خصوصی سوزی!

دنیای اقتصاد- رسول بهروش: سال‌ها است که صدای اعتراض مردم و منتقدان نسبت به استفاده فوتبال ایران از اموال عمومی به گوش می‌رسد. حالا دیگر همه متفق‌القول هستند که نباید پول ساخت بیمارستان و مدرسه و نوانخانه را صرف ارتقای اتومبیل ستاره‌ها کرد و ترتیبی داد که اهداف ملی و عمومی به سود فوتبال زیان‌ده ایران نادیده گرفته شوند. با این همه اما، مشکل اینجاست که دقیقا کسی نمی‌داند در این حوزه چطور باید به سمت خصوصی‌سازی پیش رفت و به وضعیت نامطلوب فعلی پایان داد؟ طی سال‌های اخیر برخی از سرمایه‌گذاران با انگیزه‌های مختلف رو به تیم‌داری در فوتبال ایران آورده‌اند، اما تقریبا تمام این تجربه‌ها برای باشگاهداری غیردولتی با شکست روبه‌رو شده است. اینکه چرا چنین اتفاقی رخ می‌دهد، می‌تواند دلایل گوناگونی داشته باشد.

زندان؛ عاقبت کار مالکان باشگاه‌های خصوصی

بدون تردید یکی از بزرگ‌ترین مشکلات بخش خصوصی برای حضور در فوتبال، ناتوانی در زمینه رقابت با نمایندگان دولت بوده است. حقیقت آن است که یک فرد یا گروه سرمایه‌گذار هرچقدر هم که بنیه مالی قدرتمندی داشته باشند باز یارای رقابت برابر با دولت را ندارند. به عنوان نمونه اواخر دهه ۸۰ تیم شیرین‌فراز در استان کرمانشاه با مالکیت خصوصی ظهور کرد و توانست انرژی مثبتی را در این منطقه تولید کند، اما آفتاب اقبال این باشگاه خیلی زود در ستیز با تیم‌های ثروتمند دولتی غروب کرد تا فرجامی غیر از سقوط زودهنگام پیش روی شیرین‌فراز باقی نماند. مشکلات این تیم تا جایی ادامه پیدا کرد که بسیاری از رسانه‌ها از زندانی شدن فرمان کریمی- مدیرعامل شیرین‌فراز- به خاطر بدهی و مشکلات مالی خبر دادند. باشگاه مزبور در نهایت در سال ۱۳۹۱ به دلیل آنچه «دریافت کمک‌های دولتی» عنوان شد، به «راهیان کرمانشاه» تغییر نام داد. این، سرنوشت تلخ کار خصوصی در فوتبال ایران است. وقتی باشگاه‌های دولتی هیچ الزامی برای بازگشت هزینه ندارند و بعضا بدون حد و مرز پول خرج می‌کنند، آتشی برپا می‌شود که دودش مستقیما به چشم تیم‌های نحیف خصوصی می‌رود. در شرایطی که همه جای دنیا به شکلی گسترده تلاش می‌شود تیم‌های دولتی به بخش خصوصی واگذار شوند، اینجا این باشگاه‌های خصوصی هستند که ناتوان از امرار معاش، ناچار به دامان دولت پناه می‌برند!

در فضیلت شهرت!

یکی دیگر از مهم‌ترین موانعی که در مسیر خصوصی‌سازی فوتبال ایران وجود دارد، انگیزه‌های نامناسب سرمایه‌گذاران است. در حقیقت ورزش به خاطر محبوبیت فوق‌العاده‌ای که از آن سود می‌برد نقش یک «ویترین» شیک را برای بسیاری از تجار ثروتمند ایفا کرده است. خیلی از آنها بدون اینکه اشرافی در این زمینه داشته باشند وارد گود شده‌اند و با مقداری هزینه، به شهرتی قابل توجه دست یافته‌اند. برای بعضی از این سرمایه‌گذاران، نفس شهرت و لذت بردن از آن هدف بوده است، اما برخی دیگر از این موهبت به سوی کسب منافع بیشتر پل زده‌اند. بعضا دریافت وام‌های کلان و کم‌بهره یا برخورداری از امتیازات ویژه در امور اداری و بوروکراتیک به عنوان مقصود سرمایه‌گذاران از حضور در ورزش ایران مطرح شده است. بنابراین هیچ چیز عجیبی نیست که این گروه از مالکان توفیقی در اداره باشگاه‌ها به دست نیاورند. وقتی آقایان نه تخصصش را دارند و نه اصلا برنامه‌ای برای کارهای بلندمدت و اصولی ریخته‌اند، چطور می‌توان کامیابی را انتظار کشید؟ می‌آیند، عکس‌های‌شان را می‌گیرند، گیر و گرفت‌های اداری‌شان را رفع می‌کنند و می‌روند. آنچه باقی می‌ماند، پیکر شرحه‌شرحه تیم‌های خصوصی است که اصل واگذاری باشگاه‌ها را زیر سوال می‌برد.

