نویسنده: تری کارل

مترجم: دکتر جعفر خیرخواهان

تغییر رژیم یک لحظه بحرانی است، لحظه‌ای برای برچیدن یا مستحکم کردن قفس‌ها. رژیم‌های جدید، لوحی سفید و نانوشته به ارث نمی‌برند‌، آنها درون نهادهای دولتی پیشین جای گرفته‌اند. اما رژیم‌های جدید چه با تغییر دادن ویژگی‌های این نهادها یا با تقویت روال موجود سیاسی و اقتصادی و بنابراین تحکیم عمیق‌تر آنها، فرصتی برای شکل‌دهی به این نهادها دارند. از دیدگاه نظریه دموکراتیک، طراحان دموکراسی ونزوئلا با کمال تعجب مسیر استحکام ‌بخشی نهادهای پیشین را انتخاب کردند. چون دموکراسی قصد دارد از طریق بسط حقوق شهروندی، پاسخگویی و حاکمیت قانون، قدرت را پخش نماید، انتظار معقولی خواهد بود که با الگوهای تمرکزگرایی و مداخله افراطی دولت، وابستگی مالی به دلارهای نفتی، توزیع رانتیر منافع و نظام اداری توسعه‌نیافته‌ای که محصول تلاش‌های دولت‌سازی گذشته است مقابله کند. اما در ونزوئلا اوضاع به این نحو پیش نرفت.

بازیگران اصلی حال به هر دلیلی از تعمد آگاهانه گرفته تا پذیرش بی‌چون و چرا یا عدم توجه، حوزه سیاسی را چنان طراحی کردند که الگوهای یکسویه دولت نفتی را قوام بخشید و متقابلا از آنها هم قوام گرفت. این الگوی تقویتی دوجانبه بین دولت نفتی و دموکراسی ونزوئلایی به هیچ‌وجه اجتناب‌ناپذیر نبود اگر چه همان‌طور که خواهیم دید، جاذبه‌های قدرتمندی دلیل تصمیمات رهبران در آن زمان بوده است. اما به محض اینکه این نیروی تقویتی به حرکت درآمد، نفتی شدن را تشدید کرد، مانع اصلی برسر راه تعدیل مجدد مسیر توسعه شد و بعدها محاسبات استراتژیک دولت پرز را در جهت‌های اسف‌انگیز اما قابل پیش‌بینی شکل داد.

تبیین این چرخه منحرف به ماهیت دموکراسی برنمی‌گردد بلکه به تعامل همزیستانه بین انگیزه‌های قوی که دولت نفتی بوجود می‌آورد و نوع خاص دموکراسی که در ونزوئلا مستقر شد مربوط می‌شود. این را دموکراسی پیمانی یا بیعتی (pacted Democracy) نام نهادیم. دموکراسی پیمانی از رهگذر چانه‌زنی و سازش‌های طبقات ممتازه طی گذار از حکومت اقتدارگرا برقرار می‌شود. ضامن بقای این دموکراسی، برآورده‌ساختن گزینشی مطالبات است در حالی که دامنه نمایندگی را محدود می‌سازد تا به طبقات مسلط سنتی اطمینان دهد به منافع حیاتیشان احترام گذاشته خواهد شد. چون دموکراسی پیمانی معمولا آن نوع اعمال رژیم را ترویج می‌دهد که همزمان آمرانه و از بالا به پایین، فراگیر و در عین حال بازدارنده و محدودکننده باشد، این نظام با ایجاد نهادهای رسمی و هنجارهای غیررسمی که کشمکش‌ها را محدود می‌سازد و با محدودکردن دستور کارهای سیاستی و ظرفیت سازمانی مستقل از بازیگران توده‌ای، الگوهای دولت نفتی را تقویت می‌کند. اثر خالص خصوصا تناسب نزدیکی با یک نوع دموکراسی خط‌کشی‌شده (خط قرمزدار) و ظرفیت‌های ناموزون دولت نفتی دارد.دموکراسی پیمانی ونزوئلا، دولت نفتی را به شیوه‌های مختلف تقویت کرد (و همزمان خودش را سرپا نگه‌ داشت). نخست ایدئولوژی توسعه‌ای آن، تمایل قبلا قدرتمند برای گسترش حوزه اختیارات دولت در برابر جامعه را تقویت می‌کند در حالی که بکارگیری مدل صراحتا ریاست جمهوری، در تمرکز قدرت در قوه‌مجریه زیاده‌روی کرد.

