در مکتبخانه‌های خصوصی جز اشراف‌زادگان و احتمالا خانواده‌های نزدیک و فرزندان هم‌طبقه آنان کسی را اجازه ورود نبود. «بچه نوکرها هیچ‌وقت اجازه نداشتند با آقازاده‌ها درس بخوانند، زیرا حتما تصور می‌کردند که این قبیل بچه‌ها که تربیت درستی ندارند، اخلاق بچه‌ها را خراب می‌کنند.» این تفکر برای سال‌ها در فرهنگ ما وجود داشت و حاکمان و فرادستان جامعه معتقد بودند که طبقات محروم یا فرودست جامعه عادت و اخلاق فرزندان آنان را خراب می‌کنند: «امرا و اعیان و اشراف و توانگران اطفال خود را به مکتب نمی‌فرستادند، زیرا به واسطه نواقصی که مکتب داشت و عادت و اخلاق زشت کودکان دیگر، مکتب مناسب با حیثیت و شئون خداوندان نعمت نبود.» اشراف در دفاع از نظام آموزشی طبقاتی چنین استدلال می‌کردند که «ملل راقیه امروزی دنیا هم که در پاره‌ای از مدارس عمومی خود شرایطی برقرار کرده‌اند که دست هر بقال‌زاده و بچه دلالی به آن نرسد، جز اجرای همین منظور قصدی ندارد... خواننده عزیز! تعجب نفرمایید که چگونه در کشور دموکراسی (منظورشان ایران زمان پهلوی است)، من یک چنین چیزی می‌نویسم. بزرگ‌ترین دموکراسی‌های دنیا را انگلیس و فرانسه دارند، به شرایط ورود جوان‌ها در مدارس عالیه آنها مراجعه فرمایید تا حقیقت آنچه عرض کرده‌ام ثابت شود.»

با چنین استدلالی بود که بیشتر اعیان و اشراف برای خود مکتبخانه خصوصی برپا می‌کردند. اگر کسی از اعیان و اشراف مکتبخانه شخصی در منزل نداشت یا امکان تاسیس آن را نداشت با اجازه بزرگ خانواده صاحب مکتب فرزند خود را به این مکتب می‌فرستاد و در مقابل آن مبلغی در حدود ماهی ۵ قران تا یک تومان به این مکتب پرداخت می‌کرد. مکتبخانه تنها مخصوص پسرها نبود بلکه دختران رجال و اشراف نیز در آن تحصیل می‌کردند. در حقیقت در این مکتب‌ها فرزندان رجال و متنفذین نسل در نسل تحصیل می‌کردند. عبدالله مستوفی قدمت مکتب پدری خود را حدود ۲۰ سال تخمین می‌زند که تمام دختر، نوه و برادرزاده‌های پدرش بیش و کم با آن سروکار داشتند.

منبع: عباس قاسمی‌پویا، مدارس جدید در دوره قاجاریه، مرکز نشر دانشگاهی، 1377