نویسندگان: مایکل دی سوین، ونیان دنگ و اوبه ری لسکور
ترجمه: محمدحسین باقی

چین به‌عنوان کشوری سوسیالیستی هرگز به‌دنبال هژمونی یا بلعیدن دیگران نیست حتی اگر در آینده قدرتمند بشود؛ در عرصه نظامی، این کشور همواره در موضع دفاعی خواهد بود. به همین دلیل است که دنگ شیائوپینگ تاکید می‌کرد که «استراتژی ما همواره دفاعی بوده است و پس از 20 سال همچنان دفاع استراتژیک باقی خواهد ماند؛ حتی اگر در آینده مدرن شویم، بازهم دفاع استراتژیک خواهد بود.»

تصور این است که «ما حمله نخواهیم کرد مگر اینکه مورد حمله قرار‌گیریم؛ اگر مورد حمله قرار بگیریم، قطعا دست به ضدحمله خواهیم زد.» با این حال، بر حسب منطق نظامی، تاکید بر دفاع از خود به هیچ‌وجه منفعلانه نبوده بلکه ترکیبی است از دفاع از خود و ابتکار عملی که دربرگیرنده استراتژی‌ها و تاکتیک‌های انعطاف‌پذیر است به منظور دستیابی به هدف پشتیبانی از امنیت ملی. تفکر هسته‌ای چین بازتاب خصلت دفاع فعالی است که در فلسفه کلی دفاع ملی این کشور یافت می‌شود؛ فلسفه‌ای که براستفاده از اقدامات دفاعی برای پاسخ به تهدیدات نظامی از سوی دشمنان قوی تمرکز دارد. براساس فرضیات موجود در این استراتژی، چین دست به یک حمله تهاجمی در مقیاس وسیع علیه کشور دیگر نخواهد زد. از این‌رو، هر جنگی که شامل چین هم شود قطعا باید به‌خاطر دشمنانی باشد که به این کشور حمله می‌کنند و عرصه نبرد هم قلمرو خود چین خواهد بود. در این وضعیت، منطقی‌ترین گزینه سیاسی «آغازگر نبودن» است و این به‌طور مستقیم بازتاب الزامات ذاتا دفاعی استراتژی هسته‌ای چین است.

برای شروع، «آغازگر نبودن» در استفاده از تسلیحات هسته‌ای به این معنا است که این تسلیحات فقط یک نقش در استراتژی امنیتی چین دارند: بازداشتن دولت‌های هسته‌ای دیگر از حمله هسته‌ای به چین. دولت چین بارها در کتاب سفید خود درمورد دفاع ملی نشان داده است که براساس پایبندی این کشور به استراتژی هسته‌ای دفاع از خود «هدف اساسی همانا بازداشتن کشورهای دیگر است از استفاده یا تهدید به استفاده از تسلیحات هسته‌ای علیه چین.» تا زمانی که یک کشور شروع به حمله نکند یا تهدید به انجام چنین حمله‌ای نکند، تسلیحات هسته‌ای چین هیچ تهدیدی را متوجه کشوری نمی‌کند؛ با این حال، کشوری که درصدد انجام حمله‌ای هسته‌ای علیه چین است، باید انتظار تلافی هسته‌ای برای چنین حمله‌ای را داشته باشد. چین چندین شهر بزرگ در کشور حمله‌کننده را با موشک‌های هسته‌ای خود هدف خواهد گرفت و آن کشور با تبعات فاجعه‌بار تسلیحات هسته‌ای مواجه خواهد شد. این واکنش، کشورهای دیگر را از حمله هسته‌ای یا وارد آوردن ضربه هسته‌ای به چین دلسرد خواهد کرد. بنابراین به هدف بازدارندگی دست یافته‌ایم. سیاست آغازگر نبودن کاملا بازتاب ماهیت کاملا دفاعی استراتژی هسته‌ای چین است.

