یک غارنوردی نیمه‌حرفه‌ای

نیوشا امینیان
راهنمای تور

روزهای اول کار من به‌عنوان تورلیدر با یکی از خاطره‌انگیزترین سفرهایی که تا به حال رفته‌ام همراه بود؛ یک غارنوردی نیمه‌حرفه‌ای!پیش از هر چیز باید کمی ‌از غارها برایتان بگویم. غارها، ‌این دالان‌های اسرارآمیز که گاه میلیاردها سال عمر دارند، از شگفت‌انگیزترین جاذبه‌های اطراف ما هستند. در کشور ما‌ ایران، غارهای بیشماری برای انواع سفرها و گروه‌ها وجود دارد. برخی از غارها در دسته غارهای توریستی قرار دارند؛ این غارها معمولا ‌ایمن‌سازی شده‌اند، دارای روشنایی هستند و شما می‌توانید خودتان از راه‌های ‌ایمن در غار گردش کنید. ‌این غارها اگرچه بخشی از زیبایی‌هایشان را به شما عرضه می‌کنند، اما به دلیل آنکه برای حضور گردشگران آماده شده‌اند برخی از ویژگی‌های دیگرشان را از دست داده‌اند. باید بدانید که حتی حضور یک انسان اگر با خودش هیچ نور یا مواد آلوده‌کننده‌ای هم به داخل غار نبرد، برای آن غار آسیب‌رسان است و می‌تواند به اکوسیستم‌های زیادی آسیب بزند. برخی از غارها نیز بسیار هیجان‌انگیز هستند و پر از اسرار. ‌این غارها معمولا در حال بررسی هستند و حضور گردشگران در آنها ممنوع است و تنها تیم‌های حرفه‌ای و پژوهشگران به آن ورود می‌کنند.اما برخی از غارها در میانه ‌این دو هستند. هم هیجان‌انگیزند و هم‌ ایمنی دارند اما شما برای ورود به آنها نیاز به برخی از تجهیزات حرفه‌ای دارید. این را هم نباید فراموش کنید که هرگز بدون راهنمای کارکشته نباید به آنها وارد شوید. با این همه می‌توانید مطمئن باشید که گردش هیجان‌انگیزی خواهید داشت و چیزهایی می‌بینید که پیش از ‌این به آنها فکر هم نکرده‌اید.

آغاز راه

حالا برگردیم به سفری که من داشتم:

در یکی از روزهای ماه اسفند قرار شد همراه با یک لیدر بسیار حرفه‌ای و یک گروه از همسفران به یکی از غارهایی که در دسته سوم قرار می‌گیرند سفر کنیم؛ غار یخ‌مراد. در ‌این غار پدیده‌های بسیار زیبایی رخ می‌دهند که بهترین زمان برای دیدن آنها از اواخر زمستان شروع می‌شود و تا اوایل بهار ادامه دارد. بگذارید بگویم که یخ‌مراد اصلا کجا واقع شده؟ این غار حدود 65 کیلومتری شهر تهران و در حوالی روستای آزادبر گچسر قرار دارد. راه ورود به آن از جاده چالوس است و از جاذبه‌های گردشگری استان البرز محسوب می‌شود. با توجه به آنکه فاصله ما با غار زیاد نبود، حدود ساعت 6 صبح با جمع شدن تمام همسفران به سمت آن حرکت کردیم. راهنمای اصلی سفر که تجربه رفتن به ‌این غار را برای بیش از بیست بار داشت، در ابتدای مسیر برای همسفران توضیحاتی ارائه کرد و به برخی از سوالات همسفران درباره غار و غارنوردی پاسخ داد.

حدود دو ساعت بعد ما در یکی از رستوران‌های جاده چالوس در حال صبحانه خوردن بودیم. ‌این رستوران که یکی از قدیمی‌ترین‌های ‌این مسیر بود به‌وسیله دو پدربزرگ مهربان اداره می‌شد. صاحبان رستوران خودشان با دقت و حوصله برای ما نیمرو درست کردند و با سلیقه بسیار زیاد آن را با مارچوبه، گوجه و خیارشور تزیین کردند. تمام‌ اینها کنار نان سنگک داغ، صبحانه‌ای تمام عیار را ساخته بود تا یک سفر خوب را آغاز کنیم.پس از صبحانه ما مسیرمان را به سمت روستای آزادبر ادامه دادیم.‌ این روستا با فاصله خیلی کمی ‌از شهرستانک قرار دارد و پیدا کردن آن بسیار آسان است. برای رسیدن به دهانه غار و ورود به آن، از یک بخش کوهستانی گذشتیم و به‌جایی رسیدیم که ادامه مسیر با ماشین ممکن نبود.

