حضور شهرم را ثبت کردم - ۳۰ اردیبهشت ۹۵

علیرضا مجمع

چند وقت پیش بود که در تهران نمایشگاه داشت. او خیلی دیر به فکر افتاد که از مجموعه عکس هایش نمایشگاه برگزار کند. بعد از قریب به ۲۵ سال عکاسی مجموعه‌ای به نام «فیلتر قرمز» را در یک نمایشگاه چند روزه در بهمن ماه سال قبل در معرض دید عموم قرار داد و پس از گذشت حدود چهار ماه در استانبول نمایشگاه عکس «فیلتر قرمز» را تکرار کرده است. عکس‌هایی از هویت ایرانی کف شهر تهران با تم یک عروس که با لباس سفید و چادرش در شهر قدم می‌زند و ثبت خاطره می‌کند. افشین منقولی متولد ۱۳۵۰ (شهسوار) عکاسی را از حدود ۲۰ سالگی به شکل حرفه‌ای آغاز کرد و سال‌ها در وزارت امور خارجه عکاسی خبری کرد. خودش می‌گوید برای عکس‌هایش قاب پیدا نمی‌کند، برای قاب‌ها عکس پیدا می‌کند. قاب‌های نمایشگاه «فیلتر قرمز» را از میان صدها قاب قدیمی با اندازه‌های مختلف انتخاب کرده است و عکس‌هایش را هم‌اندازه قاب‌ها کرده است. با افشین منقولی به بهانه نمایشگاهش به گفت‌وگو نشسته‌ایم.

بعد از این همه سال کار حرفه‌ای عکاسی چرا این قدر دیر به فکر برگزاری نمایشگاه افتادید؟

این سوال وقتی این مجموعه را به گالری «طراحان آزاد» هم بردم، از من شد.خانمی که مسوول گالری بود گفت چرا این قدر دیر؟ گفتم حق با شماست، جوابی ندارم. در همه این سال‌های کار حرفه‌ای هیچ وقت نخواستم حاشیه داشته باشم. احساس می‌کردم تمرکزم باید روی عکاسی‌ام از طبیعت و آدم‌ها باشد. بنابراین الان که آمده‌ام تا اولین نمایشگاهم را برگزار کنم، با خودم گفتم حالا زمانش رسیده است. انگار بالغ شده باشم، حس کردم باید نظرها را بگیرم و خودم را در معرض دید قرار دهم. در وزارت امور خارجه زمان دکتر ولایتی حدود ۹ سال به شکل خبری عکاسی می‌کردم، اما همیشه وقتی در شهر قدم می‌زدم موضوع‌های اجتماعی برایم مساله بود. کم کم این مساله تبدیل به دغدغه شد، تا رسید به این نمایشگاه.

در این سال‌های عکاسی حرفه‌ای قطعا از کسانی الگو گرفته‌اید. تاثیر اساتید عکاسی روی ذهن شما چگونه بود؟ راحت‌تر بگویم از چه کسی بیشترین تاثیر را گرفته‌اید؟

عکاس‌های ایرانی کارهایشان کم و بیش مشخص است. رضا دقتی احتمالا بسیار پیش‌بینی شده به سمت سوژه‌اش می‌رود و از قبل همه‌چیز را برای خودش چیده است. عباس کیارستمی بیشتر با اسمش کار می‌کند تا کیفیت عکاسی اش. اسمش را اگر از کنار عکسش بردارید و اسم دیگری را بگذارید شاید زیاد فرقی نکند. نامش بزرگ‌تر از عکس‌هایش است. کاوه گلستان کاملا قصه‌اش فرق می‌کند. او در دهه‌ای عکاسی کرد که خیلی‌ها بودند اما آن تصاویر را ثبت نکردند. نتوانستند ثبت کنند، چون جاهایی که او رفت و عکس‌هایی که گرفت شعوری می‌خواست که در کمتر کسی در آن زمان بود. بهمن جلالی و احمد عالی را هم اگر به کاوه گلستان اضافه کنیم فکر کنم بشود درباره‌شان ساعت‌ها حرف زد. اینها به هر حال در ناخودآگاه آدم ثبت می‌شود. من بدون اینکه حتی یک بار بهمن جلالی را دیده باشم فکر می‌کنم شیوه و روش کارم، حتی فرم گرفتن دوربینم به او نزدیک است. خیلی‌ها الان دارند عکس می‌گیرند. اما فقط این چند نفر ماندگار شده‌اند. یک عادتی که به تجربه در این سال‌ها پیدا کرده‌ام این است که روی عدد دو شاتر می‌زنم. عکاس می‌گوید یک، دو، سه، من عادت کرده‌ام روی دو شاتر بزنم. نمی‌دانم چند نفر این کار را می‌کنند.اما برای درآمدن کامل فضای عکس با نور و سوژه ام روی عدد دو عکسم را ثبت می‌کنم.

