دو اثر از ادبیات آلمان
به گزارش عصرایران، «افی بریستِ» تئودور فونتانه با این جملات شروع میشود؛ رمانی که کامران جمالی آن را به فارسی برگردانده و این روزها نشر نیلوفر منتشرش کرده است. «افی بریست» از رمانهای شاخص قرن نوزدهم است و درونمایهای شبیه به سه شاهکار دیگر این قرن دارد. آن سه رمان عبارتند از: «مادام بواری» گوستاو فلوبر، «آناکارنینا»ی لئو تالستوی و «نانا»ی امیل زولا.
دراینبین «افی بریستِ» تئودور فونتانه نیز چنان اهمیتی دارد که به نوشته مترجم رمان، در صد سال اخیر هرگاه در اروپا هریک از این رمانها را مورد سنجش قرار دادهاند به سه رمان دیگر نیز پرداختهاند. «افی بریست» از اکتبر ١٨٩٤ تا مارس سال بعد به شکل پاورقی در یک ماهنامه به چاپ رسید و در ١٨٩٥ نیز در قالب کتاب منتشر شد.
«افی بریست» رمانی است که نهفقط در ادبیات آلمانیزبان بلکه در ادبیات جهانی جایگاهی ویژه دارد و تاثیر آن را خاصه در ادبیات آلمانیزبان بعد از خودش میتوان دید. این رمان موضوع بسیاری از پژوهشهای دانشگاهی در آلمان بوده است و حتی در آنجا به آموزشهای مدرسه نیز راه یافته است. شهرت اصلی تئودور فونتانه مدیون «افی بریست» است و این اثر او چنان مورد استقبال قرار گرفت که در همان سال انتشارش تجدیدچاپ شد. براساس این رمان تاکنون چندین فیلم سینمایی ساختهاند که برخی از آنها جزو آثار مشهور سینمایی بهشمار میروند.
کامران جمالی در یادداشت ابتدایی کتاب، سبک فونتانه را «رئالیسم ادبی طنزآمیز» دانسته و درباره تاثیر او بر نویسندگان آلمانی و خاصه توماس مان نوشته: «توماس مان که از ادامهدهندگان راه فونتانه در داستاننویسی بود درباره افی بریست نوشته است، در سختگیرانهترین شیوه گزینش رمان، اگر به یک دوجین اثر بسنده کنیم، به ده یا شش رمان، افی بریست را نباید از چشم دور داریم. و در نامهای که در ١٩٤٢ نوشته است میگوید، رمان فونتانه را یکبار دیگر با لذتی وصفناشدنی خوانده است و خواندن شاهکار تئودور فونتانه، افی بریست را به دیگران توصیه میکند». فونتانه در سالهای جوانیاش به روزنامهنگاری هم مشغول بود و مقالاتی نیز در نقد تئاتر مینوشت که تاثیر زیادی در فضای هنری آن سالها داشته است.
ماموریت پوچ
«پایان یک ماموریت»، داستانی است از هاینریش بل که ماجرای نوشتهشدنش حکایتی جالب دارد. «پایان یک ماموریت» را حسن نقرهچی ترجمه کرده و نشر نیلوفر اینروزها آن را به چاپ رسانده است. هاینریش بل در این داستان، روایتی از یک درودگر هنرمند به دست داده که با مشکلات مالیاتی روبرو است و وقتی پسرش به سربازی اعزام میشود مشکلات او بیشتر هم میشود. او به همراه پسرش یک خودروی نظامی را بعد از پایان یک ماموریت آتش میزنند و کارشان به دادگاه میکشد. هاینریش بل جریان دادگاه این دو را که یکروز تمام طول میکشد روایت کرده است. بل در یادداشتی به سال ١٩٦٧ درباره حکایت نوشتهشدن «پایان یک ماموریت» نوشته: «تابستان سال گذشته کمی پیش از سفر دورودرازی که در پیش داشتیم، دوستان را برای خداحافظی به قهوه دعوت کرده بودیم. از هر دری سخن گفته شد و یکی از این حکایتها از ذهن من بیرون نمیرفت: دوستی هنگام بازدید از یکی از یگانهای ارتش آلمان توسط سربازی بهگونهای که خلاف مقررات حفظ اسرار نظامی بود، از یک راز نظامی آگاه میشود.
این سرباز راننده ماهری بوده است و با خودروهای نو به ماموریتی فرستاده میشد که در آن تنها باید خودرو را آنقدر بدواند تا عقربه کیلومترشمارش رقمی را که در آن خودرو باید بازدید فنی شود، نشان دهد. پوچی این ماموریتها به نظر میرسید که سرباز را افسرده کرده باشد. سه ماه بعد در پاییز نوشتن رمان جدیدی را شروع کردم و بعد از دو ماه به آنجایی رسیدم که هنوز تا امروز هم سر آن ایستادهام. ناگهان علاقمند به نوشتن یک داستان کوتاه شدم و به یاد حکایت این سرباز افتادم. آن را نوشتم. پانزده صفحه شد و چیزی بیشتر از یک گزارش کمحجم نبود و اصلا زیبایی نداشت...».
اما فکر نوشتن این داستان هاینریش بل را رها نمیکند و او روایت دومی از این ماجرا مینویسد که چهل صفحه میشود اما همچنان راضیکننده نبوده است. حالا بیشتر از آنکه این موضوع برای هاینریش بل مهم باشد، شکل نوشتنش برای او حایز اهمیت بوده و در نتیجه او بار دیگر به سراغ نوشتن این داستان میرود. این ماجرا ادامه مییابد و بل بالاخره از روایت ششمی که از این ماجرا مینویسد راضی میشود. اگرچه یادداشت کوتاهی که بل درباره این داستان نوشته، خالی از طنز نیست اما نشان میدهد که او چقدر برای نوشتن آثارش وسواس داشته و شیوه نوشتن و چگونه گفتن چقدر برایش حایز اهمیت بوده است.
او در بخش پایانی همین یادداشت نوشته: «تنها مطالعهای که برای این کار کردم، رجوع به یک دایرهالمعارف بود که در آن با تصویرسازی بسیار واضح تمام مراحل محاکمه نشان داده شده بود. بعد به چیزی نیاز داشتم که هر نقاشی پس از خلق اثرش به فکر آن میافتد: قابی از مواد اولیه مرده. از واقعیت. با اتومبیل به دو شهر کوچک در نزدیکی کلن رفتم که در آنها دادگاه کوچکی وجود دارد. در آنجا مدرسهها، کافهها، خیابان اصلی، پلها، نهرها، همینطور چند خانه قدیمی را دیدم...».
بخش سایتخوان، صرفا بازتابدهنده اخبار رسانههای رسمی کشور است.
ارسال نظر