از ماشین پیاده شدیم. پیش از هر چیز باید تمام همسفران کلاه‌ایمنی مخصوص غارنوردی خود را تحویل می‌گرفتند و قبل از به راه افتادن از سلامت ‌این کلاه‌ها اطمینان پیدا می‌کردیم.در غارنوردی به دلیل آنکه عارضه‌ها از هرجایی سربرآورده‌اند و شمایی که بار اول است به غار وارد می‌شوید از جای تک تک آنها اطلاع ندارید، ممکن است هر لحظه با یکی از آنها برخورد کنید. ‌این بسیار خطرناک و آسیب‌زننده است اما می‌توان ‌این خطر را با به سر گذاشتن یک کلاه ‌ایمنی مخصوص به حداقل رساند.بعد از کلاه‌ها نوبت کفش‌ها بود. خوب است بدانید که کفه کفش ورود به غار باید محکم و به ‌اندازه کافی گرم باشد. امکان لیز خوردن و آسیب‌دیدن آن باید بسیار کم باشد و از همه مهم‌تر آنکه نباید باکفش‌های نو به هیچ برنامه طبیعت‌گردی و به‌خصوص غارها بروید؛ چراکه خیلی زود کفش‌هایتان دیگر با شما راه نمی‌آیند.

قسمت آخر بررسی‌ها مربوط به وسایل روشنایی بود. غارهای نیمه‌حرفه‌ای مسیریابی شده‌اند و برخی از قسمت‌های آن‌ ایمن‌سازی شده اما در آنها هیچ وسیله روشنایی وجود ندارد و به همین دلیل برای ورود به آنها باید با خودتان یک منبع روشنایی ببرید. بهترین وسیله هدلمپ است که یک لامپ کوچک پرنور که با یک کش روی پیشانی قرار می‌گیرد. خوشبختانه بیشتر همسفران ما با‌ این وسیله آشنا بودند و هدلمپ به همراه داشتند و تنها نکته‌ای که باید به آنها می‌گفتیم این بود که هر هدلمپی باید همراه وسایل شارژ یا باتری اضافه حمل‌ونقل شود تا در برنامه‌های طولانی در میانه راه روی پیشانی شما از همراهیش ناامید نشوید!

پس از بررسی این سه مورد مهم، به سمت دهانه غار حرکت کردیم. از جایی که پیاده شده بودیم تا غار حدودا 40 دقیقه پیاده راه بود. تمام راه با برف پوشیده شده بود. ما شهرنشینان هم نمی‌توانستیم از ‌این فرصت چشم بپوشیم. پس قبل از غارنوردی با جنگ گلوله‌های برفی چند دقیقه‌ای را گذراندیم. لیدر اصلی برنامه، از پایین یک کوه دهانه غار را که تقریبا در قله قرار داشت، به ما نشان داد و برایمان توضیح داد که در همان مسیری که او گام می‌گذارد ما هم قدم بگذاریم؛ چرا که عمق برف زیاد است و باید با‌ایمنی بیشتری حرکت کنیم. از پایین کوه تا بالای آن نیز حدود 30 دقیقه کوهپیمایی کردیم. در مسیر، همسفران عکاسی و زاویه‌های مختلفی را برای پیدا کردن بهترین کادرها بررسی می‌کردند. اما در ‌این مسیر مورد بسیار مهمی ‌را یاد گرفتم و آن ‌این بود که در راه کوهنوردی کسی که از بالا در حال حرکت است و متوجه لغزیدن قطعه سنگی و غلتیدن آن به پایین می‌شود باید آن را با صدای بلند اطلاع بدهد تا کسانی که در ادامه مسیر هستند در معرض خطر نباشند.

در پیشگاه غار

حالا ما روبه‌روی دهانه غار بودیم؛ دریچه‌ای که با گردش زمزمه باد در آن، اسرارآمیزترین صحنه‌ای را ساخته بود که من به عمر ندیده بودم. داخل غار تاریک، بی‌صدا و بی‌حرکت بود و بیرون غار ما بودیم؛ مشتاق، بی‌صبر و پر از هیجان.پیش از ورود به غار، راهنمای برنامه به گروه درباره جهت‌های کلی حرکت، مناطق خطرناک و ‌اینکه هیچ‌کس از گروه به هیچ عنوان نباید جا بماند، توضیح داد. حالا دیگر ما وارد غار شده بودیم. هدلمپ‌ها یکی یکی روشن می‌شد و نورهای کوچک و بزرگ روی زمین و دیواره‌ها می‌انداخت. کف غار یخ‌زده و سنگلاخی بود و همان اول غار،کلاه‌های ما با سقف و دیواره‌ها برخورد می‌کرد. اما کمی ‌بعد یاد گرفتیم که چگونه باید حرکت کنیم و چگونه نور را تنظیم کنیم تا دید بهتری داشته باشم و بتوانیم از نور هدلمپ‌های همدیگر هم کمک بگیریم.

