چراغ چهار صدمن روغن!

گردآوری و نوشته‌: مهندس محمداسماعیل بانکیان تبریزی دراین بخش نمونه‌های متفاوت دیگر از هنر و صنعت در ایران‌زمین را بررسی می‌کنیم. در سده‌های پس از اسلام از شمع و شمع‌سازی‌های برجسته‌ای باخبریم که خیره‌کننده ‌بودند. آوردن شمع‌های چهل منی(هرمن ۳کیلو) با نور فراوان به عروسی مامون با دختر حسن بن سهل در خراسان یا شمع‌هایی از همین دست در عروسی المقتدی با دختر ملکشاه در بغداد که با بوی عطرآگین خود فضا را معطر می‌ساخت نشان از توانایی‌های صنعتگران ایرانی در ساخت چنین افزارهایی می‌داد و می‌دهد، بی‌گمان این‌گونه شمع‌ها تنها یک نخ برای شعله‌ور شدن و روشن‌سازی پیرامون خود نداشتند و هرکدام دارای نخ‌های پرشماری ‌بودند. همین ویژگی نمایانگر بالندگی این هنر و آشنایی با فناوری ساخت چنین افزارهای روشنایی پیشرفته‌ای ‌بود. در همین زمینه باز هم از نمونه‌ا‌ی دیگر آگاهیم که به سده ششم هجری برمی‌گردد که آشکارا نمایانگر توان صنعتی و آشنایی با فناوری‌های پیشرفته‌ و آشنا برای ایرانیان به‌ویژه در این اوان است.در کتاب عجایب‌المخلوقات که در حدود سال‌های ۵۵۶ تا ۵۴۷ ه.ق تنها چند سال پس از درگذشت خیام نگاشته شده درباره‌ یک چراغ دارای فناوری پیشرفته چنین می‌خوانیم: «نیشابور را ایران شهر خوانند و آن را قهندزی است، در خراسان از این شهر معظم‌تر نبود»، «کوه فیروزه دارد و در سنه ۵۵۵ ه.ق به دست غزان خراب شد»، «جامعی داشت شگفت، در آن حوضی مسین نهاده، چهارصد فرد گرد آن درآمدندی و وضو کردندی و چراغی برنجین در قبه آویخته، چهار صد لوله داشتی در هر لوله یک من روغن ریختندی، غز آن را بشکست و براشتران بستند و ببردند. (کتاب نامه ایران- جلد۳- برگرفته از مقاله خیام و یاد ایران باستان- دکتر شیرین بیانی- صص ۷۸۷-۱۸۶- برگرفته از محمد بن احمد توسی- عجایب المخلوقات- ص ۲۶۷). راوندی نام این مسجد را «مطرز» ذکر کرده و اینکه دو هزار نمازگزار را در خود جای می‌داد، قبه‌ای عالی و منقش از چوب داشت که پس از غارت آن را آتش زدند و شب هنگام از این آتش سراسر شهر روشن شد. (کتاب نامه ایران- جلد۳- برگرفته از مقاله خیام و یاد ایران باستان- دکتر شیرین بیانی- صص ۷۸۷-۱۸۶).

روشن است که چگونگی آویخته شدن چراغی که چهارصد لوله داشته و به گفته «احمد طوسی» چهارصد من روغن را در خود جای می‌داد کار پیچیده‌ای بوده زیرا اگر هر من را ۳ کیلو هم برآورد کنیم (البته «من» تبریز کم‌وبیش ۶کیلوگرم کنونی می‌بود)، این چراغ که بدون وزن لوله‌ها و... تنها دست‌کم ۱۲۰۰ کیلو روغن داشته‌است و به سقفی آنچنان بلند آویخته شده و پایدار می‌ماند، پوشیده نیست که از یکسو ساخت چنین چراغی خود شگفت‌آور است.از سوی دیگر چگونگی آویزان نمودن آن در زیر یک سقف گنبدی بسیار بلند آن هم در مسجدی با یک شبستان بزرگ با سقفی بسیار بلند که بر دهانه‌ای بزرگ شکل گرفته بود نیز کار ساده‌ای نمی‌توانست باشد. وانگهی این بنا باید توان تحمل باری به این سنگینی و آونگ‌وار را که با زنجیر (به احتمال) آویخته شده بود، می‌داشت. در این میان روش سوختگیری روزانه یا نوبتی چنین چراغ بزرگ و سنگینی نیز از اهمیت برخوردار ‌بود. آیا ساز و کار آویزان نمودن آن به شیوه‌ای بود که در هر بار برای باز سوخت‌گیری آن را تا کف زمین پایین می‌آوردند و دوباره بالا می‌کشیدند؟ اگر چنین بود همین ساز و کار نیز در جای خود نیاز به فناوری آگاهانه و پیشرفت‌ می‌داشت. البته این امکان هست که از نردبان‌ها یا سکوهای برج مانند و جابه‌جا شونده‌ای سود می‌بردند که آن هم ساده نبود.

