محمود صدری

از زمستان ۱۳۵۸ که نخستین رییس‌جمهوری ایران برگزیده شد تا زمستان امسال، سپهر سیاسی - ایدئولوژیک ایران تغییراتی به خود دیده که بدون فهم آنها، نمی‌توان انتخابات بهار آینده را تبیین و تحلیل کرد. انتخابات سال ۱۳۵۸ محصول وفاق نسبتا بالای انقلابیون بود. انقلابیون آن سال، طیف گسترده‌ای از نیروهای مذهبی و ملی بودند که متفقا با سه دشمن مشترک یعنی بقایای رژیم پیشین، معارضان مرامی (نیروهای غیرمذهبی، طرف‌داران لیبرالیسم غربی) و تجزیه‌طلبان می‌جنگیدند. در پی پیروزی نخست انقلابیون بر دشمنان و رقیبان - و حتی در بعضی موارد در همان گرما گرم نبرد مشترک - تعارض‌های درون جناحی سر برآورد و ملیون و بنی‌صدری‌ها از اردوگاه انقلابیون طرد شدند.

از سال ۱۳۶۱ که سال اتمام این فرآیند بود تا سال ۱۳۷۶، سیاست ایران به مداری کمابیش ثابت چرخید و جابه‌جایی‌ها در قوه مجریه، از جنس تغییر سلایق و روش‌های ملک‌داری تلقی می‌شد. حتی تفاوت‌های بنیادی هاشمی رفسنجانی و میرحسین موسوی در زمینه مسائل اقتصادی، در پرتو ضرورت‌های دوران جنگ، تفسیر می‌شد و تحلیل غالب این بود که دولت سازندگی ادامه منطقی و تکمله ضروری دولت دفاع مقدس است. شاید از همین رو بود که بازندگان انتخابات مجلس چهارم و انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۶۸ مناصب را از دست دادند، اما قدرت سیاسی و اجتماعی خود را حفظ کردند و حتی بسیاری از بزرگان سیاسی دولت جنگ، در دولت سازندگی هم بزرگ ماندند.انتخابات دوم خرداد ۱۳۷۶ صورت‌بندی ثابت و خطی بالا را در پاره‌ای زمینه‌ها به هم زد. رییس دولت پس از دوم خرداد با تاسی به سلف خود، رابطه با بقایای دولت پیشین را یکسره قطع نکرد و پیوستگی نوک هرم قدرت حفظ شد، اما در بدنه اجتماعی، گسستی بزرگ حادث شد.این گسست، جامعه را به دو پاره معارض یعنی اصلاح طلب و غیراصلاح طلب تبدیل کرد. تلاش‌های سه سیاست‌مدار بزرگ آن دوران، یعنی هاشمی رفسنجانی، سید محمد خاتمی و ناطق نوری برای رفع کدورت‌ها و اجماع یاران انقلاب راه به جایی نبرد و در سال ۱۳۸۴ که ایرانیان برای انتخابات ریاست جمهوری نهم آماده می‌شدند، شکاف سیاسی بزرگی، در ایران پدید آمد که دیگر از جنس اختلافات سلیقه‌ای پیشین نبود.

