محمدصادق جنان‌صفت

وقت و زمان، در هر پلک‌زدنی و آن به آن می‌آید و جان و جسم، رفتار و کنش آدمیان را متاثر می‌کند و چون باد می‌رود. خوشبختی نوع انسان، یکی هم این است که زمان، پیر و جوان، شاه و گدا، دانشمند و عامی، سیاه‌پوست و سفیدپوست، ایرانی و آمریکایی، کشاورز و کارگر، کارخانه‌دار و بانکدار را یکسان نگاه می‌کند و هیچ آدمی در هیچ دوره‌ای و با هر میزان اقتدار و شکوه هرگز چنان نیرومند نیست که آن را نادیده بگیرد و مقهورش کند. این‌گونه اگر نبود، حتما روزگار بر آدمیان سخت‌تر و تنگ‌تر می‌شد و ناتوانان رنج عظیم می‌بردند و زورگویان، زندگی آدمی را تباه‌تر می‌کردند.

روزهای بهاری این ویژگی را دارند که چشم و گوش انسان را باز و تیز می‌کنند تا گذر زمان را روشن و واضح‌تر ببینند و بشنوند. طبیعت در بهار زنده می‌شود و به آدمی یاد آور می‌شود که نو به نو شدن در ذات و نهاد او نیز پنهان شده و همتی باید کند تا آن را از قوه به فعل درآورد. بهار که می‌آید، ایرانیان بر پایه آیین دیرین آماده جشن و شادمانی می‌شوند و با هر میزان از دارایی و ناداری به استقبال روزهای سبز می‌روند. این روزها اما شاید فرصتی باشد که هر شهروند ایرانی از دولتمرد گرفته تا کارگر و کشاورز، روشنفکر و کارخانه‌دار، استاد و دانشجو، شاغل و بیکار، دقایقی را به کارنامه سال سپری شده اختصاص دهند و چشم‌انداز و افق آینده را نیز نگاه کنند. حتما در این ارزیابی، روزهای اندوهبار و ناراحت‌کننده در کنار روزهای شاد و بالنده را با دقت بیشتر در برابر دیدگان خواهیم آورد و نارسایی و کاستی‌ها را در کنار دانایی و توانایی قرار خواهیم داد. می‌دانیم اما زندگی

بی فراز و نشیب همچون رانندگی در اتوبانی فراخ و خلوت است که راننده را کرخت و بی‌حس می‌کند و خواب را به چشمان او می‌آورد.

زندگی بدون فراز و فرود نبوده و نخواهد بود و مسوولیت و تعهد در ذات آن قرار دارد و هر شهروندی به میزانی که در اختیار و وظیفه دارد، باید برای آسایش همنوعان تلاش کند. هر شهروند ایرانی در روزهای آغاز بهار زیبا و قشنگ و در خلوت خویش برای خود و خانواده، دوستان و فامیل، بهترین آرزو و دعا را دارد. نگارنده نیز آرزوی بزرگش این است که هم میهنان بردبار از شر تورم و گرانی که تجسم و تبلور شیطان است، در امان باشند. این همزاد شیطان و دیو پلید اگر مهار نشود و آزادانه و بی‌پروا عمل کند، روز و روزگار میلیون‌ها ایرانی را سیاه و تباه می‌کند و دسترنج آنها را در آتش خود می‌سوزاند و نابود می‌کند. یک آرزوی دیگرم - که آرزو و دعای همه دلسوزان این مرز و بوم است- رهایی خانواده‌های اسیر شده در پنجه اجاره‌نشینی بی‌رحم است و می‌دانم که عبور از این رنج جانکاه چقدر خوشبختی و خرسندی برای مستاجران به همراه دارد. این دو آرزو در یک مسیر قرار دارند و توانایی‌های این آب و خاک به اندازه‌‌ای است که برآوردن آنها را ممکن می‌کند. به امید روزهایی که شهروندان ایرانی در جای جای این مرز و بوم از پلیدی‌های تورم مصون باشند.