به سوی غرب!
کاظم برآبادی
ترافیک خیابان آزادی، نه روز می‌شناسد و نه شب
یادم می‌آید وقتی که برای مصاحبه با یکی از پیرترین شهروندان تهرانی رفته بودم او خاطره بامزه‌ای تعریف کرد که آوردنش در این جا بد نیست.

آقای رحیمی ‌که خودش از کارمندان سابق شهرداری تهران بود، می‌گفت: «یادم است که یک وقتی در دوره پهلوی گفتند شهردار تهران (الان اسمش خاطرم نیست) آمده و یک جایی در بیابان دارد درخت کاج می‌کارد. مردم با خودشان می‌گفتند عجب آدمی، شهر را گذاشته دارد توی بیابان درخت می‌کارد. حالا اگر در حاشیه خیابان آزادی نگاه کنید همان درخت‌ها را می‌بینید»!
و تهران این گونه بزرگ و فربه شد که حالا خیابان آزادی بخشی از مناطق جنوب غربی آن به حساب می‌آید. خیابانی که بی شک برای مردم حماسه‌ساز ایران با خاطرات جمعی مهمی‌همراه است. حضور خیل گسترده مردم برای هر نوع راهپیمایی در این خیابان، آزادی را به یکی از عمومی‌ترین و پررنگ‌ترین خیابان‌های تهران و بلکه ایران بدل کرده است. داریم از خیابانی به این گستردگی حضور حرف می‌زنیم نه از یک فرعی قابل چشم‌پوشی در گوشه‌ای از این شهر از هم گسیخته.
همچنان درگیر با ترافیک
با این همه فضای عمومی‌ این خیابان در روزهای عادی گرفتار روزمرگی‌های همیشگی و لاینفک تهران است، ترافیک و دود و انواع آلودگی‌ها و اگر مسافر هر روزه این خیابان باشید حتما با من، موافقید که از این همه مشکل هیچ راه فراری نیست و این خیابان به عنوان بخشی از بدنه شهری هیچ گونه راه حل معمارانه یا شهرسازانه‌ای در اختیارتان نمی‌گذارد. دیوارهای این خیابان همگی فرسودگی و بی هویتی را فریاد می‌کشند و ساختمان‌هایش هیچ ارتباط فیزیکی و متافیزیکی با مردمش برقرار نمی‌کنند. شب‌ها وضعیت این خیابان به مراتب بدتر هم می‌شود.
شب‌های خیابان آزادی هیچ‌گونه احساسی از آزادی را برنمی‌انگیزد؛ خیابانی مملو از چراغ‌های قرمز و اتومبیل‌های خسته و فرسوده و قشنگ! و در این جا خیابان آزادی تعریفی دیگرگونه می‌یابد، راهی به سوی غرب، راهی برای کرج، برای هشتگرد، قزوین و... راهی برای جنوب غرب: رباط‌کریم و اسلام‌شهر و شادآباد و ... و نیز راهی برای شمال غرب، شهرک اکباتان و آریاشهر و شهرک‌های اطراف پونک! و عجیب آن که این خیابان با این همه دسترسی بالایی که برای نیمی از تهران به وجود آورده، ترافیکش چنان غریب و بی‌مبالات است که گویی هیچ‌گونه مدیریت و نظارتی بر آن اعمال نمی‌شود، چنان که انگار قرار است در آزادی بدون آزادی به خطوط به هم پیوسته ماشین‌ها بنگری و چراغ‌های همیشه قرمز، همیشه!
حتی کشیدن خطوط ویژه برای اتوبوس‌ها که به BRT معروف است نیز آنقدر که امید می‌رفت نتوانست برای ترافیک این خیابان موثر باشد و تنها هزینه ای که ساکنان و عابران این خیابان پرداختند، قطع شدن درختان حاشیه‌های خیابان بود و کم عرض شدن یکی از مهم‌ترین شریان‌های ترافیکی شهر!
