امیر شاملویی

برخلاف سوسیالیسم، فاشیسم، لیبرالیسم و تقریبا هر «ایسم» دیگری در عالم سیاست، پوپولیسم محتوای کمتری دارد. «کس مود» دانشیار دانشگاه جورجیا آن را یک ایدئولوژی «نحیف» می‌داند که هدف آن نشان دادن فاسد بودن نخبگان سیاسی و «خلوص» مردم است. ساده‌ترین چیزی که می‌توان در مورد پوپولیسم فرض کرد این است که گمان کنیم به مثابه یک جعبه ابزار در خدمت اهداف سیاسی عمل می‌کند. دامنه پوپولیسم گسترده است و از هوگو چاوز رهبر پیشین ونزوئلا که یک سوسیالیست رادیکال بود تا نایجل فاراج که ترجیحات اقتصادی وی به محافظه‌کاری مارگارت تاچر نزدیک‌تر است را شامل می‌شود. از نخستین احزاب پوپولیست، حزب مردم در آمریکا و «نارودنیکی» در روسیه بود (نارود در روسی به معنای مردم است). این دو حزب در نیمه دوم قرن نوزدهم پدیدار شدند. حزب مردم جنبشی متشکل از کشاورزان خشمگین در اعتراض به سرمایه‌داری آن دوران بود و نارودنیکی نیز از روشنفکران شهرنشینی تشکیل شده بود که تلاش می‌کردند با قیام علیه سلطنت، وضعیت دهقانان روسیه را تغییر دهند. پس از آن سرطان پوپولیسم در جهان منتشر شد و در دهه ۱۹۳۰ به آمریکای لاتین و در دهه ۱۹۹۰ به بخش‌هایی از آسیا رسید. از بزرگترین چهره‌های آن می‌توان خوآن پرون و کارلوس منم در آرژانتین، سیلویو برلوسکونی در ایتالیا، تاکسین شیناواترا در تایلند و رودریگو دوترته در فیلیپین را نام برد.

اکنون پس از این مقدمات پرسشی اساسی مطرح می‌شود: چطور می‌توان یک پوپولیست را شناخت؟ بنجامین مفیت از دانشگاه اوپسالا در سوئد به این پرسش پاسخ داده است. وی ۳ مولفه محوری را با مطالعه ۲۸ رهبر پوپولیست در جهان تشخیص داده است: جذاب بودن برای مردم و علیه نخبگان بودن از نظر آنان، استفاده عامدانه و آگاهانه از زبان و ادبیات تکان دهنده و شوک‌آور برای اثبات این امر به مردم که رهبر پوپولیست مورد نظر یکی از جناح نخبگان نیست و وابسته به مردم است، استفاده کردن یا ایجاد بحران برای توجیه کردن نیاز به تغییر. به‌طور کلی پوپولیست‌ها می‌خواهند نشان دهند که تنها به دنبال خواست و اراده مردم معمولی هستند. در نتیجه با استدلال آنان، حریفانشان مخالف با «مردم» قلمداد می‌شوند و بنابراین غیردموکراتیک و غیرقانونی هستند و این همان چیزی است که موجب می‌شود پوپولیست‌ها یک نیروی خاص قطبی‌کننده در جامعه داشته باشند.

پوپولیست‌ها به بحران‌سازی نیاز دارند زیرا اگر بتوانند چنین چیزی را نشان دهند، موجبات یک تحول شگرف را پدید خواهند آورد که عبارت است از سرنگونی نخبگانی که برای آن به پا خاسته‌اند. تحقیقات نشان داده است که بحران‌های مالی و اقتصادی یکی از عوامل قدرت گرفتن جنبش‌های پوپولیستی است. پوپولیست‌ها اغلب در ایجاد حس خطرات بزرگ در مردم مبالغه می‌کنند. با این حال، زمانی که یک پوپولیست به قدرت برسد، وعده‌های بزرگی که داده و جامعه را تکان داده بود زیر ذره‌بین قرار خواهد گرفت و عملی کردن آنها محدود خواهد شد. بنابراین وسوسه‌ای برای پوپولیست‌ها ایجاد می‌شود که نهادهای محدودکننده آنها و ناظر بر نحوه عملکرد و مخارجشان را بخشی از توطئه نخبگان عنوان کرده و خودشان جلوی آنها را بگیرند یا از مردم بخواهند مانع آنها شوند.