کودتای عبدالکریم قاسم و نقش آن در تاسیس اوپک

پالایشگاه نفت در عراق

امروز نام اوپک در هر محفلی که اندکی با اقتصاد جهان آشناست، بسیار نامدار و شناخته شده است، اما این سازمان در یک فرآیند مجادله، مناظره و قهر و آشتی میان تولیدکنندگان نفت و شرکت‌های نفتی غربی ایجاد شده و هرگز نیز یک پدیده دوست‌داشتنی برای غرب نبوده است. منوچهر فرمانفرماییان از مدیران ارشد وزارت نفت که در نخستین اجلاس برای پایه‌گذاری نهادی به نام اوپک شرکت کرده بود، در نقل خاطرات خود، ضمن بررسی مناسبات میان کشورها برای تاسیس اوپک یادآوری می‌کند که در دهه ۱۹۶۰ نیز مناسبات ایران با ونزوئلا برای همکاری در اوپک مساعد بوده است. در این بخش از نوشته فرمانفرماییان ضمن مقایسه ایران و عربستان به لحاظ سیاسی و جمعیتی و نگاه‌های مخالف آنها به کودتای عبدالکریم قاسم در عراق و نقش رهبران جدید در عراق درباره نفت پرداخته است و یادآوری شده است که این رژیم انقلابی خواستار همکاری با ایران بود.

ما وارد درستی یا نادرستی این روش نمی‌شویم و می‌دانیم که بهای اعلان شده در تگزاس نمی‌بایست معادل مواد تصفیه‌شده در آبادان خریداری شود، ولی قرارداد چنین حکم می‌کرد. در اوایل جنگ بین‌المللی دوم در پی دستیابی آلمان‌ها به دریای سیاه و تصرف تاسیسات نفتی، کشور رومانی از اعلان قیمت پایه خودداری کرد و شرکت نفت انگلیس و ایران به رغم اعتراض وزارت دارایی، همان بهای اعلان شده خلیج مکزیک را ملاک عمل قرار داد. پس بر ایرانی‌ها نیز ده برابر بهای تمام شده تحمیل شد. هرچه می‌گفتیم که بهای نفت این نیست و قیمت پایه وجود ندارد و ماده ۱۹ را نمی‌توان به میل خود تعبیر کرد، نمی‌پذیرفتند.

