تهران و مشروطه-1

مطالعه و بررسی تاریخ تمدن بشر نشان می‌دهد، هرگز تحول و دگرگونی زندگی ملت‌ها ناگهانی و یکباره رخ نمی‌دهد، بلکه مرگ تمدن‌های بزرگ و تولد تمدن و فرهنگ‌های نو، در طول بستری از زمان و در پی سلسله رخدادها و حوادثی پیوسته و مربوط، اتفاق می‌افتند، انقلاب‌ها نیز که خود از عظیم‌ترین اتفاقات و دگرگون‌کننده‌ترین حوادث جامعه خود هستند، خارج از این قاعده نیستند. انقلاب مشروطه ایران هم یکی از آن حوادث مهم تاریخی این سرزمین است که خود در بستری از حوادث و وقایع متولد شد. حوادث و اتفاقاتی که بسیار جلوتر از وقوع انقلاب مشروطه در تهران و دیگر شهر‌های ایران رخ داد که هر چند هیچ یک از بازیگران آن حوادث،بدان روزگار به طور مشخص مشروطه را در نظر نداشتند، ولی محصول نهایی، نظام مشروطه بود؛ مشروطه‌ای که تهران به سبب استقرار شاه و دربار در آن خاستگاه اصلی‌اش بود.در این مطلب به طور موجز به حوادث و رخدادهای مقدماتی مشروطیت در تهران اشاره می‌کنیم:

سرزمین مقدس ما ایران، در نقطه‌ای حساس از عالم؛ یعنی خاورمیانه قرار دارد؛ خاورمیانه‌ای که شروع همه تمدن‌های کهن جهان را در خود دارد؛ خاورمیانه‌ای که روزگاری خود بخشی از امپراتوری بزرگ هخامنشیان را تشکیل می‌داد. این سرزمین حوادث و اتفاقات بسیاری در لوح حافظه جا داده است.

بخش مهمی از پیشینه خاورمیانه را تاریخ ایران تشکیل می‌دهد. ایران در طول تاریخ کهنش بارها دچار فراز و فرودهایی شده است. نکته‌ای که در این میان، بسیار حائز اهمیت است، تداوم حیات فرهنگ ایرانی در مواجهه با خیل عظیم حوادث بزرگ و سهمگین و ویرانگرانه است. حوزه نفوذ این فرهنگ بسیار وسیع و فراتر از مرزهای ایران امروز است. به همین خاطر کارشناسان تاریخ، از آن با نام دنیای (جهان) فرهنگ و زبان ایرانی یاد می‌کنند. فرهنگی که حوزه نفوذ آن کشور‌های فراوانی (چون؛ افغانستان، پاکستان، هندوستان، عراق، ترکیه، آذربایجان، تاجیکستان و ...) را در برمی‌گیرد.

ایران با انقراض حکومت مقتدر صفویه، دچار ضعف عمومی شد. با تلاش و کوشش جسته و گریخته قبایل و طوایف ایرانی دوبار قرعه تشکیل حکومت به افشاریه و زندیه برخورد؛ ولی هیچ یک موفق به سازماندهی حکومت مرکزی قدرتمندی نشدند. نادر گام نخست را محکم و استوار برداشت، لیکن دولتش مستعجل بود و کریم خان هم با وکیل‌الرعایا خواندنش خود را سزاوار آن حکومت مقتدر ندید و به کم قناعت کرد.

آغا محمد خان در کوتاه زمانی، وارثان زندیه و حتی باقیمانده افشاریه و دیگر مدعیان داخلی و خارجی حکومت را از میان برداشت. به مرزهای وسیع ایران از قفقاز شمالی مرز روسیه تا هندوستان و از کرانه جیحون تا بصره سروسامان داد و از تعرض بیگانگان جلوگیری کرد. او سلسله‌ای را تشکیل داد که هیچ یک از جانشینانش خصوصیات اخلاقی و رفتاری او را نداشتند. در حقیقت وی را باید آخرین پادشاه قدرتمند ایران شمارد.

تشکیل سلسله ایل قجر مواجه شد با سده نوزدهم میلادی. در این سده اروپا با جهشی خارق‌العاده خود را از آسیا پیش انداخت و با ثروت و علمی که به‌دست آورد، موازنه هزار ساله دو قاره را به نفع خود بر هم زد. این دوران شروع استعمار و استثمار و قدرت نمایی اروپاییان بود؛ اروپاییانی که چشم طمع به سایر نقاط جهان داشتند. دو دولت اروپایی انگلیس و روسیه به دلایل متعددی ایران را مهم‌ترین نقطه طمع ورزی خود تشخیص داده و آن را مورد تعدی و چپاول قرار دادند.

فتحعلی شاه، جانشین آغامحمدخان حریف روسیه در جنگ با این کشور نشد و در پی دو دوره جنگی که در این عصر رخ داد، بخش‌های مهمی از ایران جدا گشت. محمد شاه هم که جانشین فتحعلی شاه شده بود، آن توانایی را نداشت تا زخم‌های غرور ملی ایرانیان را التیام بخشد و نتوانست گلی سر این ملت بزند. حتی مرو و قسمت‌های دیگری از ایران هم در این دوران از مام وطن جداشد.

با روی کار آمدن ناصرالدین شاه، مردی نیز از سلاله نیکان صدارت و سکان اداره کشور را به دست گرفت. با مدیریت میرزاتقی‌خان امیرکبیر، شمیمی روح بخش و جان‌افزا مشام ایرانیان را نواخت و امیدی از زندگی و آسایش در دل‌های مردم زنده شد؛ ولی دست پلیدان و حیله بدسگالان، این نعمت الهی را از مردم ایران گرفت و از آن پس روند تحقیر و تخفیف ایرانیان شتاب تندتری یافت و متاسفانه در این دوران هم باز بخش‌هایی دیگر از خاک ایران جدا شد و بیش از پیش بر سر خوردگی ملت ایران انباشته شد.

ناصرالدین شاه هرچند نتوانست حریف قدرت روزافزون و مهاجم دو دولت ثروتمند انگلیس و روس شود؛ اما خوب توانست پنجاه سال با زورگویی و اختناق بر مردم ایران حکومت کند. این حکومت زورگویانه و آن تهاجم تحقیرآمیز بیگانه، منشا اعتراض مردم و نخبگان شد. گام‌های نخستین اعتراض بار‌ها در نطفه خفه شد؛ ولی چون عمر ظلم و ظالم در قیاس با عمر تاریخی ملت کوتاه است، رفته‌رفته اعتراض‌ها و فریاد‌ها ادامه یافت و سامان گرفت تا اینکه در پایان به بار نشست.