آخرین روز کاری  تحریریه دنیای اقتصاد در سال 86

محسن گروسی

اهل مطبوعاتم، روزگارم بد نیست. تکه برگی دارم، خرده ذهنی، واکمن و خودکاری، سردبیری دارم خوش‌تیپ‌تر از تام‌کروز، دوستانی دارم بهتر از آب روان، و آقای سیفی‌اعلا که در این نزدیکی است جنب میز خودرو، پای آن چوب لباسی، روبه‌روی دیجیتال، بغل میز علی!من خبرنگارم. سرویس من خودروست، آقای سیفی دبیر تحریریه من. عکس: آکو سالمی

من خبر از خودرو سازها می‌گیرم. در خبرم جریان دارد سایپا، جریان دارد ایران خودرو، از نظر آنها متوهم شده‌ام.

من صفحه‌ام را وقتی می‌بندم که گیرش را داده باشد فنی!

من صفحه‌ام را پی غرغرهای بهار می‌بندم، پی اصرار دبیر سرویسم. خبرم بی‌‌منبع، خبرم تکذیبی است. خبرم مثل نسیم، می‌رود دکه به دکه، می‌رود شهر به شهر.

اهل مطبوعاتم، روزنامه‌ دنیای اقتصاد، گاه‌گاهی خبری می‌نویسم برای شما تا به طنزی که در آن زندانی است، دل تنهایی‌تان تازه شود. چه خیالی، می‌دانم خبرم سوخته است، خوب می‌دانم خبرم تکذیبی است. اهل مطبوعاتم. خبرم شاید برسد به مدیری در سایپا، به مدیری در ایران‌خودرو، خبرم شاید به پژوه ۴۰۵ سواری برسد.

آقای سیفی از گروه راهنما پرسید: چند صفحه دیگر باقیست!

من از او پرسیدم: صفحه خودرو رفت؟

روزنامه ما در زرتشت، ساختمانش اجاره‌ای و ۴ طبقه است، پرمخاطب‌ترین روزنامه اقتصادی است. تا ایران‌خودرو سوتی‌ای را بدهد، می‌زنیم ما سریع زیر آبش‌را و همین‌طور سایپا!

من به مهمانی سایپا رفتم، چیزها دیدم در ایران‌خودرو! منطقی را دیدم، پیکانی را دیدم مدل ۶۴، پژویی را دیدم که در آتش می‌سوخت، و پرایدی را در سایپا که کمر‌بندش ایمنی نبود. تندری را دیدم قطعاتش ناقص و مگانی که هنوز پلاک نداشت.

خودروهای گاز‌سوز، ملتی را دیدم که برای زدن گاز، سر صف بودند و حسابی شاکی!

تحریریه ما همواره شلوغ، همواره پر غرغر و گیر، همواره پر پیک‌موتوریست، کل‌کل قرمز و آبی هم که هنوز پابرجاست، فرخ‌زاد آن پایین، استکان می‌شورد گاهی هم می‌شکند.

بورس همواره شلوغ، هنری‌ها(نگاه سوم) ساکت، صفحه صنعت هم که پر آگهی است، راهنما هم همچنان جنجالی، دیجیتال پرکار است، خودرو هم باز زده است زیر آ‌بی، فلزی‌ها در پی اخبار فلز همچنان درگیراند، بانک و بیمه که فقط منتظر است بکند تغییری نرخ ارز و سکه!

سرویس دنیا هم با دبیری عاشق، بغل پنجره‌ها روبه‌روی خبر است. وای سرویس خبر .... سرعت سیستم‌شان همچنان پایین است. عصر، عصرانه براست روی میز دیجیتال، پورحسن چای به‌دست سر وقت می‌آید، لقمه اول را می‌خوردیم. رئوف و سیفی لقمه ‌آخر را...

فرهاد گوران را هیچ‌کس، سر این سفره ندیده است هنوز...

من ندیدم دو سرویس را با هم دشمن، من ندیدم خودرو خبرش را بفروشد به بورس، رایگان می بخشد...

من نمی‌‌خندم اگر فنی‌ها، جمله‌‌ای را به غلط تایپ کنند، هر سرویسی هستم، باشم، سوژه‌ها مال من است. ایدرو و پارسیان، اولین‌ها، مجلس، قیمت گوشی و خودرو همگی مال من است. چه اهمیت دارد گاه اگر می‌آید نامه و فکس و جوابی، من نمی‌دانم که چرا می‌گویند بورس سرویس عجیبی است و دیجیتال پرکار! و چرا سرویس صنعت پر از آگهی است.

بانک و بیمه چه کم از صفحه صنعت دارد؟ آگهی را باید دید، جور دیگر باید چید.

و نخواهیم مجید نکند عطسه دگر و نخواهیم آقای سیفی ندهد گیر به گروه راهنما، بد نگوییم به فنی اگر خبری دیر شود و نترسیم از مدیر هنری. صفحه را زود ببندیم، بگذاریم که فنی هوایی بخورد بگذاریم. آقای سیفی ساعت ۹ به منزل برسد، کفش‌ها بکند با خیالی راحت.....

بگذاریم رئوف چت بکند، و نترسیم اگر عطسه کنند بورسی‌ها. اسلامی سردهد آوازی...

ساده باشیم چه در فنی و چه در تحریریه. کار ما نیست در افتادن با بعضی‌ها.

کار ما شاید این است، صفحه را زود ببندیم. صبح‌ها زود بیاییم و خبر رد بکنیم. خبر از سایت نگیریم و عکس را سیو کنیم و بگیریم امضا اگر عکسی تعویض شد، خبری دیر رسید.

کار ما شاید این است که به دنبال امضا پی آقای سیفی بدویم...