نویسندگان: مایکل دی سوین، ونیان دنگ و اوبه ری لسکور
ترجمه: محمدحسین باقی

در بخش قبل دو مساله مورد بحث قرار گرفت: یکی مساله «کره‌واحد» و تاثیر آن بر ثبات یا بی‌ثباتی غرب پاسیفیک و نیز تاثیر آن در روابط آمریکا، چین و کره. دیگر اهمیت روابط نظامی ژاپن- آمریکا و تاثیرات آن بر پیوندهای امنیتی در منطقه. در این قسمت به مساله تایوان و تاثیر آن در رقابت میان چین و آمریکا پرداخته می‌شود. این جزیره کوچک از پتانسیل برانگیختن جنگ در منطقه میان این دو قدرت بزرگ برخوردار است.

در واقع، واشنگتن احتمالا قابلیت‌های مضاعف دیگری را برای ژاپن براساس «وضعیت نیروها» به‌کار خواهد گرفت که احتمالا شامل هواپیماهای جنگنده، زیردریایی‌ها، ناوشکن‌ها و حتی نیروهای زمینی می‌شود. در حقیقت، استدلال شده است که - به‌جای به‌خطر افکندن کشتی‌های جنگی در محدوده دفاع ارتش چین یا هدایت زیردریایی‌ها به سوی ماموریت‌هایی با اولویت بالاتر- ایالات‌متحده و متحدانش می‌توانند بر نیروهای زمینی اتکا کنند که در امتداد زنجیره جزیره‌ای اول مستقر هستند و به پرتابگرهای متحرک و ASCM‌ها مسلح هستند. مین‌های دریایی هر گونه تلاش‌های تهاجمی چین را پیچیده‌تر می‌کند. برخی ممکن است استدلال کنند که این روابط دفاعی ارتقا یافته آمریکا- ژاپن با افزایش تهدید بالقوه آشکارا هشداری است به چین و شاید کره‌جنوبی (یا کره متحد). در واقع، وقتی در چارچوب متن بزرگتر گذار به یک محیط واقعی توازن قدرت در غرب پاسیفیک قرار داده شود، این روابط ارتقا یافته تهدیدی روزافزون متوجه این دو کشور نمی‌کند. به‌طور اخص، تقویت اتحاد ژاپن- آمریکا به این شکل محدود و با کاهش یا اجتناب از افزایش در قابلیت‌های بالقوه [حمله] تهاجمی که سرزمین اصلی چین یا کره را هدف قرار می‌دهد، به‌طور چشمگیری به ثبات «منطقه حائل دوفاکتو» در امتداد مرز دریایی چین کمک می‌رساند. این اقدام نیاز احتمالی ژاپن برای دستیابی به قابلیت‌های نظامی عظیم‌تر برای جبران کسری/ضعف احتمالی «توانمندی» و «حضور» آمریکا در یک «وضعیت بازدارنده» را از میان می‌برد و کنترل بالقوه آمریکا بر آرایش نظامی ژاپن در خارج از جزایر داخلی‌اش را تقویت می‌کند. روابط امنیتی تقویت شده و ارتقایافته‌ ژاپن- آمریکا به‌ویژه با توجه به نقش اساسی آن در ایجاد یک «وضعیت قوای بازدارنده متقابل» و با ثبات باید به‌عنوان بخشی از (حتی) یک محیط توازن قدرت با ثبات مینی‌مالیستی (کمینه‌گرا) در غرب پاسیفیک در نظر گرفته شود.

