برنامه 5، 10 و 15 ساله ترسیم کنید
چرا سینما نتوانسته است از دهه ۷۰ تا امروز رابطه خود را با مردم نه تنها حفظ کند، بلکه هر روز این رابطه به سردی بیشتر گراییده است؟ نبض سینما مگر بدون مخاطب می‌تواند همچنان به تپش ادامه دهد؟
آیا سینماگران در این دو دهه توانسته‌اند به وظایف حداقلی خود نسبت به مردم عمل کنند؟ چه رابطه‌ای بین مطالبات مردم از دولت و مردم از سینماگران و دولت از مردم و دولت از سینماگران یا سینماگران از دولت و سینماگران از مردم برقرار است؟ آیا تحقق مساوی این مطالبات برای این سه ضلع امکان‌پذیر است؟ آیا امکان رشد و توسعه سینما بدون در نظر گرفتن فضای کلی فرهنگ و هنر یا به‌طور مشخص رابطه سرانه مطالعه واقعی مردم و میزان فیلم دیدن آنان متصور است؟ آیا بدون زایش تفکرات جدید در حوزه فلسفه و علوم انسانی و به قول معروف ایجاد کرسی‌های واقعی آزاد اندیشی در دانشگاه‌ها و حوزه‌های علمیه و ارتقای سطح تولیدات و بالطبع امکان توجه قشر تحصیلکرده به سینما میسر است؟ آیا نبود زیرساخت‌های نمایشی در ۱۰۴۰ شهر از ۱۱۸۰ شهر کشور و موجود بودن تنها ۲۴۰ پرده نمایش سینمایی در تنها ۶۰ شهر کشور و عدم دسترسی ۲۴ میلیون نفر جمعیت شهرنشین به سینما می‌توان نسبت به توسعه سینما خوشبینانه صحبت کرد؟ آیا کشوری را سراغ دارید که بیش از دو دهه با بحران مخاطب سینمایی مواجه باشد و همچنان یکی از مهم‌ترین شاخص‌های فرهنگی یک کشور یعنی «میزان سرانه سینما رفتن مردم» به‌عنوان بحران اصلی آن سینما باشد و همچنان به تولیدات غیرکیفی به‌اصطلاح سینمایی خود اصرار بورزد؟ آیا کشوری را در دنیا می‌شناسید که قیمت محصولات سینمایی نمایش خانگی آن به مراتب کمتر از بهای بلیت سینماهایش باشد: در تمام کشورهای دارای سالن سینما فیلم دیدن اختصاصی در منزل با خرید یک نسخه دیجیتالی فیلم سینمایی هزینه‌ای بیش از ۳۰۰ درصد از هزینه سینما رفتن دارد، به این معنا که قیمت یک نسخه لوح فشرده فیلم سینمایی در اروپا بین ۲۰ تا ۲۵ یورو و هزینه خرید یک بلیت سینما در حدود ۱۰ یورو است. آیا در کشوری که می‌خواهد در حوزه تولیدش رقابت سالم برقرار باشد، دولتی را سراغ دارید که از تولیدکنندگان غیرکیفی خودش با پرداخت سوبسید حمایت کند؛ بیش از دو دهه تولیدکننده‌ای به‌دلیل این حمایت‌ها ورشکست نشده است! آیا در کشوری که مردم آن مسلمان و فرهنگ دوست هستند و سینما دچار بحران مشروعیت است امکان پیشبرد سیاست‌های توسعه‌ای سینما هست؟ مردم به طور سرانه در سال ۹۱ کمتر از ۱۰ دقیقه فیلم در سینما دیده‌اند و به زبان سینمایی یعنی هر ۹ سال یکبار ایرانیان سینما می‌روند و این آمار یعنی بحران مشروعیت سینما در بین مردم. آیا در کشورهای دارای سالن سینما سیاست‌هایی را سراغ دارید که میانگین هر ۳ سال سیاست‌های سینمایی‌اش چرخش ۱۸۰ درجه‌ای داشته باشد؟ آیا در کشوری با ادعای سینما داشتن، می‌توانید نمونه‌ای از تشکیل سازمان سینمایی را مثال بیاورید که گردش سینماهای اکران کشور شان ۳۰ میلیارد تومان باشد و هزینه اداری سازمان سینمایی‌اش ۲۵ میلیارد تومان در یک سال؟ آیا امکان رشد سینما در کشوری که گردش مالی خرید تلویزیون آن سالانه ۱ میلیارد دلار باشد و قاچاق فیلم‌های به نمایش درآمده در این دستگاه‌های تصویری بیش از ۵۰۰ میلیارد تومان و گردش سینماهای آن ۳۰ میلیارد تومان وجود دارد؟ آیا در کشوری که سینماگران شاخص آن شاه نشین و رانت‌خوار معرفی می‌شوند و کارنابلدها بر مسند «تولید غیر کیفی فاخریسم» می‌نشینند امکان ساخت فیلم خوب کیفی هست؟ آیا امکان توسعه سینما به‌عنوان یک جزیره مستقل از سایر بخش‌های اقتصادی، سیاسی، آموزشی، صنعتی و... کشور متصور خواهد بود؟ و سوالات بی‌شمار دیگری که فرع بر این سوالات است.

