فرهنگ زندگی شاد در ادبیات

محمد بقایی(ماکان)
نویسنده، پژوهشگر و مترجم حوزه ادبیات

شادی مفهومی است که از دیرباز در فرهنگ ایران جایگاه ویژه‌ای داشته و به آن بسیار اهمیت داده می‌شده است. در سنگ‌نوشته‌های باقی مانده از دوران باستان، مانند سنگ‌نوشته داریوش و خشایار شاه در گنج‌نامه همدان، آمده است؛ «بزرگ است اهورامزدا که این زمین را آفرید و آن آسمان را آفرید و شادی را آفرید.» از اینجا می‌توان دریافت که مقوله‌ای به نام شادی تا چه میزان در فرهنگ کهن ایران اهمیت داشته؛ تا آنجا که یکی از ارزش‌ها یا صفات پروردگار «آفریدن شادی»ها بوده است و اهمیت آن را به میزان آفرینش آسمان و زمین می‌دانسته‌اند. در یک معنای تفسیری این جمله به این مفهوم است که اگر شادی نبود، کائنات هم معنایی نداشت.

همین اندیشه بعدها در فرهنگ ایرانی به‌صورت‌های مختلف شاخ و برگ پیدا کرد و به گونه‌های تازه سربرآورد. از آن جمله‌اند جشن‌ها و مراسم نشاط‌انگیز که در طول هر سال برگزار می‌شد. ما این جشن‌ها را با نام جشن ایرانی می‌شناسیم چنانچه در آیین مزدیسنا هرگاه که نام روز با نام ماه برابر می‌شود، آن روز را جشن می‌گیرند و در آن جشن یکی از مواهب الهی را ستایش می‌کنند که آخرین آنها در سال جاری جشن تیرگان بوده است که در سیزدهمین روز تیر ماه برگزار شد. در این جشن اسطوره آرش و همچنین ایزد باران گرامی داشته می‌شوند. جشن‌هایی از این دست در نخستین روز فروردین که با نام جشن نوروز برگزار می‌شود و دیگر ماه‌های سال نیز برگزار می‌شود که تمامی آنها به نوعی ستایش از مواهب الهی است. ما در حال حاضر در میان تمام جشن‌های دیگر تنها جشن نوروز را برپا می‌کنیم. همین اندیشه در طول تاریخ ادب فارسی هم رسوخ پیدا کرد.

اگر کهن‌ترین متن موجود در فرهنگ ایرانی، یعنی گاتاهای زرتشت را مورد توجه قرار دهیم متوجه می‌شویم که در این متن در موارد متعدد به مقوله‌ای به نام «شادی» تاکید بسیار شده است. همین اندیشه در ادب فارسی به خصوص در شعر هم رواج پیدا کرد. همچنین تداوم این اندیشه را در برخی آثار تربیتی منثور مانند قابوس‌نامه، اخلاق ناصری و امثال اینها نیز می‌توان مشاهده کرد که بر کنار نهادن مسائل غمگین و رو آوردن به امور شاد تاکید دارند. شادی اصولا سازنده و محرک است حال آنکه غم و اندوه مایه سکون و عدم تحرک است. به همین علت هم در شعر فارسی از قدیم‌ تا کنون کمتر شاعری را می‌بینیم که مخاطب خود را به شادی و روی آوردن به موضوعات زندگی‌ساز ترغیب نکرده باشد. از جمله منوچهری هزار سال پیش از این در این زمینه گفته است: «شاد زی با سیاه چشمان، شاد / که جهان نیست جز فسانه و باد.»

یا فردوسی به خصوص در شاهنامه بر این موضوع بسیار تاکید کرده است، از جمله در این بیت معروف که می‌فرماید: «چو شادی بکاهد، بکاهد روان/ خرد گردد اندر میان ناتوان.» اگر جامعه را به قول برخی اندیشمندان به‌صورت یک شخص تصور کنیم، این شخص در صورت گذراندن ایام خود در غم و اندوه، طبیعتا دارای ذهنی وقاد (روشن خاطر و تیزهوش) نخواهد بود. این مشکلی جدی است که در جوامعی اینچنینی نیز قابل مشاهده است. امروزه همه جوامعی که می‌سازند، تولید می‌کنند و اهل ابتکار و خلاقیت هستند اگر در احوالشان دقت شود می‌توان دید که فضای زندگی آنان آمیخته به شادی و نشاط است. شگفت اینجا است که در جوامع عقب‌مانده که اصطلاح مودبانه آن «کشورهای رو به توسعه» است، به رغم آگاهی از آثار منفی تکثر غم و اندوه در جامعه و دوری از شادی که موجب انسداد ذوق‌ها و ذهن‌های بارور می‌شود، باز هم بر آن شیوه‌ای از سررشته‌داری فرهنگی تاکید دارند که عاملی بازدارنده در پرورش ذوق و ذهن شخص جامعه است.

اما آنچه باید مورد توجه مدیریت کلان فرهنگی قرار گیرد این است که جریان فضای شاد در یک جامعه باید بر اساس ویژگی‌های اصیل فرهنگی شکل گیرد. اگرنه با برنامه‌های نمایشی و ویترینی که هر از گاهی در سالن‌های سرپوشیده و سرباز به قصد ایجاد نشاط در مردم تشکیل می‌شود، نتیجه مطلوبی به بار نمی‌نشیند و تلاشی است که بی‌گمان به هدر خواهد رفت. زیرا اشاعه شادی در جامعه نیاز به برنامه‌ریزی دقیق بر بنیاد اصول روان‌شناسانه، جامعه‌شناسانه و فرهنگی عمیق دارد که آن هم بدون مشورت با خبرگان این حوزه‌ها و کارشناسانی که در این زمینه‌ها دود چراغ خورده‌اند، حاصل نمی‌شود.