در همین زمینه در سده‌های بعد باز هم گواه تصویری از یک چنین چراغ‌هایی را در مجلس بزرگی که از شاه سلیمان صفوی در کتاب یک ایرانگرد آلمانی با دقت به یادگار مانده شاهد هستیم، البته در اندازه‌های کوچک‌تری، تا همچنان به هنر دست صنعتکاران ایرانی بیشتر ببالیم.

اشاره به این افزارهای روشنایی که نمایانگر توانایی‌های صنعتگران ایرانی در ساخت چنین افزارهای بزرگ و کوچک و چگونگی نصب آنها می‌باشد خود می‌تواند نمایانگر مشتی از خروار باشد که در جای‌جای تاریخ پرهیاهوی سده‌های پرشمار در ایران زمین چه پیش از اسلام و چه پس از اسلام بر سینه تاریخ حک شده است. آیا هنوز هم هنر نزد ایرانیان نبوده و نیست.

همین اشاره‌های چکیده بی‌گمان نشان می‌دهند که ما تا سپری شدن دوران صفوی جامعه نیازمندی به دست‌ساخت‌های فرنگی به شمار نمی‌آمدیم و به درستی هم بر کسی نمی‌تواند پوشیده بماند که ایرانی‌ها تا دوران صفوی توانایی تهیه و ساخت تجهیزات و نیازهای صنعتی خود، بدون بهره‌گیری ریشه‌ای از دستاوردهای دیگران به‌ویژه اروپایی‌ها را ‌داشتند. در اصل آسیا و تمدن‌های پیشینه‌دار این قاره تا سده‌های ۱۵۰۰م دست بالا را داشتند و حتی صادرکننده کالاهای دست ساخت خود بودند. نام جاده ابریشم که کالاهایی مانند ابریشم خام یا ابریشم بافته شده را همراه دیگر دست‌ساخته‌های آسیایی‌ها در مسیر خود از چین تا اروپا می‌برد، نشانگر این واقعیت است و به سهم ایران نیز اشاره آشکار دارد، زیرا هم در میانه راه بود و هم به هر دو سوی این جاده دسترسی داشت.اروپا که پس از شکوفایی دوران نوزایی، با سرازیر شدن طلاهای تاراج شده از بومیان آمریکای جنوبی و مرکزی به منابع مالی گسترده‌ای نیز دست یافته بود، رفته رفته به سوی صنعتی شدن گام برمی‌داشت و حساب خود را از آسیا جدا می‌کرد و در این راه آنچنان پرشتاب پیش می‌رفت که رسیدن به آنان به‌زودی بسیار دشوار شد.از سویی همزمان پدیده‌های شوم برجای مانده از یورش‌های سهمگین چنگیزیان و سپس تیموریان و پیامدهای آن برای سه سده، همراه با درگیری‌های پایان‌ناپذیر خاندان‌های بومی و از راه رسیده در این سه سده که بی‌گمان بیشتر منابع مالی برای زمینه‌سازی رشد اقتصادی سرزمین‌های شرقی به‌ویژه ایران را به تحلیل بردند، مجال بازسازی و همپا شدن را از کشورهایی مانند ایران می‌گرفت حتی یک سده شکوفایی در نیمه ‌دوم دوران صفوی نیز مجالی برای خودباوری نیافت. ایرانیان به‌ویژه در دوران پس از مشروطه هنگامی چشم‌های خود را گشودند که فاصله‌ها کمرشکن شده بود و مردم درمانده و فقیرنما و نگاه‌ها از سوی غرب تحقیرآمیزتر از گذشته.

اما به راستی ایرانی‌ها از کی به دستاوردهای صنعتی غرب نیازمند شدند؟ به درستی نمی‌توان یک مرزبندی زمانی برای آن تعریف کرد و این کاری است که اقتصاددان‌ها استحقاق بیشتری دارند تا آن را کاویده و بررسی کنند.

در یک نگاه چنین پنداشته می‌شود که نخستین خاورنشینانی که با دستاوردهای صنعتی نوین غرب روبه‌رو شدند، عثمانی‌ها بودند. آن هم از هنگامی که به بخش‌هایی از سرزمین اروپا رخنه کردند. در نبردهای انجام گرفته بود که با جنگ‌افزارهای ویرانگر غربی آشنا شدند و به‌زودی تلاش کردند تا از همان جنگ‌افزارها علیه خود فرنگیان سود ببرند. در میان آنها توپ و تفنگ‌های آتشین سرآمد این جنگ‌افزارهای مدرن (با دید آن روزگار) به شمار می‌آمدند.

