مارکسیسم - ۲۲ تیر ۸۹
نویسنده: دیوید پریچیتکو
محمدصادق الحسینی، پریسا آقاکثیری
بخش دوم و پایانی
در واقع مارکس معتقد بود که ما در نظام کاپیتالیستی «از خود بیگانه» شده‌ایم یا از توان خود برای برنامه‌ریزی و کنترل خلاقانه سرنوشت مشترک خود «دور افتاده‌ایم» (separated).

اما اگر برنامه‌ریزی جامع سوسیالیستی در عمل جواب ندهد، یعنی اگر همان‌طور که از میزس و‌هایک آموخته‌ایم چنین چیزی غیرممکن باشد، آنگاه نمی‌توانیم به معنای مارکسی کلمه «از خود بیگانه» شده باشیم.
به عبارت دیگر، در صورتی که برنامه‌ریزی تمام و کمال ممکن نباشد، واقعا نمی‌توان گفت که ما از «پتانسیل» خود برای برنامه‌ریزی تمام و کمال اقتصاد «دور افتاده‌ایم».

سوسیالیسم علمی
مارکس که یک ضدآرمان‌گرای پروپاقرص بود، اعتقاد داشت نقدی که بر کاپیتالیسم مطرح کرده بر آخرین پیشرفت‌های علمی بنا شده است. او نظریه خود را «سوسیالیسم علمی» نامید تا آشکارا رویکرد خود را از رویکرد سایر سوسیالیست‌ها (مثل هنری دوسن سیمون و چارلز فوریه) جدا کند. این عده از سوسیالیست‌ها بی‌آنکه چگونگی کارکرد جوامع موجود در دنیای واقعی را درک کنند. از این که به رویاپردازی درباره یک جامعه آرمانی در آینده بپردازند، رضایت داشتند (رجوع کنید به مدخل سوسیالیسم).
سوسیالیسم علمی مارکس، فلسفه و اقتصاد او (از جمله نظریه ارزش کار و مفهوم الیناسیون) را با هم ترکیب کرد تا نشان دهد که در کل مسیر تاریخ بشر، جدال عمیقی میان «داراها» و «ندارها» روی داده است. او به ویژه معتقد بود که کاپیتالیسم به جنگ میان دو طبقه بورژوازی (طبقه سرمایه‌دار که مالکیت ابزارهای تولید را در اختیار دارد) و پرولتاریا (طبقه کارگر که تحت سلطه صاحبان سرمایه است) بدل شده است. مارکس ادعا می‌کرد که قوانین تاریخ را که تعارضات کاپیتالیسم و ضرورت مبارزه طبقاتی را آشکار می‌کنند، کشف کرده است.
مارکس پیش‌بینی کرد رقابت میان سرمایه‌دارها چنان شدتی پیدا خواهد کرد که دست آخر اغلب‌شان ورشکست می‌شوند و تنها چند انحصارگر محدود تقریبا تمام تولید را تحت کنترل خواهند گرفت. این امر به نظر مارکس یکی از تناقض‌های کاپیتالیسم بود. به‌زعم وی رقابت به جای آنکه به تولید کالاهای بهتر با قیمت‌های پایین‌تر برای مصرف‌کننده‌ها بینجامد، در بلندمدت موجب بروز انحصار (MONOPOLY) شده و باعث می‌شود که هم کارگران و هم مصرف‌کنندگان استثمار شوند. اما برای سرمایه‌دارهای پیشین که حال ورشکست شده‌اند، چه اتفاقی روی می‌دهد؟ آنها در رده پرولتاریا قرار می‌گیرند و این امر به افزایش عرضه نیروی کار، کاهش دستمزدها و آنچه مارکس ارتش رو به رشد ذخیره بیکاران می‌نامید، منجر می‌شود. مارکس همچنین فکر می‌کرد که طبیعت «بی‌نظم» و برنامه‌ریزی نشده اقتصاد پیچیده بازار مستعد بحران‌های اقتصادی است. به عقیده وی در اقتصاد بازار، عرضه و تقاضا از هم فاصله می‌گیرند و به نوسانات شدید در کسب و کار و نهایتا کسادی‌های اقتصادی شدید منجر می‌شود.
مارکس بر این باور بود که هر چه اقتصاد سرمایه‌داری پیشرفته‌تر می‌شود، این تناقض‌ها و تضادها نیز افزایش می‌یابند. هر چه کاپیتالیسم ثروت بیشتری تولید کند، بذر نابودی خود را بیشتر خواهد کاشت. بالاخره پرولتاریا درخواهد یافت که از این قدرت جمعی برخوردار است که معدود سرمایه‌دارهای بازمانده را ساقط کرده و به همراه آنها کل نظام سرمایه‌داری را برچیند.
مارکس فکر می‌کرد کل سیستم کاپیتالیستی (همراه با مالکیت خصوصی، پول، مبادله در بازار، حسابداری سود و زیان، بازارهای نیروی کار و...) باید از میان رفته و سیستم اقتصادی کاملا برنامه‌ریزی شده و خودگردانی (self-managed) جایگزین آن شود که به استثمار و از خود بیگانگی پایان دهد. مارکس ادعا می‌کرد که انقلاب سوسیالیستی اجتناب‌ناپذیر است.

