رضاشاه و غصب اراضی عشایر

نویسندگان این گزارش معتقدند، رضاخان پس از آنکه به شاهی رسید به ثروت‌اندوزی تمایل پیدا کرد و در حالی که اراضی مرغوب در جای جای ایران را تملک می‌کرد، فروغی نخست‌وزیر تلاش می‌کرد این کار او را توجیه کند.

بارهای مردم در میدان‌های پایین شهر ‌تا فروش نرفتن بارهای اختصاصی نمی‌بایستی به فروش برسد حتی سیمان را که مورد احتیاج عمومی بود همان ایادی منحصرا خریداری و بعد سه برابر قیمت خریداری به مردم می‌فروختند. حتی خرید و فروش اتومبیل می‌بایست نفعی به شاهزاده‌ها برساند! اگر راه‌ها امن نباشد شخص می‌داند که با یک دسته دزد طرف است و دزد به نام دزد مال مردم را می‌گیرد، اما در دوران بیست ساله به نام قانون، به دست دفتر اسناد رسمی و مامورین ثبت اسناد و شهربانی که هر کدام به نوبه خود حافظ حقوق و اموال مردم بودند مال و هستی مردم را می‌گرفتند که همه تعریف کردند رضاخان میرپنج افسر دیویزیون قزاق که در سوم اسفند ۱۲۹۹ه‍ ش کود‌تا کرد و سردارسپه شد و در ۱۳۰۴ه‍ ش به سلطنت نشست نه ملکی داشت نه کارخانه‌ای و نه وجوه نقدی در بانک‌های خارجی ولی روز بیست و‌پنجم شهریور ۱۳۲۰ ه‍‍ ش که امکان زورگویی و ستمگری برای او باقی نماند و به اجبار کناره‌گیری کرد وی با تملک حاصلخیزترین نقاط کشور در مازندران، گیلان، گرگان و سایر نقاط بزرگترین مالک کشور ایران بود و با در دست داشتن ذخائر نقدی در بانک‌های انگلستان، آمریکا و آلمان یکی از ثروتمندترین مردان به شمار می‌آمد.

چگونه این ثروت کلان در چنین مدت محدودی فراهم گردید؟ از راهی سهل و ساده، وزارت دارایی به صاحب ملک دستور می‌داد که چون نباید در محل علاقه و ملک و آبی داشته باشد لذا ضروری است املاک خود را به شخص صلاحیتداری (که صلاحیت آن را کمیسیون دولتی در محل تعیین می‌کرد) بفروشد و الا وزارت دارایی املاک وی را تصرف می‌کرد یا به ثمن بخس و به زور می‌خرید و سپس به رضاشاه منتقل می‌کرد.

مثلا از سال ۱۳۱۱ الی ۱۳۱۳ ه‍ ش «کراس‌تاق» که صد و سی و چهار پارچه دهات ییلاقی و قشلاقی و مراتع و جنگل‌های مفصل داشت به ترتیب فوق ضبط اداره دارایی شد. در تنکابن جمعی مالکین را گرفتند در قصر زندانی کردند و بعد زن و بچه آنها را داخل کامیون ریختند و به چند دسته تقسیم کردند و به کرمان، جیرفت، بم، شیراز، کرمانشاه، همدان و قزوین فرستادند. یکی از مالکینی که به نی‌ریز تبعید شده بود بعد از شهریور ۱۳۲۰ ه‍ ش چنین نوشت: «ملک کمینه را در کجور مازندران بدون خریداری، بدون فروختن، بدون تعویض حتی بدون امضا و بدون اخطار ضبط کردند. آقایان وکلای مجلس و هیات دولت امروز هم همان موقع سر کار بودند! وقتی من و هزاران مثل مرا تبعید می‌کردند هیچ‌کسی حرفی نزد. یک مامور نماینده مختاری رییس شهربانی اثاثیه و لباس ما را هم حراج کرد و دیناری از پول آن را هم به ما نداد!

