جامعه شناسی مدیریت
امیررضا پوررضایی دانش مدیریت را بی شک نمیتوان از علوم محض دانست و بهتر است آن را ترکیب پیچیده ای از علوم انسانی و هنر خواند و بدون آنکه از ارزش علمی آن بکاهیم، لازم است که به بعد هنری مدیریت توجه جدی بنماییم. به عبارت دیگر، لازم است که توجه کنیم با آموزش صرف از کسانی که توان و استعداد مدیریت ندارند، نمیتوان مدیر ساخت. اما نکته مهم این است، از افرادی که در یک سطح خاص توان مدیریت دارند، میتوان با آموزش، مدیر بهتر و کارآمدتری ساخت و شرایطی را فراهم کرد که مدیر از یک سو به خود و همکارانش فشار بیدلیل نیاورد و از سوی دیگر برای خود و حوزه مدیریتش مفیدتر بوده و بهرهوری بیشتری برای سازمان به ارمغان بیاورد.
امیررضا پوررضایی دانش مدیریت را بی شک نمیتوان از علوم محض دانست و بهتر است آن را ترکیب پیچیده ای از علوم انسانی و هنر خواند و بدون آنکه از ارزش علمی آن بکاهیم، لازم است که به بعد هنری مدیریت توجه جدی بنماییم. به عبارت دیگر، لازم است که توجه کنیم با آموزش صرف از کسانی که توان و استعداد مدیریت ندارند، نمیتوان مدیر ساخت. اما نکته مهم این است، از افرادی که در یک سطح خاص توان مدیریت دارند، میتوان با آموزش، مدیر بهتر و کارآمدتری ساخت و شرایطی را فراهم کرد که مدیر از یک سو به خود و همکارانش فشار بیدلیل نیاورد و از سوی دیگر برای خود و حوزه مدیریتش مفیدتر بوده و بهرهوری بیشتری برای سازمان به ارمغان بیاورد. در این نوشته کوتاه به دنبال این مطلب هستیم تا به موضوعی که عمدتا زیرمجموعه دانش تجربی مدیران با تجربه امروز است، بپردازیم. یعنی نگاه و درک جامعه شناختی مدیر از جامعه تحت مدیریتش. رشد این نگاه جامعه شناختی کمک شایان توجهی خواهد بود به هنر مدیریت. لزوم بومی سازی علم مدیریت اگر بپذیریم که مدیریت را بهتر است که یک علم صرف ندانیم و آن را آمیزهای از علم، هنر و استعداد های شخصی به حساب آوریم، آنگاه به این نتیجه خواهیم رسید که در عین توجه به اصول و یافته های علم مدیریت و به ویژه علم مدیریت روز، لازم است نگاهی جدی به بستر پیاده سازی مدیریت، یعنی جامعه ایران امروز داشته باشیم. نگاهی دقیق و از منظر جامعه شناسی تاریخی- جغرافیایی به مشخصات امروز جامعه ایران. در هر علمی که نتایج آن در بستر اجتماعی پیاده خواهد شد لازم است که این نگاه جامعه شناختی به آن علم افزوده شود و فاکتورهای اجتماعی در این مورد در نظر گرفته شوند. به عبارت دیگر ما نمیتوانیم همانگونه که آخرین یافته های علوم محض و علوم تجربی مثل مکانیک و پزشکی را در کشور مان پیاده میکنیم، یافته های علم اقتصاد یا مدیریت را با اطمینان پیاده کنیم و از نتایج آن مطمئن باشیم. از سوی دیگر لازم است با نهایت هوشیاری از علم روز دنیا مطلع و بهرهمند باشیم و همواره با بومیسازی علومی که بدون بومیسازی نمیتوانند برای ما سودمند باشند، از آخرین دستاوردهای بشری بهره مند شویم. اینکه انسان ایرانی با انسان غربی، ژاپنی و آفریقایی متفاوت است، گمان نمیکنم که محل اختلاف باشد.آنچه که میتواند محل اختلاف نظر باشد این است که انسان ایرانی امروز به راستی چه مشخصاتی دارد و حامل چه تجربه و نگاه تاریخی - جغرافیایی و حتی مشخصات ژنتیکی است؟ از سوی دیگر با فرض اینکه با دقتی قابل قبول روشن شد انسان ایرانی امروز چه مشخصاتی دارد،حال این سوال مهم پیش میآید که با این انسان چگونه برخورد کنیم که بهترین نتیجه را در کوتاه مدت و بلند مدت به همراه داشته باشد؟ مدیریت بر جامعهای اقبالگرا در حوزه جامعه شناسی مدیریت در ایران موارد زیادی وجود دارد که شایسته توجه جدی است. یکی از نکته ها یی که خوب است در باره انسان ایرانی در نظر بگیریم این است که هزاران سال اصلیترین محل درآمد انسان ایرانی کشاورزی دیم و دامپروری بوده است. هر دوی این امور نیز وابستگی شدیدی به بارش باران داشته و بارش باران را هم در فلات ایران باید از مقوله شانس تلقی کرد تا مقوله کار. پس بی انصافی است اگر پدران خود را بدون در نظر گرفتن این موارد متهم کنیم که چرا به کار بهایی نمیدادند و بیشتر عقیده داشتند که برای داشتن رفاه بیشتر باید شانس بیاورند نه اینکه کار کنند. در این نوشته قصد نداریم به تجربههای اخیر و اقتصاد نفتی بپردازیم. تنها به این اشاره اکتفا میکنیم که بعد از پیدا شدن نفت در کشور این تجربه نامبارک تکرار شد. فقط این بار به جای باران، منبع شانس نفت بود. چگونه میخواهیم این تجربه هزاران ساله را که تا همین الان درستی آن برای افراد هر روز اثبات میشود و به نظرم دیگر وارد ژن انسان ایرانی شده، از او بگیریم و به او بگوییم تو هر چه بیشتر و بهتر کار کنی نتایج بهتری خواهی گرفت؟ اگر چنین نکنیم چگونه در دنیایی که کار اصالت دارد، جامعه خودمان را به رفاه و جایگاهی که شایسته آن است برسانیم؟ مدیران برخاسته از جامعه ای اقبالگرا با زیر ساخت فکری کشاورزی دیمی: اگر نگاهمان را از جامعه تحت مدیریت به سمت جامعه مدیران برگردانیم و به بررسی آنها بپردازیم به این نتیجه خواهیم رسید که این گروه کوچک نیز مردم همین جامعه هستند و هیچ تفاوت ماهیتی با آن گروه بزرگی که تحت مدیریت آنها هستند ندارند. حوزه ای که ما در آن در حال گفتوگو هستیم،حوزه علوم انسانی است و در این حوزه هیچ چیز قطعی و شامل همه افراد نیست. مدیران ما حتی در بخش خصوصی نگاهی اقبال گرایانه به مسائل دارند و این باعث شده که برنامه ریزی، پشتکار، وجدان کار، مشتری مداری واقعی و نگاه کارشناسی، جایگاهی نیمه تزئینی در تصمیمگیریها داشته باشد. این نگاه باعث میشود مواردی که به نتایج مطلوب میرسد علتش شانس و زرنگی قلمداد شود و آنچه که به نتیجه مطلوب نمیرسد بد شانسی و نداشتن پارتی و حاکم بودن رابطه در کارها باشد. به نظر اقدام برای اصلاح این نوع نگاه مدیران، سادهتر و شدنیتر از اقدام برای اصلاح یک گروه بزرگ و تحت مدیریت است. میتوان احتمال داد این گروه از آمادگی و توان ذهنی بالاتری برای پذیرش این مفاهیم برخوردارند و اگر این اصلاح درباره آنها موفقیت آمیز باشد آنها در حوزه تاثیر خود آن را جاری میکنند. لزوم رشد فرهنگ مدیریت و فرهنگ کار با توجه به آنچه گفته شد برای رسیدن به ایرانی آبادتر، مثل تمام زمینههایی که میشناسیم، نیاز داریم که در بُعد فرهنگی رشد کنیم تا این رشد به سهم خود زمینه را برای رشد اقتصادی فراهم کند. مدیریت به عنوان مهارت و هنری که با پیشرفت اقتصادی بشر گره خورده است، در ایران امروز نیازمند یک تحول عمیق فرهنگشناختی از مدیریت اصالت اقبال به مدیریت اصالت کار است. همینطور و در گامهایی موازی لازم است برای جامعه تحت مدیریت بعد از هزاران سال، به ترتیبی قانع کننده و با کارفرهنگی مستمر در کنار سیاستگذاری و قانون گذاری هدفمند روشن شود، آنچه که امروز میتواند آنها را به رفاه بیشتری برساند،کار است.
ارسال نظر