تاریخ ایران در اواخر دوره قاجار در حافظه تاریخی مردم باقی می‌ماند. دوران یاد شده پر از شگفتی‌ها و خواندنی‌ها از رفتار و گفتار سیاسیون کشور است و خواندن آنها نشان می‌دهد که هیچ چیز سر جای خودش نبوده است. محمد ولی خان سپهدار از بزرگان قاجار در نامه‌ای به ناصر‌الملک نایب‌السلطنه بخشی از این وضع را توضیح داده که می‌خوانید. نامه حاضر از کتاب خاطرات سیاسی و تاریخی(انتشارات فردوسی، چاپ اول، ۱۳۶۲ صفحه‌های ۹۵ تا ۹۶) اخذ و خلاصه شده است. سه سال قبل ما فاتحانه با کمک شش لشکر وارد تهران شدیم و پادشاهی را مخلوع و شاه دیگری را به تخت نشاندیم. به انتخاب نایب‌السلطنه پرداختیم و مجلس را تشکیل دادیم. قانون اساسی را به اجرا گذاشتیم با تصویب قوانین در سراسر کشور و بدون هیچ گونه کمک خارجی پرچم آزادی را به اهتزاز درآوردیم و امنیت‌ راه‌های کشوری را طی شش ماه تضمین کردیم. به خراسان به لرستان، به استرآباد و آذربایجان لشکرکشی کردیم و در همه جا پیروز شدیم. ادارات دولتی با وجود اینکه خوب مجهز نبودند در سراسر کشور به کار پرداختند و مالیات‌های غیرمستقیم در تمام نقاط کشور دریافت شد.

دولت چنان قوی بود که توانست مالیاتی را که روی نمک بسته شد با وجود اینکه بر خلاف قانون و میل مردم بود طی چند ماهی دریافت دارد. مالیات‌های دیگر به طور منظم در تمام ایالات دریافت می‌شد. لشکری مرتب و عظیم به وجود آوردیم و در پایتخت و اطراف آن مستقر کردیم.

چندی بعد بنده از کار برکنار شدم و دولت مقتدر دیگر روی کارآمد. در همین ایام عالی‌جناب به سوی اروپا عزیمت کردید و نایب‌السلطنه قبلی نیز بدرود حیات گفت و جنابعالی به نیابت سلطنت برگزیده شدید. اکنون نوزده ماه است که شما این پست را اشغال کرده و مورد احترام ملت قرار گرفته‌اید و مردم از شما امیدها دارند.

ولی بدبختانه در نوزده ماه که شما نایب‌السلطنه هستید ما به جز رنج و عذاب چیز دیگری ندیدیم.

در جنوب کشور قتل و خونریزی حکمفرما است. شیراز، لرستان، خوزستان و اصفهان از زیر سلطه دولت خارج شده‌اند.خوانین بختیاری ایجاد حکومت‌های مستقل کرده‌اند.

در غرب کشور ایل‌های لرستان و کرمانشاه و بروجرد و کردستان و عراق عجم به قتل و غارت و تجاوز پرداخته‌اند، در سراسر کشور زارعین به شورش پرداخته‌اند و مالکین فراری شده‌اند.

در شمال از ارس تا سرخس و سیستان در تحت تسلط روس‌ها در آمده و آشوب و غارت حکمفرما است. مشهد محل زیارتگاه مسلمین و ایرانیان به توپ بسته شده و ویران گردیده و شیون و عزا تمام فامیل‌‌های ایرانی را فرا گرفته و به جز صدای گریه بچه‌های یتیم چیز دیگری شنیده نمی‌شود.

حکومت جنابعالی رو به ضعف رفته و امید مردم از شما قطع شده از ‌آن گذشته خود جنابعالی می‌دانید و اقرار کرده‌اید که در اثر ضعف حکومت کاری برای نجات مملکت نمی‌توانید انجام دهید.

شاه هنوز به سن قانونی نرسیده و صغیر است. مجلس منحل و بسته شده، پول‌های محصول از قروض خارجی و اسلحه‌های دولتی و همچنین درآمدهای مملکت به باد رفته‌اند. هیچ کس نمی‌داند که قروض جدید به چه مصرف‌هایی خواهد رسید. از آن گذشته ملت از آینده کشور مایوس شده و یقین دارد که اگر تمام ثروت و هرچه از خشک و تر در مملکت وجود دارد به دست اعضای فعلی حکومت بیفتد برای منافع شخصیشان خرج خواهند کرد.دولت بدون جهت به چپ و راست لشکر می‌فرستد. البته همه آگاهند که لشکری که از طبقات پست و از قبایل تشکیل شده به جز برای تجاوز و غارت استعداد کار دیگری را ندارد. ما شاهد اعمال آنها بودیم و هستیم و تا همین حد برای ما کافی است.

اکنون که جنابعالی عزم مسافرت به اروپا دارید گروه کثیری از علما و تجار و طبقات دیگر مملکتی نزد من آمده تا به وسیله بنده از جنابعالی توضیح کارهایی را که طی نوزده ماه اخیر انجام شده است بخواهند. آنها همچنین می‌خواهند بدانند که شما اکنون چه برای مملکت انجام داده و قبل از عزیمت به اروپا کشور را به چه کسی خواهید سپرد. اکنون که قحطی و گرسنگی و اغتشاش و ‌آشوب در سراسر کشور حکمفرما است چگونه شما می‌توانید با راحتی وجدان مملکت را ترک گویید؟

به تمام این طبقات مردم قول دادم که به شما نامه نوشته و خواسته‌هایشان را به نظر جنابعالی برسانم و بدین طریق آنها را به سکوت دعوت کردم. در صورتی که جنابعالی جواب قانع‌کننده‌ای بدهید بنده آنها را در جریان خواهم گذاشت.