بادنجان 1200، لوبیاسبز 1600

مریم خباز

فکر می‌کنم اگر روزگار به همین منوال بگذرد خیلی کالاهای موردنیازمان را باید مثل طلا و جواهر بخریم. مغازه‌داران هم شاید لازم باشد ترازوهایشان را به ترازوی طلافروشان شبیه کنند؛ شاید هم بشود هریک از خریداران، ترازوهای دیجیتالی جیبی با خود همراه ببرند تا هر وقت قیمت کالای خریداری شده از پول جیبشان بیشتر شد، خودشان را برای خرید کنترل کرده و وزن بارشان را کم کنند. به میمنت سال موش، تراژدی گرانی بادنجان تا دورافتاده‌ترین روستاها پیش رفته و لبنیات دوباره گران شده هم اجازه نفس کشیدن راحت به مردم نمی‌دهد. البته گفتن از گرانی یعنی واژه‌ای که رییس‌جمهوری هم به آن تن داده شاید زیاد جذاب نباشد؛ اما وقتی گریبانگیر سبزی لاغر‌اندامی به نام لوبیا هم می‌شود، کمی جای حرف دارد. لوبیا سبز را تازه‌ اگر بتوانی به هزار ترفند یافت، قیمتش بالای ۱۵۰۰تومان است، سبزی‌ای که سال قبل با نصف این قیمت به راحتی گیر می‌آمد.

البته کدبانوهای ایرانی اگر نتوانند برای فرنی یا شیربرنج، شیر بخرند آنقدر توان دارند که با بادنجان ناهاری خوشمزه مهیا کنند؛‌ ولی گرانی و کمیابی آن و مکمل همیشگی‌اش کدو، لوبیاپلو را غذایی مناسب جلوه می‌دهد. ولی وقتی لوبیا سبز پیدا نمی‌شود، باید چه کار کرد. سراغ گوشت و مرغ همیشه گران که نمی‌شود رفت، گیاهخوار شدن هم که خرج دارد، حالا اگر یک نفر بیاید و تکلیف ملت را با این نخوردن‌ها روشن کند، غنیمت است. اما مثل همیشه یک وعده دلچسب از جانب مسوولان، دل‌جمعی از مردم را خوش کرده است. گفته شده به واسطه روزهای نوروز و از آنجا که کامیون‌ها و ماشین‌های ویژه حمل بار اجازه تردد در جاده‌ها را نداشته‌اند بعضی سبزی‌ها و صیفی‌ها کمیاب شده‌اند.

این حرف و گرانی ناشی از کمبود عرضه را می‌توان قبول کرد؛ البته به وعده فراوان شدن این محصولات هم می‌توان دلخوش کرد؛ ولی با هرچه بتوان کنار آمد با کمیاب ماندن و تداوم قیمت‌های سرسام‌آور محصولات نمی‌شود. راستی هنوز معلوم نیست چه کسی باید پاسخ ما را بدهد که چرا اسفند ۸۶ که جاده‌ها به روی کامیون‌ها باز بود، بادنجان بر اسب گرانی نشسته بود؟