تاثیر بازدارندگی‌ که چین امیدوار به دستیابی به آن است و استراتژی‌های بازدارندگی‌ای که کشورهای غربی به اجرا در می‌آورند در ماهیت کاملا از یکدیگر متمایز هستند. این به آن خاطر است که استراتژی هسته‌ای چین اساسا دفاعی است و به‌طور کامل بر ممانعت از جنگ هسته‌ای تمرکز دارد؛ درحالی‌که استراتژی‌های به اصطلاح بازدارندگی کشورهای غربی - به‌ویژه آمریکا- هم مبتنی بر جنگ و هم پیروزی در نبرد هسته‌ای هستند و از این رو، در ماهیت، بیشتر تهاجمی هستند. طی مسابقه تسلیحات هسته‌ای در کوران جنگ سرد، آمریکا و شوروی جمعا بیش از 60 هزار کلاهک هسته‌ای داشتند. این تعداد یعنی به مبارزه طلبیدن منطق و کاملا فراتر از نیازهای دفاعی معقول شان بود. با این حال، این نتیجه استراتژی‌های بازدارندگی‌شان بود. افزون بر این، یک جنبه از استراتژی بازدارندگی آمریکا دولت‌های غیرهسته‌ای را هدف می‌گیرد؛ به‌ویژه آن دسته از کشورهایی که در ستیز با آمریکا قرار دارند. آمریکا از تسلیحات هسته‌ای به‌عنوان ابزاری مهم برای تهدید و باج‌گیری از این کشورها استفاده می‌کند. بنابراین استراتژی بازدارندگی هسته‌ای آمریکا در واقع ستون قدرتی است که حامی هژمونی آمریکا است. دقیقا به همین دلیل ارائه شده در بالاست که چین میلی ندارد که عبارات موجود در تئوری بازدارندگی هسته‌ای غربی را وارد استراتژی هسته‌ای خود کند. با این حال، برخی دانشمندان غربی (و برخی دانشمندان چینی) مایل به این کار هستند و چنین برچسبی را برای استراتژی هسته‌ای خود به مثابه «بازدارندگی محدود» و «بازدارندگی حداقلی» می‌پذیرند. این مفاهیم سطحی ماهیت کاملا دفاعی استراتژی هسته‌ای چین را قلب می‌کنند.

دوم، توسعه تسلیحات هسته‌ای چین و پایبندی آن به سیاست آغازگر نبودن بازتاب روح دفاع از خود و دستیابی به برتری با ضربه زدن است آن هم پس از اینکه ابتدا دشمن ضربه خود را فرود آورد که در واقع، جنبه‌های مهمی از استراتژی دفاع فعالانه است. چین باید از یک قابلیت اساسی بازدارنده هسته‌ای برای حفظ امنیت برخوردار باشد؛ بدون آن، دفاع فعال فقط حرفی پوچ است. در مواجهه با تهدید جدی هسته‌ای برخاسته از ایالات‌متحده طی جنگ سرد، چین چاره‌ای نداشت جز توسعه تسلیحات و قابلیت‌های هسته‌ای خود؛ بنابراین مائو و دیگر رهبران تصمیمی فوق‌العاده دشوار و حساس برای اتخاذ این تصمیم در 15 ژانویه 1955 گرفتند. در آن زمان، چین تازه از جنگ کره فراغت یافته و داشت نفسی تازه می‌کرد. باید در داخل خیلی از کارها را انجام می‌داد و زیرساخت‌های اقتصادی- اجتماعی‌اش بسیار ضعیف بود. افزون بر این، این کشور دانش محدودی از تکنولوژی تسلیحات هسته‌ای داشت و فاقد استعدادهای جدی فنی بود. علاوه بر این، نیروهای غربی محاصره سفت و سختی اعمال کرده بودند که مانع تلاش‌های چین برای توسعه تسلیحات هسته‌ای‌اش می‌شد. چین امیدوار بود که با اتکا بر کمک‌های شوروی راهی برای خروج از این وضعیت نگران‌کننده بیابد؛ اما به‌زودی وقتی شرایط متحول ‌شد، شوروی نه‌تنها کمک‌های خود به چین را دریغ کرد بلکه به صف ضدچینی پیوست. چین در مواجهه با این وضعیت دشوار، با بسیج نیروهای بیش از 20 استان، شهرداری‌ها و مناطق خودمختار و با استفاده از مشارکت مستقیم بیش از 30نهاد حکومتی و بیش از 900 کارخانه ذیل رهبری سفت و سخت حزب کمونیست از مزیت نظام سوسیالیستی خود بهره‌برداری کرد. این به مثابه تلاشی هماهنگ ازسوی کل کشور بود که سطح بالایی از روحیه ملی را نشان می‌داد. به‌واسطه این تلاش، چین توانست با توسعه موفقیت‌آمیز بمب اتمی، یک بمب هیدروژنی و یک ماهواره انسانی و سیستم موشک بالستیک بسیار سریع‌تر از سایر کشورهای هسته‌ای به دستاوردهای مهم دست یابد. چین با توسعه این نیروی عملیاتی و استراتژیک بازدارنده هسته‌ای یک اساس استراتژیک قابل اتکا برای استراتژی دفاع فعال خود فراهم کرد.