ما از چند دالان و سالن غار گذشتیم، در مسیر، غارنبشته‌های گوناگونی بود. پس از حدود نیم ساعت گشت‌وگذار در یخ‌مراد راهنمای برنامه در محلی ‌ایستاد و از همه خواست تا نور را به سمت قسمتی متمرکز کنند. آنجا زیباترین چیزی بود که من در یک غار دیده بودم. شاید در کتاب‌های درسی خود استلاکتیت و استلاگمیت را یادتان بیاید. جاذبه‌ای در غارها که از قطره قطره چکیده شدن آهک و املاح دیگر در سقف و کف غار ‌ایجاد می‌شود؛ در غار یخ‌مراد ‌این پدیده به جای آهک و املاح با یخ ساخته شده بود؛ جنگلی از ستون‌های یخی، زیبا، کمیاب و شکننده. برای دیدن آنها باید فاصله مناسب را رعایت می‌کردیم و نباید در موقع عکاسی به ‌این ستون‌ها ضربه وارد می‌شد؛ چرا که با از بین رفتن هرکدام از ‌این یخ‌ها امکان ‌ایجاد مجدد آن تا مدت‌های طولانی وجود ندارد. از‌ اینجای غار به بعد، ما گاه و بیگاه به ‌این یخ‌های زیبا برمی‌خوردیم تا به یک سالن بزرگ در میانه غار رسیدیم. این سالن شکلی تقریبا دوار داشت و دیواره‌های آن بسیار بلند بود. راهنما از ما خواست هر کسی جای مناسبی پیدا کند و بنشیند و بعد از آنکه همه نشستند، گفت «هدلمپ‌هایتان را خاموش کنید.»

بعد از خاموش شدن تمام هدلمپ‌ها تاریکی محض ما را احاطه کرد؛ آنقدر تاریک که چشم به آن عادت نمی‌کرد و آنقدر عجیب که تجربه آن لذت‌بخش و بی‌نظیر است. در میان تاریکی، راهنما برای ما یک موزیک بی‌کلام ملایم پخش کرد. موسیقی و تاریکی در من حس ذره‌ای در خلأ را‌ ایجاد می‌کرد؛ انگار به آغاز آفرینش خود رسیده بودم، روز نخستین، خلأیی در‌اندیشه دریاها.پس از موسیقی دوباره هدلمپ‌ها را روشن کردیم تا راهنما برای ما درباره نام غار یعنی «یخ‌مراد» توضیحاتی دهد. راهنما برای ما گفت آن‌طور که به نظر می‌آید نام ‌این غار بر اساس افسانه‌ای محلی گذاشته شده است. در قدیم مردم فکر می‌کردند یخ‌های‌ ایجاد شده در ‌این غار می‌توانند بیماری‌ها را شفا دهند و به همین دلیل برخی از ستون‌های یخی براساس ‌این افسانه تخریب می‌شدند. اما خوشبختانه در عصر حاضر با پیشرفت علم و بالا رفتن سطح دانش مردم، از آن افسانه تنها نامی ‌خاص بر ‌این غار مانده و البته مردم بومی ‌به سبب ارزشمندی طبیعی غار بیش از پیش از آن حفاظت و نگهداری می‌کنند.

زمان بازگشت

دیگر وقت بازگشت بود. ما مسیرمان را از همان راهی که آمده بودیم به سمت دهانه غار ادامه دادیم. در بین راه، راهنما برای ما وقت‌های استراحت کوتاهی در نظر می‌گرفت و در همان زمان‌ها اطلاعات مفیدی درباره غارها به ما می‌داد. برای مثال در یکی از گذرگاه‌ها برای ما گفت که در ‌ایران غار با گازهای سمی ‌تاکنون کشف نشده است یا اینکه معمولا جریان هوا در غارها منظم و مطبوع است؛ مگر آنکه سیستم آن غار متفاوت باشد. کم‌کم نور دهانه ورودی خودش را به ما نشان می‌داد. باید پیش از خروج چشم‌هایمان را آماده نور آفتاب می‌کردیم؛ پس برای ‌این کار قبل از خروج کمی ‌داخل غار ‌ایستادیم و با عینک‌های آفتابی از غار بیرون رفتیم. غار که یکی از خانه‌های نخستین بشریت است بر خلاف دل پر از سنگش، دوست داشتنی و مهربان بود؛ دریچه‌هایی به سمت عمق چند میلیارد ساله زمین که در هر گام شما را شگفت‌زده خواهد کرد و تجربه‌ای فراموش نشدنی را برای شما رقم خواهد زد.

یک غارنوردی نیمه‌حرفه‌ای