منظور از ذکر این نکته این است که از دیرباز، بهای نفت تصفیه شده در بازار دنیا اعلام می‌شد و خریداران می‌توانستند در روزنامه‌ها و مجلات این قیمت‌ها را ببینند و بر اساس آن معامله کنند؛ اما نفت خام داستان دیگری داشت. بهای نفت خام در آمریکا در سال‌های قبل از جنگ اعلام نمی‌شد؛ چون همه تصفیه‌خانه‌ها متعلق به چند شرکت بزرگ بود و خود آنها بهای نفت تصفیه‌شده را اعلام می‌کردند. پس نیازی به اعلام بهای پایه نفت خام نداشتند. همچنان در انگلستان و سایر نقاط اروپا نفت در قبضه دو شرکت ب.پ و شل بود. پس اروپا هم نیازی به اعلام بهای نفت خام نداشت. بعد از سال‌های ۱۹۵۰ که عربستان سعودی قرارداد ۵۰/۵۰ با شرکت‌های آمریکایی بست (به اقتباس از ونزوئلا که از ۱۹۴۶ چنین قراردادی داشت) اعلام بهای پایه نفت در خلیج‌فارس لازم می‌نمود. همچنین بیست سال بعد از کشف نفت انگلیس در دریای شمال بهای روزانه نفت اعلام گردید و تا زمانی که نفت دنیا در دست هفت شرکت بزرگ بود، بهای نفت خام اساسا اعلام نمی‌شد. در خلیج فارس هم همین روش را اتخاذ کردند. چنانکه بعد از انعقاد قرارداد نفت ایران و عربستان سعودی بهای اعلان‌شده شرکت‌ها در خلیج فارس، ۲۲/۲ دلار در هر بشکه تعیین شد و دولت ایران هم از هنگام انعقاد قرارداد کنسرسیوم، ‌پنجاه درصد از ۲۲/۲ دلار را پس از کسر مخارج وصول می‌کرد (مخارج در حدود ۱۵ سنت آمریکایی در هر بشکه بود)، ولی از قرارداد کنسرسیوم چیزی نگذشته بود که به ناگاه بهای پایه نفت به ۰۲/۲ دلار در هر بشکه تنزل کرد. هفت خواهران برای تنزل بهای نفت چند بهانه داشتند:‌ یکی اینکه رکود اقتصادی در دنیا پدید آمده، دوم اینکه شوروی به بازارهای نفت وارد شده و به رقابت پرداخته است. باز هم ما می‌گفتیم شما چند سال است بهای نفت را منجمد کرده‌اید و در این ده سال پس از جنگ اجناس صادراتی خود را سه تا چهار برابر می‌فروشید و شوروی هم مجبور است تا حدودی بهای اعلام شده را بپذیرد و تنزل بها ارتباطی به آن ندارد. از آن گذشته شوروی‌ها می‌گویند شما نمی‌گذارید بهای نفت ترقی کند؛ چون نمی‌خواهید این کشور ثروتمند شود؛ اما چه کسی به این اعتراضات توجه می‌کرد؟ شرکت‌های نفتی ما را با شوروی‌ها با یک چوب می‌راندند. خلاصه کشورهای تولیدکننده نفت در سال‌های ۱۹۵۰ هنوز بیمناک از تکرار اوضاع گذشته زندگی می‌کردند و جرات نفس کشیدن نداشتند، اما شرکت‌های صادرکننده در اثر فروش و توسعه بازار به اندازه‌ای نیرومند و صاحب‌ ثروت شده بودند که حتی دیگر نیازی به کمک دولت‌های خودشان نیز نداشتند و با هزاران میلیون دلار منافع سالانه قادر بودند آشوب و انقلاب و زد و خورد داخلی در هر جایی ایجاد کنند و به سبب وجود رادیو و تلویزیون‌ مرزها برایشان دیگر اهمیت نداشت. این شرکت‌های بزرگ در واقع دولت‌هایی هستند در درون دولت‌ها که منحصرا منافع خود را می‌جویند.

