ترانه بد بدون قیمت است
لی‌لا رضایی خلیل جوادی، شاعر، ترانه‌سرا و طنزپرداز تاکنون آثاری در زمینه شعر طنز و ترانه منتشر کرده است. او تاکنون با خواننده‌های بسیاری در زمینه ترانه همکاری داشته است و از سال ۱۳۷۷ تا سال ۱۳۸۲، کارشناس شورای شعر مرکز موسیقی سازمان صدا و سیما بوده است. همچنین داوری بعضی از جشنواره‌های ادبی را برعهده داشته است و کارشناس و مجری چند برنامه رادیویی و تلویزیونی بوده است. از این شاعر و ترانه‌سرا تاکنون آثار متعددی منتشر شده است. جوادی در زمینه سرودن شعر طنز فعالیت چشمگیری دارد و آثار زیادی از او توانسته به بدنه جامعه راه پیدا کند. شعر «محکمه الهی» یکی از همان‌ها است. خیابان‌خواب‌ها، سمفونی جیر جیرک‌ها، محکمه الهی، بهشت بی‌امکانات، برای تو و... برخی از آثار منتشر شده این شاعر و ترانه‌سرا است. با او درباره سیر ترانه در ایران گفت‌و‌گو کرده‌ایم:

ترانه چه اعتباری برای موسیقی به همراه دارد؟
ببینید می‌شود از چند منظر به این سوال شما نگاه کرد. می‌شود برای شعر (ترانه) ملودی، صدا (خواننده) اولویت مرتبه و ترتیب قائل شد. می‌شود هر سه عامل و عوامل پیرامونی و حواشی آن را در قاب و قالب واحدی گذاشت و به یک چشم و همگن و هم‌عنان دید. بدون اینکه یکی از سه عنصر پدیدآور یک اثر موسیقایی را به دیگری ارجح فرض کنیم و و برایش تمایز قائل شویم، بهتر است بگویم شایسته نیست با قاشق و بشقاب طلا نان خشک کپک‌زده بخوریم. این به این معناست که اگر یکی از این عناصر سست و ضعیف باشد، آن دو عنصر دیگر را هم با خود به زیر خواهد کشید؛ اما از منظری دیگر می‌توانیم به پیدایش اولین اثر موسیقایی که شعر و موسیقی و صدا در کنار هم قرار گرفتند فکر کنیم. در این صورت می‌شود اینطور فرض کرد که ابتدا شعری وجود داشته است. پس یک انسان خوش صدا پیدا شده و خواسته آن شعر را با صدای خوش به گوش مردم برساند و باز برای زیباتر شنیده شدن آن شعر و صدا تصمیم گرفته‌اند ملودی و موسیقی را هم به آن اضافه کنند.
در مقایسه ترانه‌های امروزی با کلام در موسیقی گذشته چه تفاوتی دیده می‌شود؟
آنچه مسلم و روشن است با گذشت زمان و تغییر نسل‌ها ذائقه هنری و سلیقه مردم هم فرق کرده است. مخاطب موسیقی و ترانه امروز با مخاطب دیروز زمین تا آسمان تفاوت دارد؛ اما این تفاوت و تغییر ذائقه نباید توقع مخاطب را نازل کند. وقتی از تکرار و چرخیدن بر یک مدار خسته می‌شویم و می‌دانیم که چه چیز را دیگر نمی‌خواهیم، باید هوشیارانه این را هم بدانیم که چه می‌خواهیم. بسیاری از منتقدان موسیقی پیشین و دهه‌های گذشته استدلال‌هایی دارند که تا حدی قابل اعتنا و دارای مبنا و منطق است. مثلا می‌گویند: عصر امروز عصر سرعت و ایجاز است و مخاطب نوجوان امروز با توجه به دلمشغولی‌های فراوانی که حاصل تکنولوژی به‌خصوص ارتباطات است، فرصت و حوصله این را ندارد که مثلا ۱۰ دقیقه صبر کند تا پس از شنیدن رنگ و چهار مضراب و پیش‌درآمد و تحریر‌های طولانی و ای امان و ای داد و آواز و ردیف‌خوانی، یک تصنیف بشنود.
با این همه جامعه موسیقی ثابت کرده که از هر کلام بی‌هویتی استقبال می‌کند.