فوتبال، دولت مستعجل

طی این دو دهه اخیر اما، یک اتفاق عجیب در مورد بسیاری از سرمایه‌گذاران خصوصی رخ داده؛ آنجا که فوتبال برای آنها نقش «دولت مستعجل» را بازی کرده است. ماجرا این است که خیلی از این افراد بلافاصله بعد از خرج کردن پول در فوتبال به شهرت و محبوبیت رسیده‌اند و به سرعت طعم خوشبختی را چشیده‌اند، اما روزهای خوش خیلی زود گذشته و سرمایه‌گذاری در ورزش برای‌شان دردسرساز شده است. به نظر می‌رسد قرار گرفتن در کانون توجهات باعث شده برخی حساسیت‌ها نسبت به آنها افزایش پیدا کند و این گروه از سرمایه‌گذاران را با مشکلات شدید مواجه کند. علی شفیعی‌زاده، مالک استقلال اهواز که از او به عنوان نخستین آبراموویچ ایرانی یاد می‌شد در حال حاضر بنا به دلایلی ناچار به جلای وطن شده است، امیرمنصور آریا بعد از تملک داماش گیلان به فساد اقتصادی متهم شد، در مورد زنوزی، مالک باشگاه گسترش فولاد خبری تحت عنوان آزادی با وثیقه ۵۰۰میلیارد تومانی منتشر شد و البته بابک زنجانی هم به عنوان مالک تیم راه‌آهن کماکان روزهایش را پشت میله‌های آهنی می‌گذراند. به این فهرست همچنان می‌توان اسامی دیگری نیز افزود. مساله کلیدی این است که یا فعالیت اقتصادی در فوتبال عاری از سود ایران طوری است که اغلب برای چهره‌های جنجالی جذابیت دارد یا حضور در این عرصه پرسروصدا روند برخورد قضایی با سرمایه‌گذاران مساله‌دار را تسریع می‌کند. هرچه باشد تکلیف یک مساله کاملا روشن است؛ اینکه فوتبال ایران با این شکل از خصوصی‌سازی هرگز آینده روشنی پیش روی خودش نمی‌بیند.

آن مرد «درویش» بود

با این همه اما نمی‌توان به همه آنهایی که پول‌های‌شان را در مسیر فوتبال خرج کردند، با شک و تردید نگاه کرد. خیلی پیش‌تر از آنکه بابک زنجانی در مقابل لنز عکاسان با انگشتانش عدد ۶ را نشان بدهد یا حسین هدایتی استخدام نلو وینگادا را به هواداران پرسپولیس هدیه کند، یک نفر در این فوتبال بود که از صمیم قلبش به جوانان خدمت می‌کرد. مسعود درویش، مالک باشگاه شموشک نوشهر در طول دوران حیاتش سال‌ها بی‌منت و بدون سروصدا تیم‌داری کرد و مقدمات معرفی فوتبالیست‌های فراوانی را فراهم آورد. بازیکنانی مثل میثم بائو، محسن یوسفی، سهراب انتظاری، محسن بنگر و رحمان احمدی که فرشته نجات تیم ما برای صعود به جام‌جهانی شد، همگی در شموشک درویش رشد کردند.

بر خلاف خیلی از آنها که بعد از اولین ریالی که برای فوتبال خرج کردند به ژست گرفتن در مقابل دوربین‌ها مشغول شدند، مالک شموشک چنان درویشانه زیست که مطبوعات بعد از مرگش در سال ۸۸ به ندرت توانستند تصویری از او برای چاپ پیدا کنند.

وقتی از زمین به آسمان می‌بارد

الگوی کشورهای موفق نشان می‌دهد خصوصی‌سازی واقعی در فوتبال با بیرون رفتن «تدریجی» سرمایه‌های دولتی ممکن می‌شود؛ یعنی کار را به بخش خصوصی می‌سپارند، اما دولت در سال‌های ابتدایی واگذاری همچنان به تیم‌ها کمک می‌کند تا مالکان جدید زمین نخورند. آنچه طی سال‌های اخیر در ایران رخ داده اما به کلی وارونه بوده است؛ چیزی شبیه بارش باران از زمین به آسمان! اینجا دولت هیات‌مدیره باشگاه‌هایی مثل پرسپولیس و استقلال را تعیین کرده و اتخاذ همه تصمیمات را در انحصار خودش نگه داشته، اما از چند چهره ثروتمند برای سرمایه‌گذاری دعوت به عمل آورده است. این یعنی به جای آنکه دولت به بخش خصوصی کمک کند، بخش خصوصی به تداوم مالکیت دولتی یاری رسانده است! اخیرا تلاش‌هایی برای بر هم زدن این رویه صورت گرفته، اما هنوز هیچ نشانه‌ای از یک تحول موفقیت‌آمیز پیدا نشده است.