برای برپایی این نمایشگاه چقدر تلاش کردید؟ می‌دانم که به خیلی جاها سر زدید.

برپایی این نمایشگاه را از جواب منفی همان خانمی دارم که در «طراحان آزاد» کارهایم را رد کرد. گفتند هنرمند جدید نمی‌پذیریم. زمانی که احساس کردم باید نمایشگاهی با این موضوع برگزار کنم عکس‌هایم را برداشتم و به گالری‌ها سر زدم. به طراحان آزاد که رسیدم به خانم مسوول گالری گفتم قاعدتا باید ملاک شما سابقه عکاس و کیفیت عکس باشد،نه اسم داشتن. به هر حال در میانه بحثی که با ایشان داشتم، آقایی از همکارانشان جلو آمد و گفت حالا عکس‌هایت را بده ببینیم. عکس‌ها را که دیدند اولین چیزی که گفتند این بود که؛ این عکس‌ها مونتاژ است؟ گفتم، نه. با دوربین آنالوگ گرفته ام.خلاصه با همه این اوصاف این گالری و گالری‌های دیگر کارهایم را نپذیرفتند و باعث شدند مسیر کاری من با سماجتم برای انجام این کار تغییر کند. خانمی که در طراحان آزاد بود هم بسیار باشخصیت و شعور بود، اما چون در این بازار افتاده است احتمالا چاره‌ای جز این ندارد.

این اولین نمایشگاه شما در خارج از کشور است؟

وقتی از ایران خارج شدم اولین قصدم این بود که با ایده‌ای جدید به دنیای عکاسی بپردازم. می‌خواستم تجربه‌هایی را که در این سال‌ها به دست آورده بودم به کار بگیرم برای یک فضای تازه‌تر. به ترکیه که آمدم شرایط به گونه‌ای شد که در استانبول با یکی از گالری‌دارها به جهت رابطه‌ای که با یکی از دوستان داشت قرار و مدار برگزاری همان نمایشگاهی را که در تهران برگزار کرده بودم گذاشتم. ایده را برایش تعریف کردم و او خوشش آمد و پیشنهاد کرد در گالری اش نمایشگاهم را برگزار کنم.

ایده این نمایشگاه از کجا آمد؟

ایده این نمایشگاه در ابتدا خیلی معمولی بود. این بود که وقتی کسی زنگ می‌زند و از من می‌خواهد به استانبول برویم برای عکاسی یا به جزیره بالی یا خیلی جاهای دیگر، با خودم فکر کردم چرا کسی نمی‌خواهد در همین تهران خودمان در بناهای تاریخی‌اش برویم عکس بگیریم؟ حتما که نباید سگ بغل کنیم تا عکس‌هایمان زیبا شود، نباید جامپینگ کنیم تا عکسمان خوب شود. در ابتدا به همین سادگی بود. با خودم فکر کردم کنار برج آزادی و برج میلاد و امامزاده یحیی و امامزاده صالح و مسجد سپهسالار و دانشگاه تهران و شمس‌العماره و بازار تهران از سوژه‌هایم عکس بگیرم. این ایده را در قالب عکس‌هایی از یک عروس با لباس عروسی و چادر مشکی در این مکان‌ها ثبت کردم. من ترجیح می‌دهم سوژه‌ام در کنار ابنیه‌ تاریخی شهرم عکس بگیرد، نه استانبول و پاریس. این واکنش به نگاه غلطی بود که حس کردم خیلی‌ها دارند.