باخ یا بنیامین
نامش جعفر است. اصرار دارد کامی «پدر» صدایش کند اما تلاشش در این زمینه بی‌نتیجه مانده. او را بابایی می‌نامد که بَبَعی به سمع می‌رسد. سبیل پرپشتش می‌گوید که آدم خشنی است برخلاف چشمانش که مهر پدرانه در آن موج می‌زند. اساسا چرا؟ چی چرا؟ چرا درس، چرا کلاس. ناسلامتی تابستان است‌ها! والا خانم، من که اصراری ندارم. (به همسرش اشاره می‌کند) خانمم... (جمله که تمام نشده، بتی آن‌چنان چشم غره‌ای به او می‌رود که من هم می‌ترسم. سرفه‌ای می‌کند و ادامه می‌دهد:) بله. داشتم عرض می‌کردم خدمتتان، من هم مثل خانمم عقیده دارم که در این سن، وقت بچه نباید به بطالت بگذرد. اگر ما هم وقتی بچه بودیم پدرو مادرمان این طوری فشار می‌آوردند که کلاس فوتبال بروم تا الان اگر رونالدو نشده بودم حداقل فرزاد مجیدی می‌شدم به جان خودم. الان فکر نمی‌کنید این برنامه کلاسی که برای فرزند دلبندتان در فصل تابستان چیده‌اید خیلی سنگین و فشرده است؟! بچه هفت ساله که کنکور ندارد. بله خانم. فرمایش شما متین، ولی از همین حالا باید به فکر آن موقع باشیم. شب کنکور که فایده ندارد تازه بنشینیم و الفبا را یادش بدیم. مدرسه چه؟ مگر مدرسه نمی‌رود؟ چرا والا. غیر انتفاعی هم فرستادیم، باور کنید سالی چند میلیون هم هزینه‌اش می‌شود. این چک آخری را همین دو روز پیش پاس کردم. باور کنید من هم به خانمم همین را می‌گویم (دوباره برای تایید حرفش به همسرش اشاره می‌کند و زن مجددا با چشم غره‌ای شدیدتر پاسخش را می‌دهد) بله، من هم به خانم همین را می‌گویم که وقت بچه نباید در این سن به بطالت بگذرد. اگر ما هم وقتی بچه بودیم پدر و مادرمان اینطوری فشار می‌آوردند که درس بخوانم تا الان اگر استیون ‌هاوکینگ نشده بودم حداقل دکتر حسابی می‌شدم به جان خودم. پس بالاخره می‌خواهید در زمینه درسی رشد کند یا ورزشی. شما که انقدر آینده‌نگر هستید، به این موضوع فکر کردید تا حالا؟ بله. خیلی هم فکر کردم به جان خودم. چه اشکالی دارد؟ هم درسش را ادامه دهد هم فوتبال را؛ یعنی بین این همه رشته مهندسی که در دانشگاه ریخته، یک رشته مهندسی فوتبال پیدا نمی‌شود؟ ترجیحا استادش هم آقامون، پروین باشد که خیالم از جانب اخلاق و تربیت کلاسی هم راحت باشد. من دوست دارم کامی، هم مهندس شود هم فوتبالیست. به نظرم این دو اصلا با هم ممانعتی ندارند. هم مهندس بشود هم فوتبالیست. قبول! پس چرا دیگر این طفل معصوم را کلاس موسیقی به آن سختی می‌فرستید؟ آخ آخ. شهریه‌اش هم به قدری بالاست که گاهی فکر می‌کنم هزینه خون آن مرحوم را از جیب ما طلب دارند. اتفاقا در کلاس کار خاصی هم انجام نمی‌دهند. بارها دیدم که استاد از خودش صداهای مختلف و عجیب غریب درمی‌آورد، فریاد می‌زند. می‌گوید دارم یادش می‌دهم نت‌ها را درست بخواند. من که از موسیقی سر درنمی‌آورم، اما به نظرم اگر کامی زرنگ باشد، پای تلویزیون که می‌نشیند جای اینکه فکر کند به چه کسی امتیاز بدهد و نظرش را درباره تحریرهای ریز و درشتشان بدهد، اگر به درسشان دقت کند، همین‌ها را متوجه می‌شود. متاسفانه ما عادت نداریم از فرصت‌ها استفاده کنیم. راستش را بخواهید من به خانمم هم همین را می‌گویم. (با سر به همسرش اشاره می‌کند و برای بار چندم، زن چشم غره می‌رود و این بار زیر لب یک چیزهایی را می‌گوید که به دلایلی از چاپشان معذوریم) بله. داشتم عرض می‌کردم خدمتتان، من هم مثل خانمم عقیده دارم که وقت بچه نباید در این سن به بطالت بگذرد. اگر ما هم وقتی بچه بودیم، پدر و مادرمان اینطوری به ما فشار می‌آوردند که کلاس موسیقی برویم تا الان اگر باخ نشده بودم، حداقل بنیامین می‌شدم به جان خودم. می‌دانید این خیلی خوب است که من و همسرم در این مسائل کاملا با هم، هم عقیده هستیم و درباره تربیت فرزندمان نظرهای مشترک زیادی داریم. می‌شود یک سوال بپرسم که بدون اینکه به همسرتان نگاه کنید پاسخ بدهید؟ (متاسفانه فرصت نشد که سوالم را کامل بپرسم، زیرا همسرجان دست شوهر و بچه را گرفت شوهرش را مجبور کرد که سه نفری از اتاق خارج شوند. در پایان هم یک ایششششششش کشده تحویلم داد و در را محکم پشت سرش کوباند.) پایان