به هر حال ایران از نظر جمعیت و سازمان و اندیشه سیاسی دولت و مردم شباهتی به عربستان سعودی و کویت نداشت. بودجه کشور که روی نفت پایه‌گذاری می‌شد در آغاز سال تنظیم می‌گشت و برای تصویب به مجلس می‌رفت و نمی‌بایست به ناگاه و در وسط سال در این بودجه تغییر و تبدیل اساسی رخ دهد، زیرا هیچ دولتی قادر نیست کسر بودجه‌ای را که به این سان پدید می‌آید، جبران کند؛ ولی شرکت‌های نفتی اصلا به این موضوعات توجه نمی‌کردند و هر قدر که بودجه کشور را با بودجه خود شرکت‌ها مقایسه می‌کردیم (در صورتی که بودجه دولت ایران محققا معادل سی درصد بودجه یکی از آنها هم نبود) اصلا خود را به نادانی می‌زدند؛ حرف ما را نمی‌شنیدند تا اینکه به دلایلی غیرمعلوم با اینکه استخراج نفت در کشورهای صادرکننده هر سال افزایش می‌یافت و این بهترین دلیل تقاضای بازار بود، ناگهان در فوریه ۱۹۵۹ مجددا بهای نفت در بازارهای دنیا هیجده سنت تنزل یافت و کنسرسیوم شرکت ملی نفت ایران را رسما از این تنزل آگاه کرد. گرچه دولت ایران و دول عربی و خاصه عراق اعتراض کردند، ولی شرکت‌های صادرکننده وقعی ننهادند و دنبال کار خود را گرفتند؛ چون می‌دانستند که دولت ایران از دوره حکومت مصدق طوری منکوب شده که دیگر قادر به خودسری نیست و در عراق هم دولت نوری سعید جرات اعتراض جدی و مقابله نداشت، ولی باید ا ذعان کرد که در آن سال‌ها احتیاجات مردم هنوز آن قدر وسیع نشده بود و می‌شد با جلوگیری از ولخرجی، بودجه را تعدیل کرد. در همان ایام دولت ایران می‌بایست درمی‌یافت که ولخرجی‌هایی از قبیل وارد کردن پپسی‌کولا و اجناس لوکس کار را به جایی خواهد رساند که هیچ درآمدی جلوی تقاضاهای مردم را نخواهد گرفت؛ چون این تقاضاها همواره رو به افزایش دارد و متوقف نمی‌شود.در چهاردهم ژوئیه ۱۹۵۹،‌ چنانکه پیش از این گفتیم در عراق کودتا شد و عبدالکریم قاسم بر سر کار آمد. گرچه قاسم و عده‌ای از رهبران بعدی هم از بین رفتند، ولی همگی با شرکت‌های نفتی (چهار شرکت: فرانسوی‌ها، انگلیس، دو شرکت آمریکایی و پنج درصد گلبنگیان) به مقابله برخاستند. حتی در عراق قانونی گذشت که به موجب آن ۵/۹۹ درصد از اراضی تحت‌امتیاز شرکت‌ها را ضبط کردند به بهانه اینکه چون تا به حال از این اراضی استفاده نشده دولت عراق تصمیم دارد آن را برای کشف و استخراج به دیگران واگذار کند. از طرف دیگر دولت‌های انقلابی عراق، اختلافات سابق خود را درباره شط‌العرب (اروندرود) با ایران سخت تعقیب می‌کردند و دولت ایران ناچار شد ارتش خودش را در اطراف مرزهای عراق تقویت کند؛ بنابراین هر روز احتیاجات دو طرف به پول نفت بیشتر می‌شد و برای به دست آوردن آن مجبور بودند به ساز شرکت‌های بزرگ برقصند. شرکت‌های بزرگ در مقابل اقدامات عراق، سهمیه‌ خرید نفت ایران را به ضرر عراق تغییر دادند و با این روش به دشمنی طرفین افزودند، ولی برای همه محرز بود که دشمن اصلی همانا شرکت‌های نفتی هستند. عبدالکریم قاسم که می‌گفتند نیمه ایرانی است بهتر از هرکسی تشخیص داد که کشورهای نفت‌خیز می‌بایست متحد شوند و درباره نفت اندیشه و روش و واحدی در پیش گیرند. بنابراین در ماه اوت ۱۹۶۰، یعنی حدود یک سال پیش از دستیابی به حکومت عراق، دعوتنامه‌ای برای دولت ایران فرستاد مبنی بر آنکه به پیروی از مذاکرات قاهره که در آوریل ۱۹۵۹ برای همکاری بین کشورهای صادرکننده نفت تنظیم شده بود، نمایندگانی‌ در نهم سپتامبر به بغداد اعزام دارند؛ ضمنا تذکر داده شده بود که از سایر کشورهای امضاکننده یعنی عربستان سعودی و کویت و ونزوئلا و قطر نیز دعوت شده است. دعوت قاسم با چند پیشامد دیگر توام بود که پاره‌ای از آنها به اختصار نقل می‌شود.