روزنامه‌های پس از شهریور ۱۳۲۰ه‍ ش، پر است از اعمالی که عمال دیکتاتور برای سلب املاک مردم انجام داده بودند.یک نماینده مجلس انگلستان پس از مسافرت به ایران و مطالعه احوال ایرانیان نوشته بود: «رضاشاه دزدان و راهزنان را از سر را‌ه‌های ایران برداشت و به افراد ملت خود فهماند که من بعد در سر‌تاسر ایران فقط یک راهزن باید وجود داشته باشد.»(۵)

جنون ثروت، رضاخان را چنان از خود بی‌خود کرده بود که تنها به غصب املاک مردم، برقراری انحصار جهت فروش برنج و پنبه و گندم املاک اختصاصی به قیمت دلخواه، کارخانه‌داری، خرید و فروش ارز به کشت و فروش بادمجان و تره‌بار در میدان‌های پایین شهر ختم نمی‌شد بلکه اعتبارات و بودجه مملکتی و خصوصا درآمد کشور از نفت بدون هیچ‌گونه حساب و کتابی در اختیار شخص اعلیحضرت! بود و وی به میل و اراده خود از آن استفاده می‌کرد. موید احمدی نماینده مجلس در اول مهر ۱۳۲۰ه‍ ش در مورد چگونگی صرف عایدات نفت سوالی در مجلس مطرح کرد و مخبر کمیسیون بودجه گفت از سال ۱۳۰۶ه‍.ش سی و یک میلیون لیره عاید شده که بیست و هفت میلیون آن خرج گردیده ولی معلوم نیست به چه ترتیب و به چه مصرفی رسیده است. شهرداری تهران هم در مهر ۱۳۲۰هـ . ش

در مقام انتشار و مطالبه هزینه‌هایی برآمد که برای دربار کرده بود و جمع آن به سیصدو پنجاه میلیون ریال می‌رسید و اعلام داشت شهرداری تقریبا تمام اعتبارات خود را به مصرف دربار رسانده و اکنون کار شهرداری به علت نداشتن وجه راکد گردیده است.

اما فروغی برای تسکین احساسات مردم با شتاب صلح‌نامه‌ای از رضاشاه گرفت و محمدرضا به صلاحدید او املاک غصبی پدر را در اختیار دولت قرار داد ‌تا موقتا مردم را آرام کند. با این ترتیب املاک رضاشاه به دولت انتقال یافت، اما موضوع حل نشد و گرفتاری مربوط به این املاک دامنگیر دولت، مردم و به خصوص دستگاه دادگستری گردید و ‌تا زمان حاضر هم تمام نشده است. با این توضیح اداره املاک اختصاصی تبدیل به اداره املاک واگذار شد و مقرر شد اشخاصی که ادعا دارند پس از این که حکم قطعی از دادگستری گرفتند ملک را پس بگیرند. در ابتدا مجلس قبول نمی‌کرد که مالک مسلم ملک به صورت مدعی ظاهر شود و سال‌ها به عدلیه برود ولی در نهایت پذیرفت که رضاشاه آن همه املاک را مالک شده! و عده معدودی توانستند املاک خود را مسترد دارند بعد از هشت سال املاک مجددا با تصویب مجلس به محمدرضا برگشت و در سال ۱۳۳۲ه‍ ش در اختیار دولت مصدق قرار گرفت، اما پس از کود‌تا با تصویب‌‌نامه به شاه تقدیم شد و در اجرای انقلاب معروف شاه و مردم «انقلاب سفید!» املاک غصب شده به دهقانان فروخته شد و با سپردن قبوض اقساطی به بانک بهای اقساط بیست و پنج ساله نقدا وصول شد و به خارج رفت در حالی که هنوز پرونده‌های زیادی در مراحل دادگستری در جریان رسیدگی است!

این رجال نوکر بیگانه سعی کردند به جای سایه شوم بت ساقط شده (رضاشاه) بت دیگری را به نام ولیعهد بسازند و از همان ابتدا شروع به تملق و دروغ‌پردازی و ریاکاری کردند و گفتند اعلیحضرت همایون شاهنشاهی! مبلغ ده میلیون ریال از دارایی شخصی خود به وزارت فرهنگ اعطاء فرمودند که سرمایه بازنشستگی این دسته از معلمان باشد. یا نوشتند اعلیحضرت همایونی از دارایی شخصی خود به هر یک از افسران ارتش هفت کیلو برنج و سه کیلو قند اعطا فرمودند. و از این قبیل بخشش‌ها و مراحم درباره ولیعهد ‌تازه شاه شده فراوان بافتند و تبلیغ کردند. اینان عینا همان نقشی را که بعضی از ملیون و سیاسیون سال‌های ۱۳۵۶-۱۳۵۷ ه‍ ش قبل از انقلاب داشتند که باید ولیعهد به جای شاه به سلطنت برسد و اوضاع آرام و آزادی تثبیت گردد بازی کردند.