بازگشت به خاورمیانه - ۵ مهر ۹۵

جیمز. اف. جفری/ دیپلمات آمریکایی
مایکل آیزنشتات/ محقق نظامی
ترجمه: محمدحسین باقی

خاورمیانه تنها نقطه در جهان است که ارتباط مستقیمی با منافع ایالات‌متحده دارد و تنها نقطه در جهان است که بیشترین توجه این کشور را به خود اختصاص داده است. اما اهمیت خاورمیانه از چه زمانی در سیاست خارجی آمریکا برجستگی بیشتری یافت؟ اهمیت این منطقه در جهان پساجنگ در دیدار پرزیدنت روزولت هنگام بازگشت از کنفرانس یالتا با ملک عبدالعزیز روی کشتی USS Quincy مورد اشاره قرار گرفت. در این میان نمی‌توان اهمیت تهدید شوروی برای متحدان غرب در خاورمیانه را نادیده گرفت. در این بخش به اهمیت خاورمیانه در دکترین دولت‌های مختلف آمریکا پرداخته می‌شود.

با این وجود، تهدید نفوذ شوروی در مدیترانه شرقی و ناحیه شمالی خاورمیانه، همراه با تایید بریتانیا در سال ۱۹۴۶ که دیگر به تنهایی قادر به مهار شوروی نبود باعث شد آمریکا وارد منطقه شود. ایالات‌متحده با چابکی پاسخ داد: از اعزام یو.اس.اس. میسوری به استانبول گرفته تا نمایش اقتدار خود در بهار ۱۹۴۶ تا صدور دکترین ترومن در ۱۹۴۷. هسته اصلی این دکترین در تعبیر رئیس‌جمهور ترومن چنین بود: «معتقدم باید این سیاست آمریکا باشد تا به حمایت از مردمِ آزادی بپردازد که در برابر انقیاد اقلیت‌های مسلح یا فشار خارجی مقاومت می‌کنند. معتقدم باید به مردمان آزاد کمک کنیم تا سرنوشت خود را در دست بگیرند. معتقدم که کمک ما باید عمدتا اقتصادی و مالی باشد که برای ثبات اقتصادی و فرآیندهای سیاسی منظم لازم است.» به عبارت دیگر، اساس دکترین ترومن این بود که دنیا اکنون به دو بخش تقسیم شده است: کشورهای آزاد و دموکراتیک و کشورهای غیرآزاد و غیردموکراتیک کمونیست. ترومن، بر پایه این دکترین، به همه کسانی که علیه کمونیسم می‌جنگیدند کمک مالی و نظامی می‌کرد.

این سخن با اقدام سیاسی مشترک و پنهانی از سوی انگلیسی‌ها دنبال شد. در سال ۱۹۴۸، وضعیت، لااقل در خاورمیانه، آرامش یافت و تمام تهدیدات شوروی پس زده شد. اما دو مساله در دهه ۴۰، ورای اقدامات اولیه مربوط به مهار شوروی، برای چند دهه معرف نقش آمریکا در منطقه شد: اول، دولت ترومن، اسرائیل را در سال ۱۹۴۸ مورد شناسایی قرار داد. دوم، ایالات‌متحده در مواجهه با فروپاشی اقتصادی اروپای غربی، تا حدی به دلیل تحریک کمونیست‌ها در میان معدنچیان چپگرا در بریتانیا و در تمام قاره سبز در سال ۷۴-۱۹۴۶، بر شرکای اروپایی خود فشار آورد تا انرژی مورد نیاز خود را تا حدودی به سوی نفت خلیج‌فارس تغییر جهت دهند و نفت خود را از این منطقه تامین کنند.

رویکرد غیرمستقیم

در دهه ۵۰ و ۶۰ دغدغه آمریکا «مهار جهانی» در سایر مناطق بود. مهم‌ترین نفع امنیتی آمریکا در منطقه در زمانی که تحریکات شوروی در سال ۱۹۴۶ مهار شد، گسترش یک رشته از پایگاه‌ها از مراکش تا لیبی و پاکستان بود تا بازدارندگی را تقویت و قدرت خود را بگستراند. این گستراندن قدرت و بازدارندگی به چه شکل بود؟ به شکل برقراری مجموعه‌ای از سایت‌های اطلاعاتی و جنگنده‌های مسلح اتمی و نیروهای موشکی برای هدف قرار دادن شوروی. ترکیه نقش اساسی ایفا کرد و یک گردان رزمی- که بسیار مورد توجه قرار گرفت- را به جنگ کره فرستاد. این کشور سپس اجازه تاسیس پایگاه نظامی را به آمریکا داد و سپس به ناتو ملحق شد.

مهار تجاوز احتمالی شوروی در خاورمیانه به تقسیم کار اضطراری میان آمریکا و بریتانیا تبدیل شد. (پس از تلاش‌های اولیه پسا جنگ برای تضعیف دولت‌های غرب مدار، شوروی در فاصله اواخر دهه ۴۰ و ۱۹۷۹ که سال ورود به افغانستان بود خود را محدود به حمایت از رژیم‌های دوست مانند لیبی، عراق و سوریه و احزاب کمونیستی کرده بود). با این حال، بریتانیا، همراه با فرانسه، به همان اندازه که علاقه‌مند به حفظ نفوذ در منطقه پسااستعماری بود، به تعامل با تجاوزات شوروی نیز مشتاق بود. از این رو، آمریکا با همکاری بریتانیا - تا حدی- بر اساس ترس آمریکا از رژیم‌های حامی کمونیسم به سقوط نخست‌وزیر ایران محمد مصدق در سال ۱۹۵۳ یاری رساندند.

ایالات‌متحده همچنین از معاهده بغداد که بعدها (پس از خروج عراق از آن) به سازمان پیمان مرکزی «سنتو» معروف شد، حمایت کرد؛ پیمانی که اعضایش عبارت بودند از: بریتانیا، ترکیه، ایران و پاکستان اما پس از عراق هیچ دولت عربی در منطقه عضو آن نشد.