پس از گشوده شدن قسطنطنیه به دست سلطان محمد که به «فاتح» نامور شد (در سال ۱۴۵۳ م/ ۸۳۲ ه خ) و به دنبال برنامه‌های بعدی عثمانی‌ها برای پیشروی هرچه بیشتر در اروپا، دربارهای پاپ و پادشاهان و امیرنشین‌های اروپایی به تکاپوی مهار این ماشین جنگی افتادند. یکی از برنامه‌های زیرکانه‌اش مشغول کردن عثمانی‌ها توسط نیروهای نام آشنا در پشت سرشان بود که در نیمه خاوری آناتولی یا ترکیه امروزین حضوری فعال داشتند.

چنین دیده می‌شود که ونیزی‌ها و جنوایی‌ها برای انجام این کار برگمارده شدند یا پا پیش نهادند. در این ماموریت‌ها بود که برای نخستین بار پای توپ و تفنگ ساخت اروپا که در چارچوب پیشرفت‌های نوین آنها به بازار آمده بود همراه با صنعتی که به آنها وابسته بود به درون آسیا و پشت سر عثمانی‌ها راه خود را گشود. آنها در دهه‌های پایانی سده ۱۴۰۰ میلادی با رساندن این گونه جنگ‌افزارها به اوزون حسن آق‌قویونلو (دارای گوسفندان سفید) که تا نزدیکی‌های آنکارای امروزین در سرزمین آناتولی را در اختیار داشت، وی را برای جنگ با سلطان محمد فاتح مجهز کردند. گرچه او در این نبرد شکست خورد و سرزمین‌هایش را هم از دست داد و مجبور شد بساط خود را از ارز روم (ارض روم) به گستره مرکزی‌تر ایران بیاورد و آن را در تبریز مرکز پیشین دشمن سنتی خودشان یعنی قره‌قویونلوها (دارای گوسفندان سیاه) پهن نماید اما آق‌قویونلو همراه خود پای این دستاوردها و همچنین کارشناسان ونیزی و جنوایی را هم که چگونگی کاربری این جنگ‌افزارها را آموزش می‌دادند به کشور ایران باز کردند. این کارشناسان همچنین امکان ساخت این‌گونه تجهیزات در محل را هم زمینه‌چینی می‌کردند و کارگاه‌هایی را برپا می‌داشتند از این رو شاید بتوان گفت که این ویژگی سرآغازی برای بازشدن پای صنعت‌های فرنگی به ایران‌زمین بتواند برآورد شود.

راجر سیوری انگلیسی، در نوشته‌های تاریخی خود درباره صفویه، به این روند نگاه موشکافانه‌تری انداخته است که بررسی آنها برای خواننده خواهان می‌تواند بسیار سودمند باشد.

در این میان جا دارد گفته شود، با آنکه مفهوم «مهندسان مشاور» یک مفهوم مدرن و امروزی است. اما همین روند می‌تواند نشان دهد که کارشناسان ونیزی و جنوایی در دربار آق‌قویونلوها نخستین مهندسان مشاور فرنگی (در زمینه نظامی) بودند که در ایران‌زمین دارای کار شدند.

صفوی‌ها که به ایران تمرکزی ساسانی وار دادند. جانشین همین آق قویونلوها شدند و به خودی خود میراث‌بر آنها نیز گردیدند.

در آغاز ایمان نیرومند قزلباش و اتکای بیش از اندازه آنها به شمشیر و مردانگی‌هایشان در کنار باورژرف به کیش و آیین شیعه و جوانمردی، آنها را به دور از این‌گونه جنگ‌افزارها نگه می‌داشت. اما پس از شکست چالدران در روزگار شاه اسماعیل و از دست دادن چند ساله تبریز در دوران شاه طهماسب رفته رفته روشن می‌شد که این ویژگی‌ها به تنهایی در میدان‌های کارزار، کار چندانی از پیش نمی‌بردند و به آنها فهماند که نمی‌توان از دستاوردهای صنعت فرنگ به‌ویژه جنگ‌افزارهای آتشین آنها که در اختیار عثمانی‌ها هم بود چشم پوشید، به‌ویژه که ازبک‌ها دشمن نام آشنای سده نخست فرمانروای صفویه نیز در بخش‌های خراسان شمالی یا سرزمین‌های پیرامون سیحون و جیحون به توپخانه و تفنگ مجهز شده بودند.با آنکه در دوران شاه طهماسب، پای فرنگی‌های بیشتری که این بار از اروپای غربی‌تر می‌آمدند، رفته رفته به سوی ایران زمین بازتر می‌شد، اما این شاه عباس بود که با به خدمت گرفتن فرنگی‌ها به‌ویژه برادران شرلی انگلیسی، فناوری توپ‌ریزی و تفنگ‌سازی فرنگی را به‌طور جدی‌تری به کار گرفت و چندان نگذشت که استعداد ایرانی این توان را یافت که توپ‌ها و تفنگ‌های حتی کارآمدتری بسازد و در این زمینه حتی خودکفا نیز بشود. وجود تفنگ‌های زیبا و پرشمار گوناگون ساخت این دوران، در موزه‌های درون‌مرزی و برون‌مرزی بی‌گمان از همان آغاز نشانگر استعداد ایرانیان در پذیرش درست زمینه‌های صنعتی نوین می‌توانست به شمار آید. از آن پس شاهد دوران صد ساله آرامش و رفاه در نیمه دوم صفوی هستیم، در همین دوران است که پای دیگر پدیده‌های نوین صنعتی فرنگی مانند ساعت‌سازی نیز رفته رفته به ایران باز شد.