بی‌شک در سال‌های اخیر تلاشگران عرصه موسیقی مبتنی بر آزمون و خطا آثار شنیدنی انگشت‌شمار و اندکی هم خلق کرده‌اند. اما در این آشفته بازار آزمون و خطا سیل آلبوم‌های نازل و غیر هنری که با معیار‌های علمی و زیبایی‌شناسی هنر ناهمخوان بوده به بازار موسیقی سرازیر شده است. وقتی این آثار را گوش می‌کنیم می‌بینیم نه در ملودی خلاقیت به کار رفته نه در شعر و نه خواننده صدای خوبی دارد. گویی خود افراد پدید آورنده هم متوجه این معضل شده‌اند که هنگام ضبط و میکس صدای خواننده را تا حد ممکن پایین برده‌اند تا شنیده نشود و با انواع ساز‌های نامربوط فضا را شلوغ کرده‌اند. انگار از همان اول نیت بر این بوده که با هیاهوی ناساز ساز‌ها عیب شعر و صدا را بپوشانند. در واقع بر چنین اثری به غیر از «سر و صدا» نام دیگری نمی‌شود گذاشت.
مسلما چنین چیزی عواقبی را نیز به دنبال خواهد داشت.
به هر حال این کم‌فروشی‌ها و بدفروشی‌ها تدریجا اثر منفی و تخریبی خود را در اعتماد و باور مخاطب می‌گذارد و نتیجه این می‌شود که فروش آلبوم‌ها کمتر و کمتر می‌شود تا جایی که خواننده فلک زده با هزینه زیاد آلبوم تولید کرده و مجبور می‌شود کارش را به صرف توزیع و شنیده شدن با منت و به رایگان به دلالان و سوداگران آثار هنری بسپارد. اتفاق دیگری که در این شرایط می‌افتد این است که مخاطب سرخورده و دلزده هوای باز گشت به سرش می‌زند دوباره از منازل و اتومبیل‌ها صدای دل‌انگیز بنان به گوش می‌رسد و چنین پدیده‌ای ذهن من شاعر را به نهضت بازگشت ادبی معطوف می‌کند که در دوره‌ای به دلیل ابتذالی که خیل شاعران مقلد و چشم هم چشمی کار در سبک هندی به وجود آورده بودند. بعضی از شاعران برای گریز از آن منجلاب و ابتذال به سبک خراسانی بازگشت کردند و نیز یادآور رنسانس در اروپا است که روشنفکران چاره‌جو برای رهایی از چنگال اصحاب کلیسای کاتولیک و تاریکی و یلدای بلند و طولانی قرون وسطا دست به دامان فلاسفه یونان باستان می‌شوند.
بحثی که سال‌هاست مطرح است و هنوز پاسخی به آن داده نشده این است که آیا ترانه زیرمجموعه‌ای از شعر است یا می‌توان آن را مستقل و حتی یک سبک نوشتاری دانست؟
ترانه ژانری از شعر است و در کنار موسیقی تعریف می‌شود و هویت پیدا می‌کند. در واقع ترانه اگر شعر نباشد ترانه نیست. اگر بنا را بر این بگذاریم که ترانه شعر نیست بلایی سر ترانه می‌آید که امروز آمده است و ترانه‌سازان ناشناس با انگیزه‌های حقیر نام و نان در این عرصه جولان می‌دهند. «جای آن است که خون موج زند در دل لعل/ زین تغابن که خزف می‌شکند بازارش»
قیمت این روزهای ترانه که توسط ترانه‌سرایان درنظر گرفته شده و گاه به قیمت‌های گزاف به فروش می‌رسد آیا منصفانه است؟
نمی‌دانم در جواب این سوال چه بگویم و چه توضیحی بدهم که جامع باشد. شاید بهتر باشد بگویم ترانه خوب بی‌بهاست و نمی‌شود قیمتی برای آن تعیین کرد. چرا که قرار است چند نسل با آن ترانه زندگی کنند و آن را زمزمه کنند، قرار است این ترانه خوب برای چند نسل خاطره شود. ترانه بد هم بی‌بهاست به این معنی که نباید برایش بهایی قائل شد و قیمتی پرداخت. و صد البته خیلی‌ها برای اینکه پول پرداخت نکنند می‌روند و ترانه بد می‌خرند. البته نمی‌خرند بلکه پیدا می‌کنند.