در هشتم ماه اوت ۱۹۶۰، شرکت اکسون بدون مشورت با شرکت‌های دیگر و بدون دلیل موجه، بهای اعلام شده نفت خام را ۸ سنت آمریکایی تنزل داد. شرکت‌های شل و نفت انگلیس و ایران با این تنزل موافقت نداشتند و با آنها هم مشورتی نشده بود. وقتی اکسون این تصمیم را به نماینده خود در ونزوئلا خبرداد، نماینده آنها که مرد مطلع و سیاستمداری بود تهدید به استعفا کرد و اکسون از تنزل بهای نفت ونزوئلا منصرف شد؛ به خصوص که دریافته بودند کمیسیون مشترک بین ونزوئلا و شرکت‌های نفتی فورا به این موضوع رسیدگی و البته مخالفت خواهد کرد. بهانه اکسون برای تنزل بهای نفت طبق معمول گرانی مخارج، کاهش فروش و سرمایه‌گذاری برای آینده بود نیز مدعی بودند که بازارهای اکسون را شوروی‌ها گرفته‌اند و ماتئی ایتالیایی هم از عراقی‌ها مقادیر هنگفتی نفت با تخفیف ۵ سنت خریداری کرده تا به بازارهای اروپا وارد کند.

برخلاف راتبون رییس اکسون،‌ «هاوارد پیج» همکار برجسته او که قرارداد نفت ایران را با دکتر علی امینی امضا کرده بود و ایران را به خوبی می‌شناخت، با تنزل بهای نفت مخالف بود. به خصوص که می‌دانست اکسون خاصه خرجی می‌کند. پس از تنزل بهای نفت ونزوئلا صرف‌نظر کرد.در همان سال مطابق صورت ترازنامه اکسون، این شرکت در سال ۱۹۶۰ و ۱۹۶۱ برنامه‌های مفصلی برای توسعه عملیات یعنی اکتشاف و استخراج و تصفیه و تعبیه خط لوله و پخش نفت داشته که تمام آنها را اجرا کرده و اصلا در مضیقه مالی نبوده است که تنزلی در بهای نفت ایجاب کند.

در ماه اوت ۱۹۶۰، آقای عبدالله انتظام بنا به دعوت بعضی از شرکت‌های نفتی عضو کنسرسیوم به آمریکا رفت. در این سفر رییس هیات مدیره شرکت ملی نفت قرار بود در چند کنفرانس مطبوعاتی با روزنامه‌‌نگاران و صاحبان مجلات نفت درباره ایران شرکت کند و سیاست‌ دولت ایران را درباره نفت به طور دقیق از سیاست دول عربی مجزا نگاه دارد و اعلام نماید که ایران تا به حال درباره نفت با دول عربی همکاری نکرده و در آینده هم نخواهد کرد. یکی از مجلات سرشناس نفتی آمریکا به نام پترولیوم اینتلجنس که خانم جوبلونسکی آن را اداره می‌کرد و توسط شرکت بزرگ انتشارات ماک گروهبل منتشر می‌شد، قرار بود مصاحبه آقای انتظام را به طور کامل به چاپ برساند و در آن هفته مجله را به این مصاحبه اختصاص بدهند. ما قبلا هم به این خانم یهودی لهستانی اشاره کرده‌ایم. پدرش مهندس نفت بود و در آمریکا زندگی می‌کرد. خود این خانم زشت رو و کوته اندام، ولی در اقتصاد نفت بسی مطلع و هوشیار بود. به تدریج با این اطلاعات وسیع توانست در دل اشخاص و دفاتر مدیران و روسای شرکت‌های نفت راه یابد. او به نوبه خود حاضر بود کمک‌هایی هم بکند و در مجله خود مطالبی را که از سوی پاره‌ای از سیاستمداران و مسوولان کشورهای نفتی اظهار می‌شد ولو اینکه مخالف سیاست‌ شرکت‌های نفت باشد به چاپ برساند. من در زمان مصدق به توسط والترلوی متخصص بزرگ نفت با او آشنا شدم و از آن پس مجله‌اش را همیشه برای من مجانی می‌فرستاد و همیشه ایراداتی را که به شرکت‌ها می‌گرفتم می‌شنید. در کنفرانس قاهره دانستم که به عبدالله طریقی بسیار نزدیک شده و به عرب‌ها علاقه یافته است. بنابراین دوستی خود را با او قطع کردم. حتی وقتی در زمان مدیریتم در شرکت ملی نفت چند بار به ایران آمد و از طریق مدیران دیگر خواستار ملاقات من شد، او را نپذیرفتم. یک بار که به دیدن هویدا می‌رفت و به من تلفن کرد و گفت: اطلاع‌ داده‌ام که به اتفاق تو خواهم رفت. جواب دادم: من خواجه حرم‌سرا نیستم؛ و نقل کردم که خواجه به فارسی چند معنی دارد و کسی که مصداق همه این معانی است خود هویدا است!به هر حال آقای انتظام در نیویورک مصاحبه‌ای با تاکید بر این معنی که دولت ایران در سیاست بین‌المللی و نیز سیاست نفتی روش مستقلی در آینده خواهد داشت و با کشورهای دیگر درباره نفت متحد نخواهد شد. خانم جوبلونسکی هم تمام یک شماره مجله را به اوضاع سیاسی و جغرافیایی ایران اختصاص داد و نتیجه گرفت که نظر آقای انتظام قاطع است و سیاست نفتی ایران به همین منوال ادامه خواهد یافت.