پوشیده نیست که برای توپ‌ریزی و تفنگ‌سازی نیاز به آگاهی از فناوری ریخته‌گری، ذوب فلزات از گونه‌های مختلف با شیوه‌های نابومی، پرداختگری سطح کارهای فلزی ریخته شده، پرداخت درون لوله‌های توپ و تفنگ‌ها به کمک‌افزارها و ابزارها و... و بسیاری کارهای دیگر می‌بود. چنین پنداشته می‌شود که آبکاران، آهنگران، ریخته‌گران، پرداخت‌گران و افزارسازان بومی این توانایی را بسیار زود یافتند که با پدیده‌های نوآمده کنار آیند، زیرا به زودی توانستند تجهیزات نمونه را با کارآیی بالا بسازند و بی‌گمان این کار نمی‌توانست تنها به جنگ‌افزارها محدود مانده باشد و شاید حتی دامنه‌های گسترده‌تری می‌توانست یافته باشد. روشن بود که ایرانی‌ها به همین حد بسنده نمی‌کردند و خواستار فناوری‌های مدرن‌تری (از دیدگاه آن روزها) نیز بودند سند زیرین گواه چنین نگاه و خواسته‌ای است که به روشنی در درخواست نامه شاه قلی خان اعتمادالدوله وزیر اعظم شاه سلطان حسین صفوی که در سال ۱۱۲۰ ه ق برابر با ۱۷۰۸ م (=۱۰۷۷ ه خ) به‌طور مستقیم برای لویی چهاردهم نوشته شده و کپی آن در صفحه ۱۱۵ شماره ۱ و ۲ مجله بررسی‌های تاریخی آورده شده، بازتاب یافته‌ است. در این نامه دربار ایران صفوی از دربار فرانسه بوربون‌ها، درخواست اعزام کارشناسان و مشاوران نظامی و جنگ‌افزارساز و حتی کارشناس کوه‌بری را داشت: «... چون استادان و اهل صنعتی که از ولایت آن پادشاه والاجاه می‌باشند مشهور و معروفند و تفوق ایشان بر اهل صنعت ایران که در اکثر عنوان مهارت تمام دارند، معلوم رای انور ماست آن پادشاه والاجاه مقرر دارند که از استادان توپ‌ساز و قنپاره‌ساز و تفنگ‌ساز و سایر اسباب جنگ و جدال و صاحبان صنایع دیگر از قبیل لندره‌باف و ساعت‌ساز و سنگ‌تراش و جماعتی که صنایع غریبه از ایشان متمشی شود، چند نفر به‌درگاه معلی فرستند که درین ولایت به‌امور مزبوره قیام نمایند و چون در حوالی تختگاه پادشاهی رودی موسوم به‌آب کورنگ هست درین وقت خاطر مبارک به آوردن آن به‌دارالسلطنه همایون متعلق گردید و کوهی مانع و بریدن آن و آوردن آب مزبور دشوار است، اگر در آن مملکت استادان به هم‌ رسند که تدبیرات چند توانند نمود که این امر به آسانی صورت پذیرد آن پادشاه والاجاه مقرر دارند که چند نفر ایشان را نیز جهت این کار به دربار عظمت و اقتدار ارسال نمایند (برگ ۹ جلد ۱۷ اسناد ایران در بایگانی وزارت امور خارجه فرانسه- مجله بررسی تاریخی- شماره ۱ و ۲- ص ۱۱۶-۱۱۴). شاهقلی خان با آنکه استادان ایرانی را توانا می‌داند اما ایران و ارتش ایران را در آن اوان بی‌نیاز از کارشناسان فرنگی و تجهیزات ساخت آنها نمی‌بیند.

ادامه دارد

چراغ چهار صدمن روغن!