P5_2_50101_1402402111_10762406235328122.957124250_1 copy

قدرت عاریه‌ای: مبانی نظری

پس‌ازآن می‌توان مساله‌ قطر را با نوع بدیلی از قدرت توضیح داد. این نوع بدیل در این چارچوب است که می‌توان مفهوم قدرت عاریه‌ای را بیان کرد. مشارکت رابرت دال در ایجاد مبانی نظری قدرت عاریه‌ای (که همان‌طور که قبلا توضیح داده شد) مبتنی بر رویکرد قدرت رابطه‌ای است که همه انواع دولت‌ها (با منابع محدود یا بزرگ قدرت) را قادر می‌سازد تا قدرت را در دست بگیرند (از جمله قطر) مساله‌ای حیاتی است. علاوه بر این، با توجه به بحث‌های جانشینان فکری دال، با گنجاندن بازیگران غیردولتی در تعریف «دارندگان قدرت‌» و با توضیح روابط بین بازیگران دولتی و غیردولتی از طریق تئوری توازن قوای بیشتر بسط یافته که پول را به‌جای خشونت برای ایجاد ائتلاف‌ها امری محوری در نظر می‌گیرد، همه به توضیح راهبردهای قطر برای اعمال قدرت کمک می‌کند. این وجه تمایز اصلی از انواع قدرت موجود است: قدرت عاریه‌ای تنها مبتنی بر ظرفیت یک دولت نیست؛ اگرچه می‌پذیرد که کلید ائتلاف بین یک بازیگر دولتی و غیردولتی، ظرفیت مالی یک دولت است، بلکه همچنین متکی بر ویژگی‌های کیفی یک بازیگر غیردولتی با تاثیر فراملی شناخته‌شده‌اش است. به همین دلیل، مشارکت‌های فکری دال، به‌ویژه در چارچوب بحث قدرت اجتماعی به‌طور عمیق مورد بررسی قرار خواهد گرفت. آنها به‌عنوان پایه‌های نظری قدرت عاریه‌ای هستند.

مفاهیم قدرت اجتماعی بخشی و غیربخشی

دو مفهوم اصلی قدرت در علوم اجتماعی به‌ویژه برای تحقیق مرتبط هستند که دال بر مبنای آن مبانی رویکرد قدرت رابطه‌ای را بر اساس آنها معرفی کرد. اینها بخشی و غیربخشی هستند که از سوی محققان به‌عنوان «وبری» و «پارسونی» شناخته می‌شود. مفهوم پارسونی غیر بخشی یا حاصل جمع غیر صفر، قدرت را از طریق مشروعیت بخشیدن می‌نگرد. این درک از قدرت مبتنی بر رویکردهای افلاطون و ارسطو است و توسط محققان معاصری مانند پارسونز، بیرشتد و آرنت مورد استفاده قرار گرفت. در مقابل، مفهوم مقطعی یا وبری، قدرت را برحسب روابطی که در آن A بر B تاثیر می‌گذارد و این رابطه با علاقه‌ B در تضاد است، درک می‌کند. وبر بیان می‌کند: «قدرت این احتمال است که یک بازیگر در یک رابطه‌ اجتماعی در موقعیتی باشد که بتواند اراده‌خود را به‌رغم مقاومت، صرف‌نظر از مبنایی که این احتمال بر آن استوار است، انجام دهد.»

محققانی که از رویکرد مقطعی برای تعریف قدرت پیروی می‌کنند، کمک قابل‌توجهی به نظریه‌های قدرت داشته‌اند که توسط بسیاری از محققان مدرن پذیرفته‌شده است. درحالی‌که ممکن است گفته شود هابز و جانشینان فکری او «به شکل بی‌پایان درباره قدرت قانون‌گذاری کرده‌اند»، ماکیاولی و فرزندان فلسفی‌اش «آنچه قدرت انجام می‌دهد را تفسیر کردند.» به نظر می‌رسید که ماکیاولی به‌طور آشکار علاقه‌مند به خدمت به قدرت، به‌جای تثبیت قدرت، آن‌طور که هابز بود، است. دیدگاه مکانیکی هابز از یک مدل علیت و «عامل» با محققان «مدرن»، مانند دانشمندان علوم رفتاری‌ای همچون دال، همسو است. بر اساس این دو برداشت متفاوت از قدرت، بحث قدرت جامعه بین پیروان رویکرد قدرت مقطعی شکل گرفت و سهم دال در این بحث محوری است.