ارزیابی
مارکس یقینا متفکر بزرگی بود که طرفداران انبوهی در سراسر دنیا پیدا کرد. اما پیش‌بینی‌های او با گذر زمان درست از آب درنیامده‌اند. اگرچه بازارهای کاپیتالیستی طی ۱۵۰ سال گذشته تغییر کرده‌اند، اما رقابت به انحصار تبدیل نشده است. دستمزدهای واقعی افزایش یافته و نرخ‌های سود کاهش پیدا نکرده‌اند. ارتش ذخیره‌ای از بیکاران نیز به وجود نیامده است. یقینا چرخه کسب و کار نوساناتی را تجربه می‌کند، اما روز به روز اقتصاددان‌های بیشتری به این باور می‌رسند که کسادی‌ها و رکودهای قابل توجه، بیشتر نتیجه ناخواسته مداخلات دولت (از طریق سیاست‌های پولی بانک‌های مرکزی و سیاست‌های دولت در قبال مالیات و مخارج) هستند تا آن که ویژگی ذاتی بازارها باشند.
بدون شک انقلاب‌های سوسیالیستی در جای‌جای دنیا رخ داده است، اما هیچ‌گاه آن طور که مارکس پیش‌بینی کرده بود، در پیشرفته‌ترین کشورهای سرمایه‌داری روی ندادند. برعکس سوسیالیسم در کشورهای فقیر و موسوم به جهان سوم تحمیل شد.
نتیجه ناخواسته این انقلاب‌ها فقر توده‌های مردم و دیکتاتوری سیاسی بوده است. سوسیالیسم در عمل به کلی در دستیابی به جامعه از خود بیگانه نشده، خودگردان و کاملا برنامه‌ریزی شده ناکام ماند. این ایدئولوژی نتوانست توده‌ها را آزاد کند و در عوض آنها را با دولت‌گرایی، سلطه و سوء‌استفاده هولناک از قدرت حکومت خرد کرد.
کشورهایی که برخلاف «جمهوری‌های سوسیال دموکرات» قرن نوزدهم، به حقوق مالکیت خصوصی احترام گذاشتند و امکان شکوفایی کامل مبادلات بازار را فراهم آوردند، از سطوح قابل توجهی از رشد بلندمدت اقتصادی بهره‌مند شده‌اند. اقتصادهای بازار آزاد مردم را از فقر بیرون می‌کشند و شرایط نهادی لازم برای آزادی فراگیر سیاسی را به وجود می‌آورند.
مارکس متوجه این امر نشد. پیروان او نیز به آن توجه نکردند. نظریه ارزش مارکس، فلسفه او در باب طبیعت انسان‌ها و ادعای وی مبنی به کشف قوانین تاریخ به همراه هم تصویری بنیادین و پیچیده را از نظم جدید جهانی ارائه دادند. اگر سه ربع اول قرن بیستم زمینه امتحان این دیدگاه را فراهم آورد، یک‌چهارم پایانی آن خصلت یوتوپیایی و ناممکن بودن نهایی آن را نشان داد.
به دنبال سقوط کمونیسم، مارکسیسم سنتی که اقتصاددان‌های بسیار زیادی از جریان اصلی آن را دهه‌ها به باد انتقاد گرفته بودند، توسط تعداد روزافزونی از رادیکال‌های سرخورده و مارکسیست‌های سابق، زیر سوال می‌رود.
در حال حاضر پست مارکسیسم (post-Marxism) سرزنده‌ای وجود دارد که به عنوان مثال می‌توان به تلاش کسانی که در ژورنال علمی «بازاندیشی در مارکسیسم» (Rethinking Marxism) فعالیت می‌کنند، اشاره کرد. بسیاری از هشیارترین پست‌مارکسیست‌های امروزی به جای آن که سعی کنند معماهای مبهمی راجع به تئوری ارزش کار حل کنند یا مدل‌های تئوریک جدیدی از یک اقتصاد برنامه‌ریزی شده ارائه دهند، تحلیل نهایی و مسائل مربوط به دانش و انگیزه در فعالیت‌های جمعی را ستایش می‌کنند.
به نظر می‌رسد که در این ادبیات جدید، فردریک‌هایک بیش از حتی خود مارکس مورد‌پذیرش واقع می‌شود. پیش‌بینی این که دقیقا چه چیزی از این تغییرات بیرون خواهد آمد سخت است، اما بعید است شبیه چیزی باشد که از مارکسیسم دیدیم.
درباره نویسنده
دیوید پریچیتکو، استاد اقتصاد دانشگاه میشیگان شمالی است.

منابعی برای مطالعه بیشتر
Further Reading
Boettke, Peter J. The Political Economy of Soviet Socialism: The Formative Years, 1918-1928. Boston: Kluwer, 1990.
Böhm-Bawerk, Eugen von. Karl Marx and the Close of His System. ۱۸۹۶. Reprint. Clifton, N.J.: Augustus M. Kelley, ۱۹۷۵.
Burczak, Theodore. Socialism After Hayek. Ann Arbor: University of Michigan Press, 2006.
Elliot, John E., ed. Marx and Engels on Economics, Politics, and Society: Essential Readings with Editorial Commentary. Santa Monica, Calif.: Goodyear, ۱۹۸۱.
Hayek, Friedrich A. The Fatal Conceit: The Errors of Socialism. Edited by W. W. Bartley III. Chicago: University of Chicago Press, 1988.
Kolakowski, Leszek. Main Currents of Marxism. ۳ vols. New York: Oxford University Press, ۱۹۸۵.
Prychitko, David L. Markets, Planning, and Democracy: Essays After the Collapse of Communism. Northampton, Mass.: Edward Elgar, 2002.
Prychitko, David L. Marxism and Workers' Self-Management: The Essential Tension. Westport, Conn.: Greenwood Press,
1991.