پوپولیسم ایرانی

امیرحسین خالقی
دکترای سیاست‌گذاری عمومی دانشگاه تهران

از نیچه، فیلسوف نامدار آلمانی، نقل کرده‌اندکه برای اهل سیاست آدم‌ها دو دسته بیشتر نیستند؛ یا وسیله‌اند یا دشمن، ماکیاولی بزرگ هم به شهریاران اطمینان می‌داد که تا وقتی در کار فریب باشید، هستند کسانی که فریبتان را بخورند. پوپولیسم اما تحقق ناب این گفته‌ها است؛ یک پوپولیست «مردی از جنس مردم» است و می‌خواهد خواسته «مردم» را حاکم کند. او خود را «مستقل» و رقبای سیاسی‌اش را قدرتمندانی تصویر می‌کند که زیر بار اراده «مردم» نمی‌روند و وی می‌خواهد به پشتگرمی توده‌ها آن «از مردم بی‌خبران» را پایین بکشد. به بیانی دیگر، پوپولیسم هدف خود را حاکم کردن اراده «مردم عادی» و زیر و زبر کردن بساط «از ما بهتران» (elites) فاسد تعریف می‌کند. قدرت پوپولیسم از خیابان‌ها و گردهمایی‌های پرشور «مردمی» می‌آید.

مخاطب پوپولیسم شهروندانی‌اندکه از وضع موجود احساس رضایت نمی‌کنند، کار یک پوپولیست هم بسیج ناراضیان برای شوریدن بر «بالانشین‌ها» و وابستگان آنها است که برای منافع خودشان جلوی تحقق اراده «مردم» را گرفته‌اند. او نظر و دوراندیشی کارشناسان و اهل فن را جدی نمی‌گیرد و فقط می‌خواهد «مردم» را راضی نگاه دارد و کارش را پیش ببرد، حتی اگر این خوشی امروز «مردم» به بهای زیان فردای آنها باشد. هنوز یادمان نرفته است که برخی سیاستمداران بریتانیایی در قضیه برگزیت بر خلاف نظر بسیاری اقتصاددانان، همچنان بر خواست مردمی «خروج کشور از اتحادیه اروپا» تاکید می‌کردند و البته کامیاب هم بودند. پوپولیسم راست و چپ هم نمی‌شناسد و از چاوز و مورالس در آمریکای لاتین گرفته تا ویلدرس در اروپا این بازی با توده‌های مردم را برای بالا رفتن از نردبان قدرت به کار گرفته‌اند. با این حال سیاستمداران پوپولیست هرچند کاستی‌ها را برجسته می‌کنند و بر شکاف‌های جامعه انگشت می‌گذارند، ولی راه‌حل موثری هم در آستین ندارند. حرف از «مردم» می‌زنند، ولی در پس پرده در پی آنند که خودی‌ها را حاکم کنند. اوضاع جهان هم البته خوب نیست و گزارش شاخص دموکراسی اکونومیست 2016 به ما می‌گوید که پوپولیسم در بسیاری کشورها رو به افزایش است.

کسانی گفته‌اند پوپولیسم از همان قرن 19 که جنبشی با همین نام در ایالات‌متحده شکل گرفت؛ به نوعی شورش روستا علیه شهر بود؛ دموکرات‌های روستایی علیه جمهوری‌خواهان شهرنشین. آنها خواهان بازگشت به آرمان‌های از یاد رفته پدران بنیانگذار آمریکا بودند؛ آرمان‌هایی ساده و والا که اهل قدرت آنها را تحریف کرده بودند. در دیگر جنبش‌های پوپولیستی هم می‌توان این حسرت بازگشت به وضعیت ایده آل گذشته را دید، شعار پوپولیسم حرکت برای تحقق ارزش‌های از یاد رفته است؛ همان ارزش‌هایی که فساد سیستم کنونی آنها را کمرنگ کرده است. زمانی که نابرابری در جامعه‌ای افزایش یابد، می‌توان انتظار داشت برخی اهالی سیاست وعده بازگرداندن گذشته برابرتر را بدهند. وقتی در یک جامعه فرآیند مدرن‌سازی شتاب می‌گیرد و سرعت تحولات بالا می‌رود، کسانی هم پیدا می‌شوند که بازگشت به زندگی ساده و کم تنش سنتی را تبلیغ کنند و همین‌طور زمانی که هویت‌های ملی زیر حمله امواج جهانی شدن قرار می‌گیرد، زنده کردن دوباره ملیت هوادار پیدا می‌کند. ناگفته پیداست که پوپولیسم در اقتصاد هم رد خود را به جا می‌گذارد و برای مثال وقتی سخن از کاهش نابرابری است، سیاست‌هایی مانند بالا بردن مالیات‌ها، افزایش هزینه‌های رفاهی و عمومی، افزایش مداخله دولتی، کنترل بازارها و مانند آن دنبال می‌شود، هرچند چنین سیاست‌هایی در بلندمدت به زیان همان کم درآمدهاست، ولی در کوتاه‌مدت برای رهبر پوپولیست جلب محبوبیت می‌کند و رای می‌خرد و همین هم برای او کافی است.

