میل احمقانه گریستن در شب‌های شکست

آلبر کامو در دانشگاه الجزیره تحصیل کرد و از سال ۱۹۲۸ تا ۱۹۳۰ به‌عنوان دروازه‌بان برای تیم نوجوانان آنجا بازی کرد. البته او در سال ۱۹۲۸ فوتبال را در باشگاه ورزشی مون پانسیه آغاز کرد. او اگرچه از فوتبال لذت می‌برد، بعدها به یکی از دوستانش گفت بدون تردید تئاتر را به فوتبال ترجیح می‌دهد. اما با ابتلا به سل در ۱۷سالگی، دوران ورزشی او نیز به اتمام رسید. کامو در جایی از زمان حضورش در دروازه گفته: «یاد گرفتم توپ هرگز آن‌طور که انتظارش را دارید نمی‌آید. این به من در زندگی کمک زیادی کرد.»

ادواردو گالئانو، نویسنده اروگوئه‌ای، گفته کامو نمی‌خواسته کفش‌هایش خراب شود، برای همین دروازه‌بان شد تا زیاد ندود. هربرت لوتمن، نویسنده بیوگرافی آلبر کامو، هم نوشته او در بچگی آنقدر نحیف و کوچک بوده که هم‌تیمی‌هایش برای محافظت، او را درون دروازه می‌گذاشتند. پاتریک مک‌کارتی، نویسنده کتاب «کامو: بیگانه»، نیز بُعد دلاورانه دروازه‌بانی را که داوطلبانه و بیگانه است به این برنده نوبل مربوط دانسته، چون دروازه‌بانی نسبت به هر پست دیگری کمتر جزئی از تیم است و گفته: «احتمالا کامو هم از همین خوشش آمده». اما روژه گرنیه، نویسنده و روزنامه‌نگار فرانسوی، دلیل دیگری دارد: «شاید چون دروازه آدم را یاد صحنه می‌اندازد و دروازه‌بان توی آن احساس می‌کند که مثل یک هنرپیشه است.» این به طور تلویحی اشاره‌ای است به عشق و علاقه آینده کامو به تئاتر.

هرچند که کامو پس از ۱۷سالگی دیگر نتوانست فوتبال بازی کند اما همیشه تا پایان عمر یک تماشاگر پروپا‌قرص فوتبال باقی‌ ماند. او در دهه ۱۹۵۰ در مصاحبه با یک مجله ورزشی درباره تیم سابقش، RUA، گفت: «احساساتی می‌شوم… چقدر تیمم را دوست داشتم. به خاطر شادی پس از پیروزی، آن‌گاه که با خستگی پس از تلاش در هم می‌آمیزد… چقدر بی‌نظیر! و همچنین به خاطر میل احمقانه گریستن در شب‌های شکست…»