دوما تاکید بر مهار نیروها از طریق شمولیت پیشگیرانه باعث تشدید سیاست‌های توزیعی مریدپرورانه، حامی‌گرایی و رانت‌جویی سیاسی شد که تا حدی با بهره‌گیری از روش‌های ایجاد رویه‌های عملیاتی استاندارد براساس سازشکاری افراطی و اجتناب از درگیری از طریق توزیع دلارهای نفتی بود. در کوتاه‌مدت این عمل به ثبات حکومت کمک کرد اما در بلندمدت، قابلیت‌های اداری و فنی دولت را تضعیف کرد چون باعث تشویق یک نظام تاراج پیچیده، استمرار نفوذپذیری حاد در قلمرو عمومی و سلطه سیاست بر انتظام اداری شد.

سرانجام، جلوگیری عمدی از کارکرد کامل دموکراسی باعث ایجاد نهادهای سیاسی انعطاف‌ناپذیری شد که طرفدار وضع موجود بوده و از اینرو به آسانی اصلاح یا تعدیل نمی‌شدند. در بارزترین نمونه، دو حزب سیاسی اصلی، اکسیون دموکراتیکا و COPEI‌، تلاش کردند تا موانع دسترسی به قدرت را بالا نگهدارند که بدین منظور برنامه‌های خویش را فدا کرده و به دستگاهی برای استخراج رانت از حوزه عمومی تبدیل شدند. مجموع این عوامل، ماندگاری خط سیر توسعه‌ای را تشویق می‌کرد که منحصرا با خرج دلارهای نفتی جلو می‌رفت.

در این فصل گذار به دموکراسی و تحکیم دموکراسی ونزوئلایی از ۱۹۴۶ تا ۱۹۷۳ را بررسی می‌کنیم. قصد نداریم تا توصیف کاملی از این سالها بدهیم یا به نقالی از سه دولت دقیقا قبل از آغاز رونق نفتی بپردازیم. به جای اینها هدف ما برجسته ساختن تعامل پویا و قوام‌بخش بین دولت نفتی و دموکراسی پیمانی است که پارامترهایی را تعیین و ترجیحاتی را آشکار ساخت که سرانجام به واکنش‌های سیاست‌گذاران در رونق نفتی ۱۹۷۳ شکل داد. چون شیوه‌ تقویت نهادها و دولت نفتی توسط رژیم نفتی و تداوم وابستگی به نفت در سال‌های بحرانی ۱۹۵۸ تا۱۹۶۰ تثبیت گردید، این فصل به ظهور پیمان‌های بنیادی ۱۹۵۸ و نیز اجماع سیاستی، نهادها و هنجارهایی که پدید آوردند توجهی خاص دارد.

نفت و پیمان‌های سیاسی در گذار به دموکراسی

حتی اگر نفت نتواند زمان‌بندی، شکل یا جهت تغییر رژیم را تبیین نماید بدون تردید مهم‌ترین عامل در شکل‌دهی به شرایط ساختاری برای فروپاشی حکومت نظامیان، متعاقب آن ایجاد فضای سیاسی اصلاح‌طلبانه و حفظ دموکراسی پیمانی در ونزوئلا بود. سه تغییر ناشی از نفت که در فصل قبل توضیح دادیم خصوصا برای ظهور یک نوع حکومت اصلاح‌طلب در ونزوئلا خوش‌خبر بودند: ایجاد طبقه مستقل ساکنان شهری که معاش‌شان به زمین وابسته نبود، سلطه طبقه متوسط بر یک طبقه کارگر کوچک و حذف تدریجی «قضیه روستاییان» از طریق تبدیل و تحول طبقه زمین‌دار به طبقه ممتاز تجاری شهرنشین. هنگامی که گروهی از افسران نظامی جوان، تحت‌تاثیر ایدئولوژی‌های دموکراتیک دوران خدمت در جنگ جهانی دوم، کودتایی علیه جانشین گومز، ژنرال مدینا آنگاریتا تدارک دیدند، تغییرات ساختاری فوق، مبنایی برای تشکیل احزاب اصلاح‌طلب فراهم ساخت که متعاقب آن افسران را تشویق به پذیرفتن رژیم انتخاباتی کرد.