پاسخ به سوال‌ها، اولین قدم است
نگارنده معتقد است هر عزیزی که بر مسند مدیریت سینمایی دولت یازدهم تکیه خواهد زد، چاره‌ای ندارد جز اینکه ابتدا نسبت به پیدا کردن پاسخ این پرسش‌ها به همراه فعالان خبره سینمایی اصرار بورزد تا بتواند ضمن تبیین واقعیت بحرانی سینمایی در بدنه سینمایی کشور و ضرورت باز تعریف رابطه سینما با سایر بخش‌های صنعتی، اقتصادی، سیاسی، آموزشی، مذهبی و... و نهادینه کردن مطالبات بحق سینما در نهادهای بالادستی حاکمیت و مراجع دینی کشور تصویر شفاف و روشنی از واقعیات سینمایی برای همگان ترسیم کند و از همه مهمتر کارکرد منحصربه‌فرد «سینما» را در عصر تبادلات فرهنگی به‌عنوان پیشروترین ابزار فرهنگی کشور داشته باشد تا بتواند ضمن بازتعریف مناسبات خود با مردم داخل کشور نسبت به تعریف دوباره این سفیر فرهنگی و اقتصادی کشور «درصورت رشد» نیز نقش خود را به درستی ایفا کند. آمریکا و هندوستان فارغ از محتوای تولیدات فرهنگی‌شان مگر در افکار عمومی جهان به غیر از سینما و تا حدودی موسیقی با مدیوم دیگری آیا شناخته می‌شوند؟ جمهوری اسلامی ایران اگر بخواهد اهداف فرهنگی و هنری خود را نزدیک به ۴ دهه بخواهد به درستی به جهانیان انتقال دهد چاره‌ای ندارد، جز اینکه با تکیه بر داشته‌های فرهنگی و هنری خود «۳ هزار سال تمدن و فرهنگ غنی» و اتکا به هنرمندان مجرب خود، سهم «سینما» را به‌صورت اختصاصی و با رابطه عمیق آن با سایر بخش‌های موثر اجتماع، اقتصاد، آموزش، سیاست، صنعت و... تعریف کند وغیر از این اگر بشود همانند این ۳ دهه و نیم (و ایضا همانند ۸ سال گذشته) باید شیفته‌وار بر بحران‌های بی‌شمار خود نگاه بیندازد و افسوس زمان‌های بر باد رفته را بخورد.

رسیدن به مطالبات واقعی سینما در این چهار سال غیر ممکن است
و کلام آخر: رسیدن به مطالبات واقعی سینما در ایران (منظورم نه فقط مطالبات سینماگران و نه فقط مطالبات دولت است) در این دوره ۴ ساله غیرممکن است و در صورتی که سینما در ایران بخواهد رشد و توسعه داشته باشد البته به‌همراه سایر شاخص‌های مهم کشور، چاره‌ای نداریم جز اینکه برنامه ۵ ، ۱۰ و ۱۵ ساله سینمای کشور را تنظیم نماییم و در اسناد مراجع بالادستی نظام تعریف نماییم تا بتوانیم پس از ۴ دولت دیگر از سینمای ایران در تمام ابعاد داخلی و خارجی لذت ببریم. این آرزو دست یافتنی است؛ اما با برنامه و نظارت دراز مدت تدریجی و پایدار.