اختلاف بین جنوب و شمال
شاید تا به حال به این نکته توجه نکرده باشید که تقاطع‌های حاصله از برخورد این خیابان با خیابان‌های فرعی به نوعی در سطح طبقاتی، میزان قیمت زمین و حتی اجاره ملک چه تاثیر نابهنجاری گذارده است. راحت بگویم اگر روزی از سرتفریح (چه کسی در خیابان آزادی محض تفریح می‌چرخد، مگر این خیابان جایی هم برای تفریح دارد!) دو سوی این خیابان را سیر کنی تازه می‌فهمی که این خیابان چه اختلاف طبقاتی فاحشی را پوشش داده. اگر به یکی از خیابان‌هایی که در جایی با آزادی تقاطع دارند بنگری متوجه می‌شوی که مثلا اسکندری شمالی کجا و اسکندری جنوبی کجا، بهبودی کجا و آذربایجان کجا! در دو سوی این خیابان عریض و طویل دو میدان مهم پایتخت جا خشک کرده‌اند؛ دو میدان قدیمی، مهم و سرنوشت ساز برای تاریخ و حال و احتمالا آینده این کشور شهر. میدان آزادی با برج معروفش که هم سمبل پایتخت است و هم نشانی از ایران برای خارجیان و میدان انقلاب که شاید بتوان آن را ناف تهران نامید!
به سوی میدان آزادی
در مسیری که از خیابان آزادی به سوی میدان آزادی در پیش است ساختمان‌های زیادی قرار دارند که از لحاظ معماری قابل اعتنا هستند. دو نمونه معروف آن‌ها یعنی ساختمان سازمان میراث فرهنگى و ساختمان دانشگاه صنعتى شریف کار معمار معروف حسین امانت هستند، معماری که نام خود را در تاریخ ایران با طراحی برج آزادی در 24 سالگی‌اش به ثبت رساند. از این‌ها که بگذریم چند ساختمان مهم اما نه چندان خوش ساخت هم در حاشیه این خیابان خواهیم دید: ساختمان وزارت کار، ساختمان تامین اجتماعی و بالاخره ساختمان دانشکده دامپزشکی دانشگاه تهران.
و اکنون در مقابل برج آزادی هستی، میدانی که شاهکار یک دانشجوی معماری است و طراحیش حتی عابران و شاهدان هر روزه را مشعوف می‌کند. وقتی در شب و پس از گذشتن از آن ترافیک سرسام‌آور، سفیدی برج آزادی را می‌بینی، در می‌یابی که هنوز برج میلاد باید مسیر طولانی را بپیماید تا در قد و قواره میدان آزادی با خاطرات مردم عجین شود.
خیابانی برای صنعتگران
از اینها که بگذریم باقی حکایت خیابان آزادی همه عبور است و کار، چرا که اصولا خیابان آزادی محل حضور اشخاصی با شاخصه شغلی صنعتی است و حاشیه خیابان پر است از تولیدکنندگان و حرفه‌مندان مختلف صنعت ماشین سازی، ماشین‌های سنگین و ... . وجود این نوع شغل در خیابان آزادی نیز به تاریخ این خیابان بر می‌گردد، آن زمان که آزادی نه در قلب پایتخت بلکه در گوشه‌ای دور افتاده از آن قرار داشت و طبیعتا می‌توانست میزبان روسای کارخانه‌ها و شرکت‌های مختلف برای خرید یا تعمیر ماشین‌ها و ابزارهای صنعتی آن‌ها باشد. و دست آخر نکته جالب خیابان آزادی این جاست که این خیابان نه پارکی دارد و نه نشیمن‌گاهی و اگر بخواهیم پارک اوستا و پارک المهدی را هم در نظر نگیریم، آزادی صرفا معبری است که سیل‌ ماشین‌ها را از جنوب و غرب به سمت مرکز شهر هدایت می‌کند و نه چیزی بیش از آن!