نامههای مشهور: نامه ملکالشعرا بهار به همسرش
تقریبا از شما نیمه قهرم
به سودابه بهار
قربانت بروم. مراسله عزیزت را زیارت کردم. روحم تازه شد و شعفم بیاندازه گشت. دیروز تو روز من را خوش کردی خوش؛ اما عزیزم هرچه در مصاحبه ساکت و بیحرفید، در مراسله، عربینویس و عبارت پردازید. من میل دارم هرچیزی طبیعی باشد. سادهنویسی و همان چیزی که انسان میخواهد بگوید، همان را گفتن و نوشتن بهتر از فکر کردن و عبارت پیدا کردن است. راست است اوایل برای کسانی که کم کار کردهاند کم چیز نوشتهاند مشکل است که بتوانند مقاصد قلبی و احساسات باطنی خود را روی کاغذ بیاورند ولی رفتهرفته به مجاهدت و کوشش میتوان اینطور شد. با کوشش و سعی به همه چیز میتوان رسید. امیدوارم بهزودی سبک چیزنویسی شما تغییر کند. یعنی من خودم باید شما را به کار وادارم. و با شما سروکله بزنم تا سبک نویسندگی جدید را بلد شوید و از عبارات قدیمی که ابدا
نه اثر دارد و نه قشنگی از او باقی مانده است صرفنظر فرمایید. حالا نمیشودبه شما این تحمیل را روا داشت. این از وظایف من است.
باری عزیزم اگر احوالم را میپرسی، خوب است. همانقدر که تو از تاخیر عروسی و تعویق ملاقات کسل و اندهناکی، من چندین برابر کسلم ولی امیدوارم بهزودی از شر آدمهای پدرسوخته و طول و تفصیل اینها خلاص شده، شما هم کارهاتان تمام شود. چون شما پریروزها ابدا با من صحبت نکردید. من هم تقریبا از شما نیمه قهرم و دیگر قبل از شب موعود میل ندارم شما را ملاقات کنم. برای اینکه بر من ثابت شده ملاقات من برای شما اسباب خوشی نیست. تمام را به سکوت و بهت میگذرانید و مرا مجبور میکنید که مثل بچهها شوخی کرده و حرفهای پرت و پریشان بگویم. باز هم بیفایده باشد و شما حرف نزنید. در اینصورت آیا بهتر نیست که شما را اذیت نکرده باشم و خودم را هم غصه نداده باشم؟ منتظر وصول خط شریفت هستم.
قربانت میروم- م.بهار