تنگه عمدتا غیرنظامی شده تایوان

مسلما، تقابل چین و آمریکا بر سر تایوان، بیش از هر نقطه ثقل دیگری در غرب پاسیفیک، از پتانسیل بدتر شدن و حرکت به‌سوی درگیری مستقیم نظامی در سطوحی بالا برخوردار است. در واقع، این دربردارنده محتمل‌ترین محرک بالقوه برای جنگ مستقیم میان این دو قدرت است. همان‌طور که بسیاری از متخصصان و کارشناسان به آن اذعان کرده‌اند، با وجود پیوندهای اقتصادی «میان تنگه‌ای» و نزدیک و تماس‌های مردم با مردم و دوره‌ای از روابط بلندمدت و جدید و مثبت «میان‌تنگه‌ای» در دوره رهبری «ما یینگ-جیو»، رئیس‌جمهور سابق تایوان، ترکیب احساسات روزافزون تایوانی‌ها علیه اتحاد دوباره با چین (تحت هر شرایطی)، حضور دائمی نظامی و سیاسی آمریکا در این جزیره و توانمندی نظامی و اقتصادی روزافزون چین می‌تواند به‌طور چشمگیری پتانسیل بحران‌های آینده را افزایش دهد. این تحولات یا بحران‌ها می‌تواند ریشه در چند عامل داشته باشد: حوادث سیاسی تنش‌آفرین با تایوان یا جزیره اصلی؛ یا در نتیجه نفی بسیار قدرتمندتر چین و عدم پذیرش فروش تسلیحاتی آینده آمریکا به این جزیره؛ یا ظهور الگوی جدیدی از سیاست‌های تایوان محور به واسطه عناصری که حامی استقلال این جزیره‌اند. در واقع، انتخابات سال 2016 با میزان بزرگی از اعضای «حزب پیشروی دموکرات» [Democratic Progressive Party] حامی استقلال در ریاست‌جمهوری و مجلس قانونگذاری تایوان [مجلس قانون‌گذاری تایوان. این یکی از 5 شاخه حکومت است که در قانون اساسی جمهوری خلق چین به آن تصریح شده است. براساس تفسیر قضایی در این جمهوری، پارلمان دارای سه شاخه بود: مجمع عمومی (National Assembly که اکنون ملغی‌شده)، مجمع قانون‌گذاری (Legislative Yuan) و کنترل (Control Yuan). پس از اصلاح قانون اساسی که تقریبا تمام قدرت را از مجمع ملی به مجمع قانون‌گذاری منتقل کرد، اکنون در رسانه‌های تایوانی بسیار متداول است که به Legislative Yuan «پارلمان» هم بگویند] نشان می‌دهد که روابط میان تنگه‌ای در آینده نزدیک ممکن است دچار آشفتگی شود چراکه این روابط در حال نزول است به‌ویژه اگر درک کنیم که پکن در چشم‌انداز اتحاد نهایی خود با تایوان به‌طور چشمگیری ناامید شود. اگر این انتخابات حاکی از چشم‌انداز تضعیف بنیادین و بلندمدت حزب ملی‌گرای حامی یک چین‌(کومینتانگ) را به دنبال داشته باشد (چنانکه بسیاری از ناظران همین اعتقاد را دارند) چنین آشفتگی رو به فزونی احتمالا به مشکلی بلندمدت تبدیل می‌شود. بدون یک «توافق موقت» [modus vivendi: نشان‌دهنده توافق بین دولت‌ها و طرفینی است که عقیده‌شان با هم متفاوت است. برای مثال زمانی‌که طرفین با وجود ناسازگاری‌های سیاسی، تاریخی و فرهنگی درخصوص یک منطقه حاکمیتی مناقشه و اختلاف دارند و به «قرار» یا «تعهد» موقت متوسل می‌شوند. در واقع به‌خاطر نگرانی از حدوث امر نامطلوب و محتمل یک توافقی در رابطه با اختلافشان ایجاد می‌شود. به عبارت دیگر، این عبارت بیانگر اراده طرفین در ایجاد توافق‌نامه‌های غیررسمی و موقتی خصوصا در امور سیاسی است] باثبات و بلندمدت میان چین، تایوان و آمریکا، هرگونه توازن قدرت آینده در غرب پاسیفیک احتمالا خطرناک باقی خواهد ماند البته اگر به‌طور چشمگیری بی‌ثبات‌تر از این نشود. متاسفانه، بعید است چنین ترتیباتی دربرگیرنده هرگونه پیشرفت مهم سیاسی در این تنگه باشد خواه در مسیر ادغام صلح‌آمیز یا گذار صلح‌آمیز به استقلال «دو ژوره» [بی‌قید و شرط، قانونی، رسمی، در برابر دوفاکتو یا بالفعل] تایوان. تا زمانی که چین متعهد به ادغام دوباره این جزیره در دل سرزمین اصلی چین باشد، تایپه [پایتخت تایوان] همچنان با ورود به مذاکرات با پکن در مورد وضعیت سیاسی این جزیره مخالفت می‌ورزد و واشنگتن هم متعهد به تامین سطحی از حمایت سیاسی و نظامی از این جزیره باقی خواهد ماند که در واقع نوعی چراغ سبز به مخالفت تایوان است.

تصور این دشوار است که چنین پیشرفتی رخ دهد حتی اگر پیوندهای میان‌تنگه‌ای و مردم با مردم به شکل چشمگیری تعمیق یابد. به این ترتیب، بیشترین چیزی که می‌توان به آن دست یافت و آنچه که به احتمال زیاد برای تضمین توازن قدرت منطقا باثبات لازم است حذف یا کاستن از اهمیت چشمگیر مساله تایوان به‌عنوان یک منبع مهم رقابت امنیتی میان آمریکا و چین است.