غارتگر هم از اینها بهتر است

گروه تاریخ و اقتصاد: آنچه می‌خوانید برگرفته از یادداشت‌های جلیل بزرگمهر است از خاطرات و گفته‌های دکتر مصدق در فاصله دادگاه بدوی و تجدیدنظر. مصدق این مطالب را ظرف هشتاد روز درباره یادواره‌های تاریخی- سیاسی ایران که خود یکی از اقطاب آن بود، نقل کرده است: آقا خدا می‌داند وثوق‌الدوله هم بی‌پروایی مثل اینها نمی‌کرد. یک سال طول کشید که قرارداد ۱۹۱۹ بسته شد. خبر این قرارداد در سوئیس، ماه اوت که در کوهستان سوئیس با احمد بودم رسید. روزنامه خواندم، فهمیدم.

اوت آنجا، شهریور تهران است مثلا ولی اوت، اول گرمای آنجاست (اروپاست)، ولی تهران خنک می‌شود. بله آقا خدا می‌داند تا صبح من گریه کردم. احمد، بچه ده یازده ساله بود، گریه کرد.

اینها چهار اسبه می‌روند. تو روزنامه خوانده ۴۵ میلیون دلار که آمریکایی‌ها به زاهدی داده‌اند، تا فروردین بیشتر نیست. نمی‌دانم به کدام شماره حساب؟ در کیهان نوشته، ببینید.

واقعا آقا این دولت نیست. غارتگر هم از اینها بهتر است. آقا چه زحمت‌ها کشیده‌ایم، چه شب و روزهایی با تشویش کار کرده‌ایم.در روزنامه خواندم که نه ماده را می‌خواهند در مجلس تغییر بدهند. نه ماده نفت را در اولین جلسات پیشنهاد کنند. هر کاری که انگلیس‌ها می‌خواهند، بکنند. آقا این مملکت نشد، این ملت نشد. خدا می‌داند هیچ جا این طور نمی‌توانند بکنند.

دیشب تا صبح خوابم نبرد. به فکر آن همه رنج‌ها، مشقت‌ها‌...

دلداری دادم که آقا یک سیب را می‌اندازید آسمان، هزار چرخ می‌خورد. گفتند:آقا با چرخش کار ندارم. خودت دیدی که من برای شخص خودم به هیچ چیز اهمیت نمی‌دهم. عکس‌های خرابی را آوردی، اثری از تاثر دیدی؟ من به هیچ چیز که مال خودم باشد، اعتنا ندارم. این مملکت از دست می‌رود. این معشوقه ماست. چطور می شود دید مقدمات از بین رفتنش را با این جسارت فراهم کنند؟ این، کار نشد. چرخ می‌زند یعنی چه؟ آرزو داشتیم ما هم مستقل باشیم. داشتیم مستقل می‌شدیم. این هم شد کار که همه چیز مملکت را بدهند؟با من برای نفت صحبت می‌کردند، می‌گفتم اول تکلیف غرامت را معین کنید، بعد کارهای بعد. حالا می‌بینم این دولت می‌گوید نه، نمی‌شود، اول نفت ببرید بعد غرامت. همان حرف انگلیسی‌ها را اینها می‌گویند. برای اینکه استخوان‌ لای زخم باشد، هر کاری دلشان می‌خواهد بکنند؟ نفت را ببرند، غرامت همان‌طور بماند؟ این برای مملکت کار نشد.

سر امتیاز تنباکو یادم هست، ریختند به دربار ناصرالدین شاه، امتیاز پیش نرفت. مردم مثل اینکه خون ندارند، چه کنند؟ امروز این تانک‌ها که خانه مرا با آن خراب کردند، مردم را جلو مسلسل می‌گذارند و به هم می‌دوزند.

این دولت چقدر با جسارت همه چیز مملکت را می‌فروشد. ۴۵میلیون دلار، می‌شود ۴۵۰ میلیون تومان. ببینید مجله آمریکایی می‌نویسد تا فروردین بیشتر نمانده؛ چه کردند؟ برای مردم چه کاری صورت دادند؟ خدایا، شاه چرا این جور شد؟ چه خواهد شد عاقبت این مملکت؟

آقا اینها مرا چنان متالم می‌کند که دیشب حالم خیلی خیلی بد شد.

عرض کردم می‌خواستید دکتر خبر کنید. گفتند:

آقا، دکتر که بعد از نصف شب مطمئنم نمی‌آید. امروز این سرهنگ چیست؟

«فرخ‌نیا؟»

بله، فرخ‌نیا آمد. چه بگویم به او؟ می‌پرسید که چتان بود؟ به او که نمی‌شود گفت دردم چیست. گفتم: «چه فایده دارد به شما بگویم.» سرهنگ گفت: «می‌خواهید چیزی مرقوم بفرمایید؟ گفتم: «چه بنویسم؟» من که در دادگاه گفتم عفو شاه را قبول ندارم. عفو برای جنایتکارها است.» این دادگاه را هم تشکیل نمی‌دهند که تکلیف من معلوم شود، بگذارم بروم.

منبع: رنج‌های سیاسی دکتر محمد مصدق

یادداشت‌های جلیل بزرگمهر به کوشش عبدالله برهان