روشنفکری بی‌سواد

یکی از نکاتی که موسسه مطالعات و تدوین تاریخ معاصر ایران به عنوان منتقد خاطرات کاظم ودیعی نویسنده کتاب «شاهد زمان» به آن پرداخته است تاثیرات فاجعه‌آمیز استبداد و بی‌توجهی دربار پهلوی به حقوق اساسی مردم و روشنفکران است. نکته بسیار عبرت‌آموز در مطالعه خاطرات آقای ودیعی تاثیرات فاجعه‌آمیز استبداد و بی‌توجهی به حقوق اساسی مردم، در همه ابعاد جامعه است. نویسنده در دوران پهلوی دوم یکی از به اصطلاح برجستگان فکر و اندیشه به حساب می‌آمد، اما زمانی که خواننده با مطالعه اثر به این عضو برجسته گروه‌ اندیشمندان نزدیک می‌شود به عمق فاجعه‌بار وابستگی به بیگانه در سطحی ساختن دست‌اندرکاران پی می‌برد. برای نمونه آقای ودیعی را در زمان اظهار نظر در مورد دکتر شریعتی، بیگانه با شناخته شده‌ترین پدیده‌های جامعه شناختی می‌بیند: «اگر زدن پهلوی را مقدم داریم دیگر نمی‌توانیم دستاوردها را حفظ کنیم. آن کس که صنعتی شدن را می‌زد و فریاد می‌زد همه ماشین‌ها مضراند (جمله از دکتر علی شریعتی است) در گروه شریعتمداری و جبهه ملی نبود؛ بنابراین نمی‌توانست موتلف جبهه ملی شود.» (جلد دوم، ص۳۹۹) این عنصر برجسته گروه اندیشمندان دربار پهلوی با مقوله ماشینیزم که مرحوم شریعتی به آن می‌پردازد و بسیار از اندیشمندان غربی نیز از آن به عنوان عامل الیناسیون انسان (از خود بیگانگی) یاد می‌کنند و حتی هنرمندی چون چارلی‌چاپلین در فیلم «عصر جدید» به شدت به پدیده ماشینیزم می‌تازد، کاملا بیگانه است و حتی شاید یک خط نیز در مورد این بحث نخوانده است؛ بنابراین شریعتی را مخالف صنعت و ماشین می‌خواند.

به نظر می‌رسد که این اندیشمند کتاب سه جلدی «فراماسونری یا فراموشخانه» را که چاپ آن در دهه ۴۰ سرو صدای زیادی به راه انداخت و آمریکایی‌ها توانستند از آن طریق به بسیاری از اهداف خود نائل آیند حتی رویت نکرده است، زیرا بعد از نزدیک به نیم قرن از یک سو ادعا می‌کند که این کتاب در ایتالیا به چاپ رسیده است (در حالی که انتشارات امیرکبیر ناشر آن بود و صرفا این شایعه در آن ایام در مورد چاپ جلد چهارم مطرح شد که آن ‌هم کاملا بی‌اساس بود) و از دیگر سو مدعی است نام کوچک هویدا در آن نیامده است: «کتاب‌های رایین در باب فراماسون‌های ایرانی حاوی اطلاعات مهمی بود و در خارج از کشور (در ایتالیا) چاپ شد.