بحث قدرت جامعه

بحث قدرت جامعه بین علمای کثرت‌گرا (دانشمندان علوم رفتاری) و دانشمندان نخبه‌گرایی که گاهی به عنوان نئوماکیاولیست‌ها شناخته می‌شوند، پدید آمد که دغدغه‌شان حکومت نخبگان بود. یکی از بنیان‌گذاران نخبه‌گرایی –موسکا- می‌گوید که حکومت نخبگان یک ضرورت است و درعین‌حال در هر زمینه‌ دیگری غیرقابل‌ تصور است. این ضرورت یک نظم اجتماعی را ایجاد می‌کند که بر اساس «تعهد» و «برنامه‌ریزی» سازمان‌دهی شده است، با گروه‌های نخبه که نظم را تولید و قدرت را در دستان خود متمرکز می‌کنند. همان‌طور که کلگ استدلال می‌کند، نخبه‌گرایان درک بسیار نادرستی از چیستی قدرت دارند. دال -که به‌دلیل پیشنهاد مفهوم «رابطه‌ای» از قدرت در پایه و مبنای قدرت عاریه‌ای نقش اساسی دارد- اولین کسی بود که نظریه‌ نخبگان را به چالش کشید و «بحث قدرت جامعه» را گشود. کثرت‌گرایان بر این باورند که قدرت در سیستم جهانی به‌طور گسترده توزیع شده است و بنابراین دولت-ملت‌ها و بازیگران غیردولتی را به یک اندازه مهم می‌دانند. این رویکرد قدرت را چندبعدی می‌داند: قدرت می‌تواند در یک بُعد رشد کند و در بُعد دیگر به‌طور همزمان کاهش یابد.

ابعاد اصلی قدرت عبارتند از ابزار، گستره، دامنه، وزن و هزینه. به گفته‌ دال، ابزار «یک کنش میانجی‌گرانه توسط A بین پایه A و پاسخ B» است که در آن پایه شامل همه‌ منابع (مانند اعمال، اشیا و فرصت‌ها) است که می‌تواند برای تاثیرگذاری بر رفتار دیگری مورد سوءاستفاده قرار گیرد. دال دامنه را به‌عنوان طیفی از پاسخ‌های B به رابطه تعریف کرد که بالدوین آن را به‌عنوان این احتمال اصلاح کرد که یک بازیگر ممکن است به‌طور متفاوت به موضوعات مختلف پاسخ دهد.

در این میان، گستره، حوزه‌ای است که در آن قدرت یک بازیگر نسبت به قدرت دیگران در نظر گرفته می‌شود. یک دولت-ملت ممکن است قدرت زیادی در یک گستره‌ منطقه‌ای داشته باشد؛ اما قدرت کمی در سطح جهانی یا جاهای دیگر داشته باشد. دال همچنین وزن را ترسیم می‌کند، این احتمال که رفتار B تحت تاثیر A است یا می‌تواند باشد. در نهایت، هزینه A و B در هنگام اندازه‌گیری قدرت مرتبط هستند یعنی تعیین اینکه «برای دولت A اعمال قدرت چقدر «ارزان» است.» تبیین دال از قدرت، چارچوبی را برای ظهور رویکرد قدرت رابطه‌ای فراهم کرد که با ایده قدرت اجتماعی ارائه‌شده توسط نخبگان در تضاد است. علاوه بر این، از ابعاد اصلی قدرت رابطه‌ای (ابزار، گستره، دامنه، هزینه و وزن) برای اندازه‌گیری قدرت استفاده می‌شود.دال این فرضیه‌ نخبه‌گرایانه را که وجود یک گروه مشخص از مردم در درون نظام سیاسی ممکن است از سطح قدرت بیشتری نسبت به دیگران برخوردار باشد، نقد کرد. او مطرح می‌کند که برای شناسایی یک نخبه، باید آن دسته از افراد را در یک گروه شناسایی کرد که دیدگاه‌هایشان به‌طور منظم در موضوعاتی که اختلاف‌نظر وجود دارد، غالب است.

9781032215822 copy