این بار، شعار تغییر که توسط محمود احمدی‌نژاد و حامیان او مطرح شده بود، از نوع تغییر در روش‌های اجرایی فراتر رفت و رنگ نقد کامل گذشته را به خود گرفت. این شعار نیرومند و موثر به شکست نامزدهای همه جریان‌های سیاسی شناخته شده عصر جمهوری اسلامی انجامید و فصل تازه‌ای در روابط جناح‌های سیاسی گشود. رییس‌جمهور جدید، آن گونه که در تبلیغات انتخاباتی‌اش گفته بود، نظمی تازه ایجاد کرد که خوشایند سیاست‌مداران و جناح‌های سیاسی قدیمی نبود.احمدی‌نژاد با تغییر دادن روش‌های توزیع قدرت سیاسی و امکانات اقتصادی، نسل تازه‌ای از یاوران سیاسی را به میدان آورد که با گذشتگان شباهت چندانی نداشتند. این تحولات موجب فعال‌تر شدن گسل اصلاح‌طلب و غیراصلاح‌طلب‌ شد و حتی شاخه‌هایی از جریان غیراصلاح‌طلب، رقیبان اصلاح طلب خود را نیروهای خارج از نظام و برانداز توصیف کردند.در انتخابات پیش‌رو که قرار است خرداد سال آینده برگزار شود، این خطر وجود دارد که عقبه اجتماعی سیاست‌مداران رقیب، برای منکوب کردن یکدیگر این گسل را فعال کنند و دو قطبی انقلاب و ضدانقلاب یا اصلاح طلب و غیراصلاح طلب شکل بگیرد. ترکیب محتمل رقیبان انتخابات سال آینده به این شکل است که دو جریان دگرگونی خواه، یعنی فاتحان دو انتخابات پیشین ریاست‌جمهوری، رو‌به‌روی هم صف آرایی خواهند کرد و از آنجا که جنس تغییرات مورد نظر این دو اردوگاه در تعارض کامل با یکدیگر قرار دارد، رای دهندگان ایرانی ناچار به گزینشی بزرگ و پارادایمی خواهند بود.یعنی این که ناچارند به این تلقی ناگوار تن دهند که پیروزمندان انتخابات آینده، فاتحان همیشگی و بازندگان انتخابات، مغلوبان همیشگی خواهند بود. چنین برداشتی، انتخابات را از مجرای طبیعی خارج می‌کند و کار ویژه اصلی آن را که گردش ادواری نخبگان سیاسی است، زایل می‌کند.حال آن که قرار نیست در کشوری که مدام در آن انتخابات برگزار می‌شود، کسی یا جناحی از آینده نا امید باشد و شکست در انتخابات را پایان کار تلقی کند.اما این تصویر هولناک، تنها راه پیش‌رو نیست. رقیبان سرسخت انتخابات آینده، باز هم دشمن مشترکی دارند که ضرورت دفع آن، مصلحت بزرگتری را پیش روی آنان می‌گذارد. اقتصاد ایران در سال ۱۳۸۸ و شاید سال پس از آن، روزگار خوشی نخواهد داشت و نبرد سیاسی جناح‌ها می‌تواند این روزگار را ناخوش‌تر کند. به همین علت شاید صدایی بلندتر از صدای یک یادداشت نویس مطبوعاتی لازم باشد که به رقیبان انتخابات بهار آینده گوشزد کند که رجعت در همه حال عقب‌گرد به حساب نمی‌آید و شاید وقت آن رسیده باشد که به همان روش خطی سال‌های ۱۳۶۰ تا ۱۳۷۶ بازگردیم و منصب ریاست‌جمهوری را منصبی اجرایی به شمار آوریم، نه آوردگاهی برای تغییرات سیاسی - ایدئولوژیک و دگرگونی در گفتمان عقیدتی؛ البته بعید نیست واقعیت‌های اجرایی، این درس را به سید محمد خاتمی و محمود احمدی نژاد، آموخته باشد. اگر چنین باشد، باید ایرانیان به خود تبریک بگویند و منتظر روزهایی باشند که رقیبان انتخاباتی به جای استفاده از مفاهیم مبهم و موسعی مانند جامعه مدنی و مردم سالاری از سویی و عدالت و خدمت‌گزاری از سوی دیگر، از واژگانی قابل سنجش مانند نرخ بیکاری، نرخ رشد اقتصادی، نرخ جذب سرمایه‌، میزان کسری بودجه و نظایر اینها سخن بگویند که قبول و رد هر شکل آن، منتقد را از گردونه اصلاح و انقلاب، بیرون نیندازد.