خوشبختانه انتشار مجله تا دو سه روز قبل از دعوت قاسم به تاخیر افتاد و چون دولت ایران تا آخرین دقیقه تصمیم نداشت نمایندگانی به بغداد اعزام کند، این مقاله زمانی منتشر می‌شد که نمایندگان دول غربی گرد آمده بودند تا سیاست مشترکی را پیش گیرند.در این میان مرا از دربار احضار کردند و گفتند لباس رسمی هم لازم نیست. بعد از ظهر روز ۱۶ شهریور ۱۳۳۹ به کاخ سعدآباد رفتم. شاه جلوی پله‌های کاخ ایستاده بود. وقتی مرا دید گفت: شما در کنفرانس نفت بغداد که دو روز دیگر شروع می‌شود نماینده دولت ایران خواهید بود. می‌خواهم اختلافات گذشته را کنار بگذاریم و در مورد نفت، سیاست مشترکی با دول عربی در پیش بگیریم. تنها ممر عایدی ما نفت است و در اثر اختلافات ما،‌ این شرکت‌های بی‌چشم و رو (با همین الفاظ) عواید مردم بدبخت را به جیب می‌ریزند و ما را به صورت برده خود درمی‌آورند. من می‌خواهم با دول عربی همکاری کنم تا از این وضعیت خلاصی یابیم. ایران احتیاج به درآمد دارد. چون جمعیت ما رو به افزایش است باید به مردم نان بدهیم. این ملاقات چند دقیقه بیشتر طول نکشید.فردا صبح به دیدن آقای فواد روحانی که در غیاب آقای انتظام سمت قائم‌مقام شرکت را داشت رفتم. گمان می‌کردم که چون در کنفرانس قاهره، آن موافقت‌نامه را امضا کرده بودم، مرا با سمت ریاست نمایندگی ایران اعزام خواهند کرد. تمام کسانی که از اول با دول عربی مخالف بودند، حالا طرفدار آنها شده بودند و اصلا به روی مبارک نمی‌آوردند که چه مطالبی گفته بودند. روحانی گفت که خودش ریاست نمایندگی را به عهده گرفته و مهندس فتح‌الله نفیسی را هم مامور کرده که بی‌درنگ به بغداد برود تا ما حرکت کنیم. دریافتم که جای من در میان آنها نیست. ضمنا به آقای انتظام تلفن شده بود که تغییر کلی در سیاست نفتی ایران رخ داده و دستور همکاری با دول عربی صادر شده است.