من رایین را در سال ۵۶ در مجمعی از روزنامه‌نگاران در تهران دیدم... به او گفتم بعضی‌ها را ننوشتی. گفت دیگر نمی‌شد. او اسم علم و نام کوچک هویدا را ننوشته بود.» (جلد دوم، ص۳۷۱) نویسنده «شاهد زمان» به منظور وانمود کردن این موضوع که مسلط بر مسائل دوران خویش بوده است با گذشت بیش از یک دهه از انتشار کتاب سه جلدی بسیار پرهیاهوی رایین در ایران، اظهارنظری مغلوط درباره آن دارد. البته اطلاعات عضو برجسته‌ اندیشمندان صرفا‌ در مورد مسائل سیاسی و اجتماعی فاجعه‌آمیز نیست و زمانی که وی در مورد باورهای دینی مردم نیز سخن می‌گوید، این سوال مطرح می‌شود که این قبیل اندیشمندان به چه عصری و مکانی تعلق دارند: «سیاحت هنوز معنی واقعی نداشت، زیارت باب بود آن هم به سختی، گروه زائران گاهی یک اتوبوس را پر می‌کردند... به وقت نماز می‌ایستادند و تند و تند وضو می‌گرفتند و تند و تند نماز می‌خواندند و به سر خدا منت می‌نهادند که گرچه به مسافر واجب نیست، ولی آنها ترک نماز نمی‌کنند.» (جلد اول، ص۱۴۹) فردی که خود را اندیشمند می‌خواند نه از مسائل جهانی چون مقوله ماشینیزم مطلع است و نه از اعتقادات ملت خود اطلاعی دارد.

همچنین در نسبت دور از ذهنی که به استاد شهریار می‌دهد نام دو امام شیعه را در هم می‌آمیزد: «در پاسخ من گفت (شهریار) آقای ودیعی من هر شب از طریق اشراق به شیراز می‌روم و با حافظ دیدار می‌کنم و تعجب نکنید اگر بگویم همین دیشب امام محمدباقر سجاد در همین اتاق در همین گله زمین (اشاره به گوشه‌ای از اتاق بغل دست خودش کرد) حضور داشتند.» (جلد اول، ص۴۱۳) با توجه به شناخت جامعه از استاد شهریار قطعا چنین خطای فاحشی نمی‌تواند از آن این شاعر نامی معاصر باشد. گرچه پرگویی نویسنده در این اثر بسیار وقت‌گیر و ملال‌آور است، اما خوشبختانه فرصتی در اختیار محققان جهت شناخت دقیق سقف ظرفیت‌ها در دوران دیکتاتوری و سلطه بیگانه قرار می‌دهد و خطاهای فاحش این عضو برجسته اندیشمندان همچون مشتی نمونه خروار خواهد بود؛ بنابراین باید اذعان داشت انگیزه در نگارش این اثر پرحجم هرچه بوده به دلیل رشد نیافتگی عوامل استبداد دستاورد چندانی جز ارائه مجموعه‌‌ای از اطلاعات پراکنده و متعارض عاید نمی‌سازد. وی در فرازی اندیشمندان را حامی تک حزبی شدن و در فراز دیگر منتقد عنوان می‌کند: «گروه‌ اندیشمندان رسما بسیار دیر موضع خود را در مورد روند کار و ایجاد حزب رستاخیز روشن کرد. علت این بود که بعضی از رجال و از جمله رییس این گروه دکتر نهاوندی تصورشان بر این بود که شاه در این کار از دو گل که حزبR. P. F (اتحاد ملی برای فرانسه) را الهام داده بود الگو گرفته.» (جلد دوم، ص۳۱۰) در فرازی آن را اقدامی ضروری برای پر کردن خلا ایدئولوژیک!! می‌خواند: «اما مخالفان نیت قطعی شاه را از رستاخیز خواندند. آنها خوب می‌دانستند حزب واحد کدام است و برای چیست و به همین دلیل خطر را شناختند و در طول و عرض و عمق به آن حمله کردند. بدون تردید آنها می‌دانستند و درست دریافته بودند که اگر رستاخیز پا گیرد و خلا ایدئولوژیک پرشود و مبارز پرورده شود...» (جلد دوم، ص۲۱۱) در فرازی از هویدا تعریف و تمجیدهای غیرقابل باوری را مطرح می‌سازد و در فرازی دیگر به نقل از باهری- که صداقت وی را مورد تایید قرار می‌دهد- یا برخی یاران علم برخی واقعیت‌های شرم‌آور را در مورد وی مطرح می‌سازد (جلد دوم، ص۴۳۱) همچنین آقای ودیعی بدون اینکه زحمت مطالعه برخی آثار را به خود بدهد در مقام تکذیب برخی واقعیت‌ها برمی‌آید.