اما اجازه دهید درباره اینجا و اکنون و «پوپولیسم ایرانی» صحبت کنیم. به نظر می‌رسد با یک پدیده تاریخی پیچیده روبه‌رو هستیم که البته در شکل شدید خود در دولت‌های نهم و دهم خود را نشان داد. پوپولیسم ایرانی چپ هست، کاهش نابرابری را تبلیغ می‌کند و بر اقتصاد بازار می‌تازد. هوادار حضور دولت در اقتصاد است، دولتی که قرار است جلوی له شدن فقرا «زیر چرخ توسعه» را بگیرد. به آزادی اقتصادی بدبین است و آن را با ولنگاری و هرج و مرج یکی می‌گیرد. ثروت‌اندوزی و تجمل را نقد می‌کند و اسم رمزش عدالت اقتصادی است و آن را هم گرفتن از ثروتمندان و خیرات کردن میان ضعفا تعریف می‌کند. پوپولیسم ایرانی اما نوعی پوپولیسم نفتی (petro-populism) نیز است، در داخل کشور دلارهای نفت را ریخت و پاش می‌کند و حمایت سیاسی می‌خرد، در خارج هم از آنجا که از عایدات آسان‌یاب نفتی بهره می‌گیرد، می‌تواند بلندپروازی کند. اگر در صحنه داخلی به رقبای سیاسی می‌تازد و آنها را مقصر می‌شمارد، در عرصه خارجی هم جهان سرمایه‌داری و غرب را مشکل معرفی می‌کند. از «مدیریت جهانی» صحبت می‌کند و ادعای در انداختن نظم تازه دارد. دنبال گفت‌وگو با دیگران برای پیشبرد منافع ملی نیست، سیاست را بیشتر نمایشی می‌داند که باید آن را برای تماشاچیان به خوبی بازی کرد تا از دیدن آن لذت ببرند. همینجاست که این نوع پوپولیسم به الگوی ونزوئلا (چاوز)، بولیوی (مورالس) و لیبی (قذافی) شباهت پیدا می‌کند.

اما تازه‌ترین تحول در گفتمان پوپولیسم ایرانی را باید در پررنگ‌شدن مفهوم «حمایت بی قید و شرط از اقتصاد ملی» دید؛ منظور هم کنترل و محدود کردن هرگونه ارتباط تجاری با دیگر کشورهاست تا بنگاه‌های ایرانی بتوانند بدون ترس از رقابت با شرکت‌های جهانی فعالیت کنند. هرچند در نگاه نخست این چیز بدی به نظر نمی‌رسد، ولی در عمل می‌توان دید حمایت نامشروط از صنایع داخلی درنهایت به کاهش کارآیی اقتصاد می‌انجامد و هزینه نسبی بالاتری به مصرف‌کننده تحمیل می‌کند. فساد و ظهور نورچشمی‌های ویژه خوار هم که از پیامدهای ناگزیر این قبیل سیاست‌های حمایتی است. با این حال پرداختن به این جنبه از پوپولیسم ایرانی به هیچ رو ساده نیست، زیرا چنین سیاست‌هایی همیشه با نوعی رمانتیسیسم نیز همراه است که نقد آنها را بسیار دشوار می‌کند. حس وطن دوستی در بسیاری افراد قوی است و آسان نیست به «مردم» توضیح دهیم که واردات همیشه بد نیست، صادرات هم همیشه خوب نیست.

وانگهی این بدفهمی‌ها منحصر به ایران هم نیست، در بریتانیا و ایالات‌متحده نیز چنین وعده‌هایی خریدار دارد و خوب می‌فروشد. از یاد نبریم که پوپولیسم ایرانی استفاده از ابزار ملی‌گرایی را هرگز از نظر دور نداشته است، چند سال پیش که حرف از «ایرانیت» و جشن نوروز و مانند آن بالا گرفت، کسانی معتقد بودند این هم ترفند پوپولیستی دیگری برای جلب رای‌ها است.برخی بر این باورند که در دموکراسی‌ها پوپولیسم اجتناب‌ناپذیر است و نمی‌توان از آن به کلی رها شد، ولی با وجود تشکل‌های سیاسی قدرتمند و نهادهای مدنی فعال احتمال دچار شدن به آن کمتر می‌شود. در مورد پوپولیسم ایرانی نیز خطر آن همیشه جدی است، دنیا معدن نارضایتی‌ها است و همیشه پیدا می‌شوند کسانی که بخواهند از آن به نفع خودشان استفاده کنند، اما با فراهم آوردن بستر مشارکت گروه‌های مختلف می‌توان امیدوار بود که کمتر گرفتار بلای پوپولیسم شویم.

http:/ / www.adamsmith.org/ blog/ coming-out-as-neoliberals