردند. ولی‌‌ همان طور که از نامه‌های زهراسلطان برمی‌آید، لااقل عده‌ای از زنان به این فعالیت‌ها توجه داشتند و احتمالا با اشتیاق اخبار مربوط به زنان را در روزنامه‌ها می‌خواندند و آن را تحسین می‌کردند. البته این را نیز باید افزود که در میان زنان عده‌ای مخالف این جریانات بودند، چنانکه قهرمان میرزا عین‌السلطنه برادر ناصرالدین شاه در خاطراتش می‌نویسد: «زن‌ها شاه را قلبا دوست دارند و همه او را دعا می‌کنند.» او در جای دیگر نوشت: «سابقا نوشتم زن‌ها مستبدند و استبداد صحیح در آنها است. من ندیدم زنی که مضمون برای مجلس و علما نگوید، چون علم ندارند [و] از همه جا بی‌خبرند، حالی هم نمی‌شوند.»
مهم‌ترین دستاورد زنان در انقلاب مشروطه حق سوادآموزی بود که توسط خود زنان مطرح شد. در تب و تاب مشروطه با اتکا به متمم قانون اساسی که بی‌توجه به جنسیت حق تحصیل، آزادی قلم و تشکیل انجمن را آزاد اعلان کرد، زنان این فرصت را یافتند که تقاضای حق تحصیل کنند و به تاسیس مدرسه برای دختران همت گمارند. پس از آن بود که بالاخره دولت نیز به مساله تحصیل دختران توجه کرد. البته سال‌ها به طول انجامید تا مساله آموزش دختران در جامعه کاملا پذیرفته شد. دختران زهراسلطان مانند مادر آموزش را در منزل آغاز کردند، ولی برای تکمیل آن به مدرسه رفتند و یکی از دختران وی قبل از جنگ جهانی دوم در اروپا تحصیل کرد.
پی‌نوشت:
۱- قسمتی از این مکاتبات در کتابی تحت عنوان در زیر و بم روزگار زندگینامه عزت‌السلطنه نظام مافی توسط نشر تاریخ ایران منتشر شده است.